نام پدر : امر الله
تاریخ تولد :1343/03/02
تاریخ شهادت : 1366/09/21
محل شهادت : فاو

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد ابوالقاسم (قاسم) حامدي استخرسري*

 

نام پدر: امرالله

همگام با طلوع دومين روز خرداد 1343، آفتاب زندگاني­اش در تقدير «اَمرالله و دلبر» تابيدن گرفت.

پدرش كارمند شركت البرز مركزي سوادكوه بود و كشاورز.

«ابوالقاسم» كه در كوچه­پس­كوچه­هاي «استخرسر» از توابع سوادکوه  قد كشيده بود، در هفت سالگي به دبستان «امير معزّي» پل­سفيد راه يافت. سپس، با ورود به مدرسه راهنمايي «شهيد نوري» فعلی همین شهر، در پايه سوّم اين مقطع به ترك تحصيل پرداخت.

این فرزند نیک‌سیرت که هماره خود را به زیور فضائل اخلاقی می‌آراست، در صداقت و صبر، زبانزد خاص و عام بود. علاوه بر آن، در برابر والدین نیز نهایت ادب و تواضع را به خرج می‌داد و رضایت‌شان را مد نظر داشت.

در بیان تقیدات دینی او، همین بس که به واسطه تربیت و توجه پدر و مادر، در ادای فرائض واجب و مستحب، به‌خصوص نماز جماعت کوشا بود. قرآن، این آیات روح‌بخش را نیز، پیوسته به گوش جان می‌سپرد و از فرامینش بهره می‌گرفت.

ابوالقاسم به عنوان یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی محل، نقش به‌سزایی در تشکیل کتابخانه این نهاد  داشت. سپس با انتصاب به سمت مسئول پایگاه مقاومت بسیج روستا، به ترغیب و تهییج جوانان نسبت به حضور در صحنه‌های انقلابی همت گماشت.

با آغاز تحرکات منافقین در جنگل‌های سوادکوه، دوشادوش دیگر برادران رزمنده‌اش به دفاع از دستاوردهای انقلاب پرداخت.

در 28 تیر 1361 در جامه بسیجی، راهی مناطق نبرد شد.

هم‌زمان با عضویت در سپاه در اول تیر 1363، در کسوت نگهبان یگان حفاظتی سپاه سوادکوه به ادای تکلیف پرداخت.

در 25 آذر 1364 به عنوان بی‌سیم‌چی راهی جبهه شد. سه ماه بعد نیز در سمت مسئول انبار واحد تعاون سپاه سوادکوه مشغول به کار شد.

ابوالقاسم با حضور در عمليات غرورآفرین والفجر 8، دچار عارضه شيميائي و جراحت در اثر ترکش شد.

او در كِسوت تيربارچي، آرپي‌جي­زن و مسئول مخابرات نیز، خدمات ارزنده­اي در كارنامه افتخارات خود به يادگار دارد.

مادر با ذکر خاطره‌ای از فرزندش، چنین می‌گوید: «مراسم عقد و ازدواجش، با صلوات و تكبير آغاز شد. او آن روز به جاي رَخت دامادي كه برايش دوخته بوديم، لباس پاسداري به تن كرد.»  

و در نهایت، ابوالقاسم در 16/9/1366، طی عملیات پدافندي در فاو  به جمع ياران شهيدش پيوست. پيكر مطهرش نيز با بدرقه همسرش «مهناز رستمي» و يادگارانش «مصطفي و فاطمه»، در گلستان شهداي زادگاهش به خاك آرميد. 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید ابوالقاسم حامدی*

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان.

برخي از مؤمنان بزرگ­مرداني هستند كه به عهد و پيماني كه با خدا بستند، كاملاً وفا كردند و بعضي از آنان در راه خدا شهيد شدند و گروهي به انتظار فيض شهادتند و هيچ عهد خود را تغيير نداده­اند.  (سوره احزاب/ 23)

با درود و سلام به امام زمان (عج) و نائب بر حقش، امام خميني، بر شهيدان صدر اسلام تا به حال و بر مردم شهيدپرور ايران. سلام بر تمامي پدران و مادران شهدا كه فرزندان خود را در راه اسلام فدا كرده­اند.

سلام بر پدر و مادر مهربانم كه مرا با پاك­دامني و با نذر و نياز ائمه اطهار پرورش و به اين سن رسانيده­اند تا از جامعه اسلامي دفاع كنم و سلام بر پدرم كه مرا تربيت اسلامي و انساني كرده و به جامعه اسلامي تحويل داد.

پدر و مادر مهربانم! بعد از شهادتم بايد در جهت تربيت فرزندان من بيشتر سعي و كوشش كنيد كه آن­ها ادامه­دهنده راه شهدا باشند.

