«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی :
1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :
حمید جلالی
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
15/6/1348، تهران
3- نام و شغل پدر :
عبدالعلی، خیاط
4- نام و شغل مادر:
نرگس، خانه دار
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
دو برادر، سه خواهر، فرزند اول
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :
پدرشهید: قبل از تولد ایشان درخوراک حلال و حرام دقت می کردیم. در برنامه های خاص مذهبی شرکت می کردیم. او در کلاس های مذهبی که در محل برگزار می شد از جمله کلاس قرآن شرکت می کرد. بسیار علاقه مند نسبت به مسائل دینی بود و واجبات را به خوبی انجام می داد و عاشق خدا و نماز و عبادت بود. نماز جمعه و دعای کمیل بسیار شرکت می کرد.
مادرشهید: وقتی کوچک بود مریض شد و دکتر گفت: او را به خانه ببرید فایده ای ندارد و جواب مان کرد. او را نذر امام رضا کردم خوب شد.کلاس های مذهبی می رفت از همان دوران کودکی نصف شب وضو می گرفت و 2 رکعت نماز می خواند خیلی به مسجد رفتن علاقه مند بود. واجبات را رعایت می کرد حتی نوافل و مستحبات را هم انجام می داد، خیلی مذهبی و مقید بود. همیشه در نماز جماعت محل شرکت می کرد و بعد از نماز هم روضه گوش می داد. خیلی ارادتمند به اهل بیت بود و همیشه نام آن ها را بر لب داشت. خیلی با دعا و قرآن مأنوس بود و همیشه بعد از نماز قرآن می خواند.
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):
قبل از مدرسه کلاس قرآن در محل شرکت می کرد
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):
در تهران متولد شد و در سال 52 یعنی سه سالگی راهی روستای کلوده شدند و آن جا ساکن شدند.
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :
اول تا پنجم ابتدایی مدرسه ی شهید قدوسی
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :
ایشان 2 سال راهنمایی در مدرسه ی حیدرزاده روستای لامیزده بود و 1 سال دیگر در مدرسه ی شهید محمد غلام پور.
3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :
اول تا دوم نظری مدرسه شهید بهشتی آمل، رشته ی بهداشت. (دبیرستان بارزگانی و حرفه ای شهید دکتر بهشتی)
4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :ــــــ
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :
بله، در کار خیاطی در مغازه به پدرش کمک می کرد.
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :
به خاطر رفتن به جبهه ترک تحصیل کرد.
پ)سربازی :
1- خدمت سربازی :ـــــــ
2- یگان اعزام کننده :ــــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :ــــــــ
ت ) ازدواج :
1-وضعیت تاهل :
مجرد
2- نام همسر و تاریخ ازدواج :ــــــــ
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):ــــــ
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
پدرشهید: به مادرش خیلی علاقه مند بود و بیش تر وقت ها با او خلوت می کرد. با دیگر فرزندانم خوب و صمیمی بود، در کمک کردن به من در مغازه ی خیاطی خیلی فعالیت می کرد. حق الناس را رعایت می کرد و به حقوق دیگران احترام می گذاشت.
مادرشهید: همه ی خانواده را دوست داشت. به ما احترام می گذاشت و خیلی ما را دوست داشت. خواهر و برادرها در درس خواندن کمک می کرد. فرد معاشرتی بود. خیلی مهربان بود و در تمام کارها تی به خانواده و به همسایگان کمک می کرد. خیلی معاشرتی و دوست داشتنی بود. می گفت: باید به خانواده های شهدا سر زد و به آن ها کمک کرد تا آن ها احساس تنهایی نکنند.
ذبیح الله برادرشهید: در محل به پیرمردها در کشاورزی کمک می کرد. وحید برادر: بسیار دلسوز و مسئولیت پذیر بود و خصوصاً در بیرون مثل پدر نسبت به برادر و خواهرهایش احساس مسئولیت می کرد و مراقب اوضاع و احوال بود. عصرهای پنج شنبه گلزار شهدا می رفت.
حمیده خواهرشهید: همیشه می گفت: هر چه مادر گفته گوش کنید. عظیمه خواهر: به من توصیه می کرد که حجاب را داشته باش.
