نام پدر : ربیع
تاریخ تولد :1346/10/08
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت : علی غربی

خاطرات

راوی : مير نبي هاشمي كرويي(مرحوم غلامحسين)

من و احسان و باب اله رسولي فرزند حاج شريق بسيار صميمي بوديم. هميشه با هم بوديم . احسان بسيار ساده و پاك و دوست داشتني بود. احسان اول شب مي خوابيد يعني زمستان از ساعت شش و نيم تا هفت ميخوابيد و ما در اين ساعت كمي اذيتش مي كرديم و خوابش را تلخ مي كرديم جالب بود وقتي بيدار مي شد دنبالمان مي كرد و گلايه پيش مادر مي برد. آنزمان خانه ها ديوار و درب قفل شده نداشت و همه با يك يا الله وارد خانه هم مي شدند.

يادم مي آيد  وقتي باب الله رسولي و روح اله هاشمي(نعمت اله) و احسان ابراهيمي  كه تقريبا" همه پانزده ساله بوديم  و همه عضو بسيج فعال. آنزمان بايد نامه اي از بسيج محل مي گرفتيم تا اعزام مي شديم. حاج نقي به ما اجازه اعزام نداد بهرحال با اصرار  همه نامه هايمان را از حاج نقي گرفتيم. بچه ها همه نامه ها را باز كردند به من اصرار كردند كه تو هم باز كن و  من گفتم درست نيست و اين كار را نكردم. با اصرار نامه را روح اله و با ب اله باز كردند و حاج نقي طوري نوشته بود كه غير از احسان هيچكدام از ما شرايط حضور در جبهه را پيدا نكرديم. احسان رفت و شهيد شد و بقيه ما سه سال بعد رفتيم جبهه.

احسان درسش خوب بود و خوب فوتبال بازي مي كرد. حرف نامربوط از دهانش خارج نمي شد. با اينكه خيلي او را ناراحت مي كرديم اما به دل نمي گرفت و مثل كودكان كه مي گوييند قهر قهر تا قيامت قيامتش به يكساعت هم نمي رسيد.