نام پدر : ابوالحسن
تاریخ تولد :1344/04/07
تاریخ شهادت : 1364/12/05
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*فرازی از وصیت نامه شهید نورالله جنتی*

 

ای امت!گوش به توطئه های تبلیغاتی دشمن ندهید.مساجد را خالی نکنید و در وجود امام عزیز دقت بیش تری کنید که هرچه می گوید یک دنیا ارزش دارد و قلب انسان را آرام می کند و دشمنان اسلام را می ترساند و سعی کنید راه امام را با شناخت طی کنید.از خانواده عزیزم می خواهم در صورتی که توفیق شهادت یافتم؛شهادتی که آرزوی دیرینه ی من است خود را ناراحت نکنند ؛چراکه نزدیک ترین راه برای رسیدن به معبودم شهادت خواهد بود.                                                                              


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی:

1-نام و نام خانوادگی، نام مستعار:

نورالله جنتی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

7/4/1344، چالوس

3- نام و شغل پدر:

ابوالحسن، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

راویه باران چشم، خانه‌دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

شش فرزند، فرزندآخر

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی:

وضع مالی پدرش خوب بود و از این لحاظ در رفاه کامل بود.

در یک خانواده مذهبی بود. به واجبات خیلی اهمیت می‌داد و نماز را اول وقت می‌خواند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب،کلاس قرآن،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده):ــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــ

 

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان:

دبستان فردای روشن (سابق)، چالوس

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی:

مدرسه راهنمایی شریف چالوس (2 سال)

مدرسه راهنمایی مطهری چالوس (1 سال)

3- نام مدرسه، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان:

دبیرستان فنی و حرفه‌ای نوشهر، رشتة مکانیک

4- تحصیلات دانشگاهی، رشته و نام دانشگاه: ــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟چه کاری و چه مدت:

بله، در کارهای کشاورزی و مغازه به پدر کمک می‌کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل: ــــــــــــ

پ)سربازی:

1- خدمت سربازی: ــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده: ــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی: ــــــــــــ

 

ت) ازدواج:

1-وضعیت تاهل:

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج: ــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت): ــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر):

با پدر و مادر بسیار مهربان بود و متواضعانه برخورد می‌کرد.

ث)شغل شهید:

1- شغل رسمی و شغل فرعی: ــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت: ــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ

 

ج) فعالیت های انقلابی:

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند:

امام خمینی (ره)

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد، خانواده یا گروه اشاره دارد: ــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی:

شرکت در تظاهرات و راهپیمایی‌ها

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه: ــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت، با بیان اتفاق آورده شود: ــــــــــــ

 

ح) سوابق جبهه:

1- حضور در جبهه:

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها، یگان اعزام کننده، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد:

چندین بار

3- مجموع مدت حضور در جبهه:

شش ماه

4- مسئولیت در جبهه: ــــــــــــ

5- دفعات، مکان و نحوه ی مجروح شدن:

یک بار شیمیایی شده بود.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد: ــــــــــــ

7- مکان، زمان، عملیات و نحوه ی شهادت:

5/12/64، فاو، عملیات والفجر 8

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری:

12/12/64، گلزار شهدای یوسف رضا چالوس

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره، ویژگی های شهید (توجه: حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد.)

1-     فاطمه جنتی (خواهر شهید) نقل می‌کند: «وقتی در تربیت معلم قبول شدم و ایشان در تحصیلات‌شان وقفه ایجاد شد، گفتم: من برایت کتاب می‌گیرم، تو درس‌ات را بخوان. قول داد که دیگر نرود ولی وقتی می‌رود بازار و می‌آید، دیدم لپ‌هایش گل انداخته، گفتم: نورالله چه شده؟ گفت: «یک چیز می‌خواهم به تو بگویم، رفتم خیابان، ناخودآگاه صدای آهنگران را شنیدم، یک نیرویی مرا کشید طرف نوشهر و اسمم را نوشتم.» گفتم: «تو قرار بود نروی و درس‌ات را بخوانی. گفت: خواهر دست من نیست.»

2- سیروس کیاکجوری (داماد و هم‌رزم شهید) نقل می‌کند: شهید عاشق جبهه و جنگ بود، زمانی که آهنگران سرودهای انقلابی می‌خواند، در همین خانه که نشسته بود، با یک سرود شارژ می‌شد، می‌رفت به سمت بسیج و از آن طرف اعزام به سمت منطقه که در نهایت به مادرش گفت:« این دفعه که رفتم، برنمی‌گردم و شهید می‌شوم.»