*وصیت نامه شهید موسی جور یوسفی*
بسم الله الرحمن الرحيم
«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»
بارالها! در اين هنگام و براي هميشه ولي امرت امام زمان، حجةبنالحسن (ع) كه درودهايت بر او و پدرانش باد، سرپرست و نگهدار و رهبر و ياور و رهنما و نگهبان باش تا گيتي را به فرمان او آوري و تا دير زمان بهرهمندش گرداني. آمين.
با عرض سلام به ساحت مقدس ولي عصر، امام زمان روحي و ارواح العالمين لهالفدا و درود بر منجي انسانيت، امام خميني كه از خدا ميخواهم از عمر من بكاهد و به عمر گرانبهاي امام بيفزايد و درود فراوان بر شهيدان و جانبازان و ملت مسلم ايران.
خدمت پدر و مادر عزيزم سلام عليكم بِما صَبَرتُم. اميد است إنشاءالله در ظل پروردگار عزّوجل مصون و محفوظ باشيد. عزيزانم! اي كساني كه خود گرسنه بوديد و ما را سير ميكرديد و خود برهنه بوديد و ما را ميپوشانديد، چه بگويم؟ اگر چوب درختان قلم و برگ درختان دفتر و آب بحرين مركب گردند، نميتوان آن زحمات بسيار گرانبهايي را كه شما در قبال اين فرزندت نموديد، قلم قاصر است كه آن را بر روي صفحه كاغذ بياوريد و نميتوانم بنويسم و اين را ميدانم كه با آن همه خدمتي كه به من نمودند در قبال خدمتي نديديد و براي شما در اين دنيا كاري نكرده و شرمندهام و إنشاءالله كه از اين فرزندت راضي و خشنود و در نزد پروردگار عزيز هستيد. اما ميخواهم كه بيش از اين مرا حلال كرده و رضايت داشته باشيد تا اينكه بهتر بتوانم وظيفه خودم را در راه رضاي خدا انجام دهم و با اينكه فرزندانتان را كه سالها برايش زحمت كشيده بوديد و پرورش داديد تا در راه تنها دوست و ياور خود يعني پروردگار بزرگ تقديم بداريد.
پدر و مادر عزيزم! اي عزيزاني كه آرزوي دامادي مرا داشتيد! اما بدانيد كه عروسي و دامادي يك پاسدار وقتي است كه دستانش به خون گرم قلبش خضاب گردد و در حجلهگاهش كه قربانگاه عشق الهي است، به وصال شهادت نائل آيد و به سلك شهداي صدر اسلام بپيوندد. اگر إنشاءالله شهادت نصيب من روسياه گرديد، تنها خواهشم از شما اين است كه برايم گريه و زاري نكنيد. همانگونه كه ميدانيد من مقلد امام بودم و هستم و بعد از شهادت تا ميتوانيد گريه و اشك و ناله سر مدهيد چونكه امام من هم درباره شهادت فرزند عزيزش اشك نريخت ولي در قبالش فرمود كه اين از الطاف خفيه الهي است چون كه ميدانست رضاي خداي عزّوجل در كار است و از آن اشخاص نباشيد كه يك حادثه ناگواري كه برايش اتفاق افتاد، ديگر خدا را از ياد ميبرند. ولي من اميدوارم كه از آن اشخاص نباشيد بلكه از آن انصارالله باشيد كه در چنين مواردي خدا را حمد و سپاس ميخوانند و خداوند إنشاءالله در آخرت به شما عوض بدهد. باري، من نميدانم كه سرنوشتم چه خواهد شد آيا به اين جملات زنده به كاشانه برميگردم يا اينكه به لقاءالله ميشتابم كه در هر دو صورت براي ما سعادت است و كاميابي را دربردارد. من حقانيت اين انقلاب اسلامي را باور كردهام و ميدانم كه اين نهضت را شكستي نيست و تا ظهور حضرت وليعصر ادامه دارد و رهبري اين انقلاب خدايي است. از تمام قوم و خويشانم و همسايگان و دوستانم كه آنها را نديدم به آنها بگوييد كه از من راضي باشند. از آنها براي من حلاليت بگيريد. خانواده محترمام، مهمانان محترم و عزيز و حزباللهي را كه در مجالس ختم و ترحيم تشريف ميآورند، آنها را احترام بگذاريد و قدر اين حزباللهيها را بدانيد. پدر عزيزم همانطور كه خود با دست مبارك خود، با رضايت خود مرا به جبهه فرستاديد و خودت مرا با دست مباركت دفن كني و به دنيا بفهماني كه خانواده مسلمان ايراني و پيروان ولايت فقيه براي قرباني دادن در راه خدا و برافراشتن پرچم قرآن حتي از دادن بهترين فرزند خود دريغ نميكنند و اميدوارم كه اين كلام قرآن از زبانت بيرون بيايد كه بفرماييد: «اللهم تَقَبّل منّا هذا الرقبي. خدايا اين قرباني را از من بپذير.»