پدر و مادر مهربانم! شما بعد از شهادتم ناراحت نباشيد چون من تعلق به خدا دارم، همان­طوري كه قرآن مي­فرمايد: «انّالله و انّا اليه راجعون، ما از خداييم و به سوي او بازمي­گرديم.» كه قرآن مي­فرمايد جان و مال مؤمنين را به بهاي جبهه­ها خريداريم.

پدر و مادر عزيزم! شما در بوته آزمايش الهي قرار داريد. حالا نوبت رسيده كه چگونه امانت خدا را باز مي­گردانيد.

مادر جان! من مي­دانم اگر من كشته شوم، براي تو دردناك است ولي چه مي­شود كرد، من هم مثل شهداي اين محله و شهداي ديگر مانند بهشتي­ها و رجايي­ها و باهنرها و در صدر اسلام علي (ع) را داده­ايم و در مقابل آن­ها هيچ هستيم. آري، همسرم! بعد از شهادتم مثل ديگر همسران شهدا باش و سعي كن از آن­ها درس بگيري.

همسرم! بعد از شهادتم ناراحت نباشيد چون انسان هم تا موقعي كه از مادر متولد مي­شود، يك روز هم از اين دنيا بار سفر را با نيت اخلاص مي­بندد رو به سوي حق­تعالي مي­شتابد و تولد دوباره­اي مي­يابد. و تو اي همسر! فرزندانم را حسين­وار و فاطمه­وارتربيت كن. وقتي كه بزرگ شده­اند، حافظ دين مقدس اسلام باشند. همسرم! در طول اين چند سال كه با تو ازدواج كردم، از تو راضي هستم. اميدوارم كه خداوند بزرگ از تو راضي باشد.

همسرم! به فرزندانم بگوييد كه پدرتان با دشمنان اسلام براي حفظ دين جنگيد و شهيد شد براي اين­كه تا ابد كينه دشمنان اسلام در وجودشان بماند.

آري، برادران و خواهران مسلمان! مي­دانيد كه وظيفه هر مسلمان است كه در مقابل تجاوزگر ايستادگي كند و تا آخرين نفر دشمن را نابود و از اين سرزمين مقدس اسلامي پاك كند. اكنون آن زمان فرا رسيد كه با متجاوزان عراقي و مزدوران داخلي يعني منافقين مبارزه كنيم و به نداي حسين­وار امام خود لبيك بگوييم.

آري، برادران و خواهران مسلمان! هيچ وقت جبهه­ها را فراموش نكنيد و با نيّت پاك جبهه­ها را كمك كنيد و آن­هايي كه توان دارند، در جبهه­ها حضور يابند و آن­هايي كه توان رزم را ندارند، در پشت جبهه كمك كنيد و مشت محكمي بر دهان ياوه­گويان بزنيد.

آري، ملت مسلمان! قدرتي كه ما داريم، هيچ قدرتي بالاتر از آن نيست و آن قدرت خداست كه بر تمامي قدرت­هاي جهان غالب است و هم­اكنون مي­دانيد كه ما در جبهه­هاي حق مي­جنگيم و اين مايه شكر است ولي مايه تأسف است كه نمي­خواهيم در اين راه قدم برداريم و رو به سوي خدا برويم. إن­شاءالله خداوند عنايتي به ما عطا فرمايد تا بتوانيم در راه او قدم برداريم.

 اي امت مسلمان! ما مي­رويم تا در راه خدا جهاد كنيم و سلاح شها خدتود را همراه داشته باشيم و تا زماني كه اين سلاح در اختيار ماست، فتح و پيروزي نهايي حتمي خواهد بود و با اين آرزو پيش مي­رويم كه اگر بكشيم، پيروزيم و اگر كشته شويم، به آرزويي رسيده­ايم كه همانا شهادت است. همچنان كه حسين (ع) و علي (ع) در مقابل ستمگران تسليم نشدند و شهادت را با آغوش باز پذيرا شدند. و با سرمشق از اين مردان بزرگ و رهبران بشر به مقابله با دشمنان مي­رويم. در اين صورت، دشمنان! بدانيد تمام متجاوزين و منافقين هرچه زودتر نابود خواهند شد و همه مردم جهان مسلمان شده و برادروار در كنار هم زندگي خواهند كرد.

شما اي ابرقدرت­ها و اي مستكبران! بدانيد كه اين ملت ديگر زير بار ذلّت شما نمي­روند. مرگ و نابودي شما نزديك است، پس هرچه مي­خواهيد دست و پا بزنيد. يا رسول­الله! اين ملت از اسلامي كه تو آورده­اي هرگز جدا نمي­شوند، پس طلب سعادت­شان را بكن. اي امام........ .