نام پدر : محمدابراهیم
تاریخ تولد :1337/05/18
تاریخ شهادت : 1364/04/07
محل شهادت : سنندج

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید قربانعلی  اخوان  بازگیری *

 

بسم رب شهدا و صدقین

 

«ماکان لِنَفسِ اَن تَموتَ الاّ بِاذنِ الله کِتبَا مُوجلا ومَن  یُرد ثَوابٍ الدنیا نوتهِ منها وَ مَن یُرد ثَوابَ الاخرةِ  نوتهِ مِنها وَ سَنجری الشاکِرین»

                                                                                                                          ( آیه 145 سوره آل عمران )

  هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مرد. که عجل هرکس در لوح قضای بوقت معینی ثبت  است و هرکس برای یافتن متاع دنیا کوشش کند از دنیا بهره مندش کنیم و هرکه برای ثواب ابدی آخرت  سعی نماید از نعمت  آخرت برخوردارش بکنیم. البته خداوند سپاس گذاران را جزائی نیک خواهد داد.

  خدایا! ما ملت  شهید پرور ایران  شکرگزار توایم از اینکه رحمت الهی را بر ما ارزانی داشتی و این ملت خستگی ناپذیر را شایسته آن دانستی که این مسئولیت سنگین را که جها در راه اسلام می باشد به ما عطا کردی و این ملت قهرمان ایران ،   مقاومت در مقابل سختی ها و بردباری در برابر مرارتها  ورنج ها ودرد ها ونا گواری ها و خشونت در مقابل ستمگران  و ظالمان در خونشان عجین گشته است. ای خدا! از زمانی که به  وجود لا یزال تو پی بردم  همیشه  آرزو میکردم که  روزی در راه تو وآنچه را که رضای تو در آن می باشد، جانم را فدا کنم.  من از دشت لاله خیز مازندران که جوانانی برومند که جان شیرین خودشان رابه این اسلام و قرآن و این مرز و بوم  شهید پرور اسلامی  فدا نموده اند به کربلای  کردستان  هجرت نموده ام  تا شاید بتوانم ذره ای از آنچه که رضای خدادر آن بوده ادا کرده باشم. اگر کشته شدم دعا کنید خدا مرا در زمره  شهیدان درگاهش قرار دهد . و مرا غسل و کفن نکنید همچون رهبرم حسین علیه السلام  که نه غسل داشت و نه کفن .

 به مادرم بگویید که ای مادر! آرزوی من برآورده شد و گریه نکن  و فقط به او بگویید اگر گناهی در حق تو کرده ام بخاطر خدا مرا ببخش. چون اگر تو مرا نبخشی خدا مرا نمی بخشد.

 هم اکنون  غیر از خون یک پیامی به  ملت  مسلمان  شهید پرور دارم وآن این که اگر همه کشته شوید به جز یک نفر من از آن یک نفر می خواهم که  تسلیم دشمن نشود. فقط تسلیم در برابر خدا باشد. و ملت باید فقط متکی به خدا و قوانین خدا و اسلام و گوش به فرمان خلیفة الله یعنی خمینی بت شکن باشند.

 یک سخن با اهالی محله خودم که حقیقتا مردمی پاکدل و خوش قلب هستند دارم وآن  اینکه با توجه به موقعیت حساس زمانی همواره در صدد آن باشند تا بتوانند در پناه اسلام وحدت و یکپارچگی خود را حفظ نمایند و از شما اهالی محترم  این محل خواهش دارم  اگر گناهی نسبت به شما مرتکب شده ام مرا ببخشید  که نتوانتسم حقی را که شما نسبت به من داشته اید را ادا کنم.

