نام پدر : شفیع
تاریخ تولد :1343/04/01
تاریخ شهادت : 1366/05/02
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید فرشید جهانشاهی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لا تَحسَبَنَّ الَذینَ قُتِلُوا فی سَبیل اللهَ اَموتاً بَل اَحیاءَ عِندَ رَبِهِم یَرزُقون

آنان که در راه خدا کشته می شوند ، مرده مپندارید بلکه زنده اند و از نزد پروردگار خویش روزی می خورند .

با درود و سلام بر مهدی موعود منجی عالم بشریت و درود سلام به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و درود وسلام بر پیکارگران راه حق و آزادی و شهیدان بخون خفته از کربلای حسین (ع) تا کربلای خمینی کبیر ودرود و سلام بر پیکارگران راه عدالت این شیران روز و زاهدان شب . چند کلمه ای در باب وصیت نامه برای شما عزیزان می نویسم . امیدوارم که مورد رضایت خداوند تبارک و تعالی باشد . خدایا! سعادتی بس عظیم نصیبم کردی نمی دانم که چگونه از تو سپاسگزاری کنم . پروردگارا! نور هدایت و محبت تو همیشه شامل حال بندگان ناچیزت می شده و می شود ، ولی این بندگان کوچک و ضعیف تو چگونه بتوانند از این نعمت ها شکرگزاری کنند پس این بار باز نعمتی عظیم و بزرگ نصیب من شد که راهی جبهه های حق علیه باطل شوم بستیزم و راه چگونه زندگی کردن و چگونه مردن را بیاموزم .

پروردگارا! پس خودت بر ما عنایت کن و ما را هم مورد رحمت و مغفرت خودت قرار ده خداوندا اکنون که آمده ام در جوارت باشم پس مرا دریاب و کمکم کن تا بار دیگر در منجلاب فساد و پستی قرار نگیرم و هدایتم کن تا مرز شهادت پیش بروم .

چند جمله ای با پدر بزرگوارم دارم .پدر جان! می دانم چقدر در زندگی برای ما زحمت کشیده ای و آسایش زندگی خودت را برای ما بهم زدی تا ما را به این سن و سال رسانده اید ، ولیکن خداوند تبارک و تعالی پاداش بزرگی برای شما در نظر گرفته ، چون توانستی امانت خداوند را باز پس دهی . پدر جان از این فرزند کوچک خود راضی باش و از خداوند طلب مغفرت برایم کن . از شما پدر بزرگوارم می خواهم که مانند کوه در مقابل این مصیبت وارده استوار باشی تا دشمن از نبود من و از روحیه افسرده شما استفاده نکند .

مادر جان! می دانم که در طول زندگی نتوانستم حتی جبران زحمت یک شب زنده داری تو در گهواره ام را کرده باشم . می دانم که چقدر برای تربیت ما زحمت کشیده ای تا توانسته ای فرزندت را برای یاری اسلام تربیت کنی ، مادر انشاءالله اجرت را از فاطمه زهرا (س) و زینب کبری بگیری و انشاءالله در روز آخرت شفاعت خواه تو باشند . مادرم از تو می خواهم شیرت را برمن حلال کنی. سفارشم به تو این است مادر در سوگ من در میان جمع در بین مردم ضدانقلاب و فرصت     طلب گریه نکن که دل آنها از گریه کردنت خوشحال و مرا ناراحت می کنید . از تو مادر عزیزم می خواهم که از خداوند طلب صبر و بردباری کنی .

و سخنی با برادرهایم دارم که مبادا اسلحه ام را بر زمین گذارند و دل دشمن را خوشحال کنند. برادران عزیزم! استغفار ودعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرتهاست . برادرانم! در (امام) بیشتر دقیق شوید و سعی کنید که عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید . اگر فیض شهادت نصیبم گشت ، آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند . اما باشد که دماء شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند .

