*زندگی نامه شهيد ابوالقاسم جهاني بهنميري*
نام پدر: قربان
اگرچه تقويم سال 1336 به چهارمين روز پاييزی خود رسيده بود، امّا طليعه حضورش در زندگاني «قربان و رقيه»، بهاري زودهنگام را براي اين زوج كشاورز به ارمغان آورد.
به سبب مهاجرت خانواده از زادگاهش «بهنمير»، به روستاي «بازارسر» از توابع بابلسر، دوره ابتدائي ابوالقاسم در دبستان «ابوذر غفاري» اين محل سپري شد. اما به دلیل مشکلات مالی ترک تحصیل کرد
بعد از ترك تحصيل، پيشه خياطي در پيش گرفت و كمكخرج خانواده در امر معاش گشت.
با پیروزی انقلاب و تشكيل بسيج، به عضويت اين نهاد انقلابي در آمد و فعاليتهايش را در اين راستا تحقق بخشيد.
«صديقه» با بیان خاطرهای از برادرش، میگوید: «او يك شب كفن پوشيده، مشغول نماز خواندن بود. وقتی او را ديدم، نشناختم. برای همین ترسيدم و گفتم: چه كسي كفن پوشيده است؟ او با خنده گفت: نترس خواهر! من هستم.»
ابوالقاسم همزمان با پوشيدن جامه پاسداري در 2/1/1363، به عنوان پاسبخش در واحد اطلاعات ـ عمليات سپاه بابلسر مشغول خدمت شد. مدتي نيز در كِسوت مسئول آموزش در پادگان گهرباران ساري به انجام تكليف پرداخت.
او در 14/4/1365 با حضور در عمليات كربلاي 1، دچار جراحت شده، مدّتي در بيمارستانهاي رشت و يحيينژاد بابل بستري گشت.
خواهرش در ادامه از آخرين ديدار با برادرش ميگويد: «آخرين بار كه براي خداحافظي پيش من آمد، گفت: من دارم ميروم، ولي ممكن است كه برنگردم. گفتم: خدا نكند! تو يكبار مجروح شدي؛ حالا ديگر نرو. گفت: بايد بروم تا اسلام زنده بماند.»
و در نهایت، ابوالقاسم در 12 اسفند همين سال(65)، طي عمليات كربلاي 5 در شلمچه، جام وصل را نوشيد و به وصال دوست شتافت. جسم پاكش نيز در 27 ماه مبارك رمضان سال 1377 با بدرقه همسرش «مريم حسننژاد» و يادگارانش «قربان، روحالله و مهدي»، در حسينيه بازارسر به خاك سپرده شد.
«فریدون» ـ داماد شهید ـ از ابوالقاسم میگوید: «در عملیات کربلای 4، فرمانده گردان بود و مسئول آموزش نیروها. آقای باقر زاده با حضورش در عملیات موافق نبود. میگفت برای آموزش نیروها به تو احتیاج داریم. اما ابوالقاسم با اصرار زیاد در این عملیات شرکت کرد. برای کربلای 5، وقتی حریف باقرزاده نشد، به عنوان بسیجی به گردان امام محمدباقر رفت و در این عملیات به شهادت رسید.»