هم اکنون سخنی چند با خانواده خود دارم مادرم و برادران و خواهران عزیزم!  بخدا سوگند اگر شرک نبود  به  پای شما سجده می کردم  شمایی که بعد از الله  تمام وجودم  و هستی ام   از شما هست ومن  نتوانستم  اقدام لازم را مبذول  دارم از شما طلب عفو کرده و پوزش می خواهم  امیدوارم که شما  از مرگ من غمگین وافسرده نشوید و همچنان در مسیر الله و اسلام و خط امام پیشرو باشید  و این را بدانید که من  در این راه کامروا  و سعادتمند هستم  زیرا  این وعده بحق  و حتمی خداوند حکیم است .

 ای همسرم! از اینکه در زندگی نتوانستم  دینم را نسبت به شما و فرزندانم ادا کنم مرا ببخشید و همانگونه که  در حیاتم صبری زینب گونه داشته اید پس از شهادتم  این چنین باش و همواره درس زندگیت را از زهرای  اطهر و فرزندش زینب سلام الله علیها  بگیرید و در ضمن دو فرزندم را  چنان  تربیت کن  که  بتوانی از هر کدام  زینب زهرا سلام الله علیها  بار بیاورید.

لاله این چمن آلوده  به رنگ است هنوز / سپر از دست نینداز که جنگ هست هنوز

فرزند شما قربان  علی اخوان  بازگیری 15/3/64

والسلام علیکم  ورحمة الله وبرکاتة

مرگ بر منافق / منافق اگر مردی برو جبهه   ببین حزب  خدا چطور می جنگند

 

 

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد قربان اخوان بازگير*

 

نام پدر: محمدابراهیم

«قربان» معلم حق­التدريس بود. همان­گونه كه در كلاس براي بچه­ها درباره عشق به وطن و مبارزه با متجاوزان حرف مي­زد، در عمل نيز آن را به بچه­ها نشان مي­داد. حضور در جبهه و نبرد با دشمنان، درس عملي بود كه در روزهاي جنگ، بسياري از معلمان غيور كشور به دانش­آموزان مي­گفتند.

در 18 مرداد 1327 در «بازگيركلا»ی بابل ديده به جهان گشود و به زندگی «محمدابراهیم و فاطمه» شادمانی بخشید.

دوره ابتدائي و راهنمايي قربان در زادگاهش گذشت. سپس  براي ادامه تحصيل در رشته اتومكانيك، به هنرستان فني بابل راه یافت و موفق به اخذ ديپلم شد. او که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و فضایل انسانی بود.

برادرش «رمضان­علي» مي­گويد: «تابستان­ها در آن هواي گرم و با دهن روزه، پيش يك بنّا كارگري مي‌كرد. استادكارش مي­گفت: هوا گرم است؛ روزه­ات را بخور! اما او قبول نمي­كرد.»

در بیان خلق‌وخوی قربان باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی خاص برخوردار بود.

رمضان‌علی در ادامه می‌گوید: «از لحاظ اقتصادي وضع­مان خوب نبود. هميشه دلش مي­خواست به جايي برسد كه بتواند دست نيازمندان را بگيرد. وقتي عضو شوراي محل شد، تا آن­جا كه از دستش برمي‌آمد، به مستمندان كمك مي­كرد.»

دوره سربازی قربان در تبريز طی شد.

هم‌زمان با آغاز بیداری مردم ایران در روزهای پرشکوه انقلاب، او نیز با حضور در جمع تظاهرات‌‌کنندگان، خواستار براندازی حکومت جور شد.

او سال 61 با دخترخاله­اش «عذرا میرمحمدنژاد» ازدواج كرد که حاصلش «زينب و فاطمه» هستند.

قربان كه به عشق جبهه، از شغل معلمي استعفا كرده بود، در 27 بهمن 1362 در کسوت تک‌تیرانداز، با گردان امام محمدباقر راهی مناطق نبرد شد.

با آغاز دوره پاسداری در 6 مرداد 1363 به سمت مسئول پایگاه مریوان انتصاب یافت.

و سرانجام، قربان در 7/4/64 در همین کسوت (مسئول پایگاه مریوان)، و در جبهه كردستان به علت اصابت گلوله به درجه رفيع شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز پس از تشييع باشكوه در «امام­زاده قاسم» زادگاهش دفن شد.