و سخنی با خواهرهایم دارم که حجاب اسلامی را رعایت کنند ، و در تربیت فرزندان خویش کوشش فراوان را به عمل آورند ، و از آنها می خواهم که برای من زیاد گریه نکنند و به سر و صورت خود نزنند که دشمنان را خوشحال کنند و من را ناراحت . و سخنی با تمامی فامیلهایم دارم که راهم را ادامه دهند و من راهم را با چشمی باز و دلی آگاه پیدا کردم و به سویش شتافتم و هیچ موقع حیف جوانی مرا نخورند که من راضی نیستم . سخنی با همسرم ، همسر با شما نمی دانم که چطور صحبت کنم در طول مدتی را با هم زندگی کردیم نتوانستم یک شهر خوبی برایت باشم . از شما می خواهم که مرا عفو قرار دهی و از خداوند طلب آمرزش برایم کنی . همسرم! از شما می خواهم که مثل سدی آهنین در مقابل مشکلات بایستی و در سوگم در میان مردم گریه نکن و زینب وار حرکت کن و رسالت زینب را انجام بده . همسرم مسئولیت بزرگی را که بعد از شهادتم به عهده شما گذاشته می شود این است که شما باید برای فرزندان ، هم پدر باشید و هم مادر ، همسرم! وقتی که فرزندانم بزرگ شدند به آنها بگو که پدرش برای ادامه راه حسین (ع) شهید شد تا از همان اول با عشق به حسین و خشم به یزید و یزیدیان زمان بزرگ شوند و امیدوارم که فرزندانم را خوب تربیت کنی و تحویل جامعه دهی و ادامه دهندکان راه پدر خویش باشند .

سخنی با امت حزب الله :

ای جوانان! نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد . ای جوانان در غفلت نمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد . ای مادران حزب الله مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود همه مثل خانواده وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید ، زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم .

در خاتمه سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگوئید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامیکه همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج)به اجرا در آید .                                                                      

 

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای .

 


زندگی نامه

شهيد «فرشيد جهانشاهي»

نام پدر: شفيع

دفتر زندگاني‌اش در اولين پگاه یکی از ماه‌های تابستان 1343 گشوده شد. دوران طفوليت «فرشيد» در دامان «شفيع و معصومه» در طبيعت زيباي «كَلشم» طي شد.

دوران ابتدائي را، به دبستاني در تنكابن رفت. سپس با پايان دوره راهنمائي، وارد  دبيرستان «سنايي» خرّم‌آباد شد.

او از همان آغازين روزهاي بيداري مردم ايران در جريان شكل‌گيري نهضت اسلامي، به صف مبارزين انقلابي پيوست و از معدود افرادي بود كه تظاهرات ضد رژيم را از مدرسه راهنمايي آغاز كرد.

بعد از پايه‌گذاري بسيج به فرمان امام خميني، فرشيد جزء نخستين نفراتي بود كه فعاليت گسترده خود را در بسيج خرّم‌آباد آغاز كرد. زماني‌كه منافقان كوردل و ديگر ايادي دست‌نشانده آمريكا، ترور شخصيت‌هاي برجسته ديني و سياسي را به اوج رسانده بودند، اين بسيجي خستگي‌ناپذير، در بسيج مشغول خدمت و پاسداري از انقلاب بود. حتي شبي كه كتاب‌خانه جنب بسيج به‌وسیله گروهك‌ها به آتش كشيده شده بود، او همراه چند تن از هم‌رزمانش در بسيج بود.

فرشيد با شروع جنگ تحميلي، به ياري رزمندگان در مناطق نبرد شتافت. او در سال 1364، به مدت نه ماه در منطقه هورالعظيم حضور داشت.

فرشید در سوم تير 1366 در فاو مجروح، و در 24 مرداد همين سال (1366)، از ناحيه هر دو پا تحت عمل جراحي قرار گرفت؛ امّا به دليل عفونت و خون‌ريزي شديد، سه روز بعد در «بيمارستان نمازي» شيراز به درجه والاي شهادت نائل آمد.

پيكر مطهر اين دلاور مازندراني با همراهي اهالي تنكابن، تشييع و در «امام‌زاده شيرعلي» خرّم‌آباد به خاك سپرده شد. جايي‌كه تنها ميعادگاه همسرش «كلثوم منتظري» و يادگارانش «زينب و نرجس» است.