1- شغل رسمی و شغل فرعی :ــــــــــ
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :ـــــــــ
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:ــــــــــــ
ج) فعالیت های انقلابی :
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :
مادرشهید: از طریق پدرش که همیشه در جلسات محل شرکت می کرد آن هم در جلسات مخفی که به ریاست پدر شهید عزت ا... جمالی در خانه آن ها برگزار می شد به همراه پدرش در این جلسات شرکت می کرد و اعلامیه پخش می کرد، شعار می نوشت روی در و دیوار و در تظاهرات هم شرکت می کرد، یک سری کتاب هایی از حضرت امام بود که پدرش از ترس رژیم پهلوی آن را به زیر درخت آلوچه دفن می کرد ولی او یک روز رفت و آن کتاب ها را از زیر درخت در آورد و خواند و دوباره دفن کرد.
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :ــــــــــتت
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :
سال 60 بود داوطلبانه به نیروهای انقلابی و پاسدار کمک می کرد. در قبل انقلاب کارش این بود که تمام عکس های خاندان پهلوی را از کتاب می کند و روی دیوار کلاس سر و ته می زد و باعث کتک خوردن او شد حتی به معلم اش گفت: امام هست این خائنین نباید حکومت کنند که معلم اش معترض شده بود. همیشه در راهپیمایی شرکت می کرد و دو تا دمپایی خود را از پا در می آورد و در دست می گذاشت و در تظاهرات فعال بود.
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :
او عضو بسیج محل بود و خیلی فعالیت می کرد در این نهادها و در جهاد هم همکاری داشت و در کمک رسانی به رزمنده ها در محل کمک جمع می کرد.
ذبیح ا...برادرشهید: درمحل همیشه کتاب ها و فرمایشات امام را توضیح می داد.
در بسیج محل خیلی همکاری می کرد و در برنامه هایش شرکت می کرد. سلیمه خواهرش می گوید: ایشان سال 60 در درگیری 6 بهمن آمل شرکت داشت و از گروه بسیج بود که شرکت می کرده است.
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :
ح) سوابق جبهه :
1- حضور در جبهه :
حضور داشت.
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :
18/2/62 تا 12/3/64 نیروی فعال بسیج بود .
12/3/64 تا 5/4/64 بسیجی عازم جبهه شد. هورالعظیم. از سپاه محمودآباد گردان مالک اشتر.
فقط یک بار اعزام شد به جبهه
3- مجموع مدت حضور در جبهه :
4- مسئولیت در جبهه :
کمک آرپی جی زن
5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :ــــــــــــ
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :ـــــــــــــ
7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :
ایشان در تاریخ 5/4/64 در هورالعظیم بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نایل گشت.
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :
تاریخ 11/4/64 تشییع شد و در گلزار شهدای روستای کلوده محمودآباد دفن شد.
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)
مادرشهید: در همان روز اعزام شهید به من گفته بود که مامان! هدف از رفتن به جبهه دفاع از ارزش ها و مقدسات اسلامی است. شما و بابا باید به من حتماً رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید فردای قیامت باید پیش حضرت زهرا جوابگو باشید. ماه رمضان بود موقع افطاری بود که شهید لب به سخن باز کرد باید حتماً به من رضایت بدهید. بالاخره با حضور اعضای خانواده رضایت صادر شد. موقع اعزام صبح زود بود. موقع اعزام شهید کفش اش پاره بود و به شوخی می گفت: مامان! کفش من را نگاه کن خمپاره خورده. من از ناراحتی کفش را دور انداختم و کفش برایش خریدم پس از بیست و پنج روز وقتی جنازه را آوردند همان پایی که کفش پاره در آن بود خمپاره خورد و با تیرهای متعددی که در بدن بود.
سال چهارم یا پنجم ابتدایی بود که ماه رمضان وقتی برای نماز جماعت دسته جمعی مسجد می رفتیم و بر می گشتیم خانه او دوباره وضو می گرفت و نماز می خواند به او می گفتم: تو که نماز قضا نداری چرا این قدر نماز می خوانی؟ گفت: مامان! آن سال های که مرا به زور برای نماز بیدار می کردی آن نمازها قبول نیست چون خواب آلود بودم و نمازهایی که با میل خودم بلند شوم و بخوانم قبول است.