من پدر و مادر و خواهر و برادر خاصي ندارم بلكه پدر و مادر و برادر و خواهر و عمو و غيره من كساني هستند كه مقلد امام باشند و راهم را ادامه بدهند و خون شهدا را پايمال نكنند و از دشمني و عداوت نسبت به همديگر دوري بكنند و خود را تابع ولايت فقيه بدانند و اوامرش را بدون سوأل و جوابي اجرا كنند و به حرف و پشتيبان سنگرهاي محكم اسلام يعني روحانيت عزيز را گوش كنند و همراه و ياور آنها باشند چونكه انقلاب را آنها سالم به دست ما دادند و الان هم از اين انقلاب پاسداري ميكنند. قدر اين موهبتها و نعمتهاي خدادادي را بدانيد. قدر روحانيت عزيز را بدانيد آنها خيلي بر ما حق دارند.
مجالس ترحيم بنده را طوري قرار دهيد كه مورد رضايت خدا باشد و سعي كنيد فقها را حتماً دعوت كنيد و در مجالس سلامتي امام عزيز را از خدا بخواهيد و سعي كنيد به ياد عاشوراي حسين (ع) باشيد. به ياد زينب و زينالعابدين (ع) و به ياد طفل شش ماهه حسين (ع) كه سر ايشان را يزيد از بدن جدا كرده، به ياد كربلا و به ياد ظهور عاشوراي كربلاي امام حسين و كربلاي ايران در جبههها باشيد و به فرمان امام عاشورا را زنده نگهداريد. وصيت من همان وصيت امام عزيزمان است دراول خواستم كه چيزي بر روي كاغذ نياورم چونكه من خيلي كوچكم كه به شما وصيت كنم. امّا يك وصيت كوتاه به عزيزان جانبازان سپاهي، پاسداران عزيز كه براي شهادت لحظهشماري ميكنند و آن وصيت امامان و سفارش پيامبران است كه فرمود: «جاهَدوا اَهوائَكُم وَ تَملكوا اَنفسكم» يعني با هواهاي نفساني خود مبارزه كنيد تا مالك آن شويد و در جاي ديگر مبارزه با نفس را جهاد اكبر تلقي كرده است. در خاتمه از شما عزيزان، پاسدار و فرشتگان الهي روحاني و سربازان امام زمان (ع) و شمايي كه نماز شبخوانها و زاهدان شب به قول علي (ع) شيران روز هستيد التماس دعا دارم. إنشاءالله كه ما را در روز محشر شفاعت بكنيد.
خدايا! اسلام و اسلاميان را به ملت عزيز بشناسان. خدايا امامان را و رهبرمان را تا ظهور حضرت مهدي (عج) براي اسلام و ملت اسلام حفظ بفرما. خدايا شهادت را نصيب مشتاقان درگاهت قرار بده. خدايا شهادت را در زمان امامت و ولايت امام خميني نصيب بگردان. خدايا با اين امت حزبالله بصيرت و آگاهي ده كه ولايت فقيه را درك كنند و پشتيبانش باشد چون نجات يك امت در رهبري و ولايت فقيه ميباشد. بار خدايا! تو خودت فرمودي كه شهدا با پيامبر و صالحين محشور ميشوند. خدايا شهادت را نصيب من روسياه بگردان و ديگر اينكه حسين سرور شهيدان با تمام جوانانش در برابر ظلم و ظالم ايستاد و شهيد شد مگر من شيعه حسين (ع) نيستم. اگر خدايا! شهادت را نصيب من نكني پس از كجا معلوم شود كه من شيعه حسينم. خدايا! شهادت را نصيب من بگردان زيرا من مشتاق ديدار حسينم. خدايا زيارت حسين (ع) را كه در اين دنيا برايم مقدر نشد، پس مرا به زيارت حسين (ع) در نزد خودت نائل كن زيرا خود فرمودي كه شهدا در نزد پروردگارشان روزي ميخورند. پس حسين (ع) و ديگر شهدا در پيشگاه تو هستند. خدايا! من كه اين لياقت را در خود نميبينم اگر تو بخواهي هر چيزي را به هر كسي خواهي داد. پس خدايا! تو را به خون شهيدان مرا با شهدا محشور بدار. آمين
وصيتنامه پاسدار شهيد (اگر خدا بخواهد) موسي يوسفي