نام پدر : مرتضی
تاریخ تولد :1345/08/05
تاریخ شهادت : 1362/07/06
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

 

 

*توصیه نامه شهید قاسمعلی حسن پور*

 

سفارشم به شما این است که در برخورد با دیگران اخلاق اسلامی را رعایت کنید و همواره اخلاق پیامبر اسلام را سرلوحه کار خود قرار دهید تا خدا و پیامبرش از شما راضی باشند. نماز اول وقت را هرگز ترک نکنید و در کارها به پدر و مادر کمک کنید و عصای دست آن ها باشید چرا که رضای خدا در خشنودی این دو نعمت الهی است.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

قاسم علی حسن پور قادی ـ شهید در ماه محرم به دنیا آمد .

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

5/8/1345 ـ روستای قادیکلا ـ بابل

3- نام و شغل پدر :

مرتضی حسن پور ـ کشاورز

4- نام و شغل مادر:

شکوفه نوروز نژاد ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

5 فرزند

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان : ـــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی دکتر علی شریعتی ـ بیجا کلا ـ بابل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

در اوقات فراغت در کار کشاورزی به پدر کمک می کرد .

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

شهید در مقطع سوم راهنمایی به جبهه رفتند و دیگر بر نگشتند .

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام نداد

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :  

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

بسیار به پدر و مادر احترام می گذاشت و در کارها به آن ها کمک می کرد .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

محصل بودند.

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تحول فکری شهید از امام (ره)

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

شهید در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بودند .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

 در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

1/5/62 الی 12/6/62 ـ بابل ـ سپاه ـ جنوب ـ آفندی

14/6/62 الی 6/7/62 ـ بابل ـ سپاه ـ جنوب ـ آفندی

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

2 ماه و 6 روز

4- مسئولیت در جبهه :

رزمنده

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

مریوان ـ 7/7/62 ـ اصابت تیر مستقیم

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

گلزار شهدای قادیکلا ـ بابل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

خواهر شهید: هر وقت به جبهه می رفت بسیار خوشحال بود انگار می خواست به مکه برود با او روبوسی کردم و شهید می گفت: چرا هر وقت من می روم با من روبوسی می کنید من خجالت می کشم . یادمه وقتی عازم رفتن بود به من گفت: خواهر شاید من تو را دیگر نبینم وقتی این را گفت قلبم ریخت و من و بچه هایم را روبوسی کرد و رفت به شوهرم این موضوع را گفتم . او به من گفت: که شهید عید هم با شما روبوسی نمی کرد خجالت می کشید.  به دلم افتاد که برادرم دیگر نمی آید و با لبخند از ما خداحافظی کرد .

برادر شهید : یادم است زمانی که از مدرسه می آمد اول نمازش را می خواند سپس ناهار می خورد و ما به او می گفتیم بیا اول ناهار بخور می گفت اول نماز می خوانم بسیار اهل نماز و قرآن بود و در نماز جماعت شرکت می کرد .

خواهر شهید : آن زمان تمام دایی های ما انقلابی بودند . دایی آمد خانه ی ما و کتاب امام را به برادرم داد و گفت تو بگیر و نگهداری کن. شاید منزل ما را بگردند و برادرم کتاب امام را در صندوق خانه ی ما پنهان کرد. جنگ که شروع شد کتاب را گذاشت بالای سرش و می گفت که این آقای ما است . ما گفتیم این چه کتابی است . می گفت: اگر به شما بگویم شما خانم ها نمی توانید جلوی دهان تان را بگیرید. ما هم به کسی چیزی نگفتیم تا دو سال مانده بود امام بیاید  کتاب در خانه ی ما بود . 


زندگی نامه

اسکن زندگینامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد