نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد :1343/04/09
تاریخ شهادت : 1361/06/24
محل شهادت : کوشک

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید حسین جزایری*

 

 

حمد و سپاس خدائی ر که جهان را دانشگاهی برای تربیت دانشجویان قرار داد و حمد وسپاس بر خدای دانا و مقتدر که جهان به این عظیمی را با نظم بسیار دقیق آفرید، خدا را شکر می گذارم که این توفیق نصیب من شد که به جبهه حق علیه باطل برویم و با دشمنان خدا واسلام بجنگم، خدایا! همانطوریکه در قرآن کریمت فرمودی خداوند کسانی را که می گویند ما ایمان آوردیم آزمایش خواهد کرد همانطوریکه پیغمبران پیشین و قبل از آنرا آزمایش کرد و همه در اضطراب و نگرانی بودند. خدایا! چنین حالتی را من هم دارا می باشم، خدایا تو مرا از این اضطراب دربیاور.

خدایا! حمد و سپاس تو را که پروردگار این جهان و آن جهانی، خدایا حمد و سپاس توئی را که این پاکها و منزها (پیغمبران و امامها) را برای تربیت این انسانها فرستاده ای.

بار خدایا! حیوان را تکوین طبیعت به پیش می برد ولی انسان را با توجه به آیه انا هدینا السبیل اما شاکراً و کفوراً پس ماها را خدا مختار آفرید، انا عرفنا الاماله علی السموات والارض والجبال مابین ان معینها و اشفق منها فحمله الانسان انه کان طلوما فهولا، که اراده ای می باشد که خداوند بر انسان داده وانسان اراده خود را در جهت کمال به پیش می برد و به سوی (حق) خدا سوق می دهد و اینکه این انسان وقتی دارای ادراک می باشد آیا در انتخاب راه آیا راه خوب انتخاب می کند یا بد و اینکه انسان راه بد را انتخاب می کند بچه علت و مقصودی؟

خدایا! حمد و سپاس بیکران نثار تو که پیامبران را جهت سوق دادن این اراده و این نیروی درونی انسان را به سوی کمال به ما ارزاین داشتی تا اینکه انسان طغیانگر نشود.

و اما در رابطه با پیامی که برای برادرها و خواهرها و پدرها ومادرهای حزب الهی دارم اینکه این را به یقین بدانند راه تمام کسانی که در جبهه های حق علیه باطل می جنگند چیزی جز الله نمی باشد و انتظاری را هم که آنها دارند این است که سرلوحه زندگیتان را اسلام قرار بدهید چرا که قرآن دین الهی می باشد و اما صحبتی با مادر مهربان و حزب الهیم دارم مادری که مرا همیشه در راه الله تشویق می کردی مادر عزیزم این را چندین بار به شما گفتم و دگر بار در وصیتم به شما می گویم راه من راه الله است از شما می خواهم که راهم را ادامه دهید و لحظه ای غفلت نکنید که از خط امام عزیزمان دور شوید، مادر عزیزم اگر خدا نصیب این بنده حقیر شهادت را نموده گریه است مبادا به خاطر این باشد که پسری را از دست دادی بله گریه ات برای نگهداشتن نهضت باشد و در آخر از تومادر عزیز می خواهم که مرا به بزرگی خودت ببخشی و از تو عذر می خواهم که باعث ناراحتیت شدم مادر تو کم سختی نکشیدی انشاالله اجرت با خدا باشد مادر عزیز تو را دوست داشتم و دارم.

و اما پدر عزیزم! امیدوارم مرا ببخشی چرا که باعث ناراحتیهای تو زیاد شدم انشاالله مرا می بخشی و از تو می خواهم که راهم را که همان راه الله می باشد انشاالله ادامه دهی و پیرو خط رهبر باشی چرا که پسرت عاشق الله و پیرو رهبر عزیز بود.

در آخر از شما مادر عزیز و پدر عزیز می خواهم که اگر شهید شدم به لطف خدا مرا در آرامگاه معتمدی بابل در قطعه شهدا دفن کنید و مادر مهربانم شبهای جمعه با یک شمع بر سر قبرم بیا و چند آیه ای از قرآن مجید برایم تلاوت کن و برایم فاتحه ای بخوان تا روحم شاد شود، دیگر سر شما را درد نمی آورم و شما را بخدای بزرگ می سپارم.

والسلام.

به امید پیروزی کامل رزمندگان اسلام در تمامی جبهه های نبرد حق علیه باطل.


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد حسين جزايري*

 

نام پدر: علي­اصغر

به گفته مادر، «وقتي او را باردار بودم،‌ مراقب لقمه­اي كه مي­خوردم، بودم تا حلال باشد. قرآن تلاوت مي­كردم و دعا مي­خواندم. به راستي كه مراقبت­هايم خوب جواب داد؛ چرا كه وقتي به سنّ دوازده سالگي رسيد، تمام نمازهايش رابدون اين­كه كسي مطلع شود، در مسجد مي­خواند. مي­گفت:‌ مي­روم بيرون كار دارم، زود برمي­گردم. اما به مسجد می‌رفت و نمازش را مي­خواند و برمي­گشت.»

در نهم تير1343 در محله «چهارشنبه‌پیش» بابل، و در ماه محرم متولد شده بود. نامش را «حسين» گذاشتند تا حسين­وار در راه اسلام قدم بردارد.

پدرش «علي­اصغر»، شاگرد خياط بود؛ و مادرش «منصوره»، يك معلم دلسوز و فداكار كه در انديشه تربيت و بزرگ كردن بچه­ها و به عرصه رساندن آن­ها بود. زن و شوهري كه علي­رغم درآمد اندك و توكل برخدا، دل در گرو اهل بيت(ع) داشتند.

حسين در كوچه پس­كوچه­هاي چهارشنبه­پيش و دامن پرمهر خانواده قد کشید.

او دوران ابتدائي را در دبستان محله­شان به پايان رساند.سپس با طی مقطع راهنمایی، تحصیلاتش را تا پایه سوّم دبيرستان ادامه داد.

او که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، هماره سعی در کسب کمال معنوی و فضیلت انسانی داشت.

«منصوره» از خلق‌وخوی فرزندش می‌گوید:«احترام زيادي براي من و پدرش قائل بود. هرگز اجازه نمي‌داد لباس­هايش را بشويم. پسرم بسيار دلسوز و مهربان بود و تا جايي كه می‌توانست، به ديگران كمك مي‌كرد. هميشه لبخند بر لب داشت و خوش‌خلق بود.»

اذعان دوستانش نیز در این مورد شنیدنی است:

«خيلي مؤمن و با ايمان بود. در برابر مشكلات صبوری می‌کرد و كارش را براي رضاي خدا انجام مي­داد. در قبال كاري كه براي ديگران انجام مي­داد، هيچ چشم­داشتي نداشت.»

حضور در راهپيمائي­های ضد طاغوت  و ترغیب جوانان به شرکت در محافل انقلابی، از جمله اقدامات این نوجوان آگاه در آن ایام به شمار می‌رود.

با تشکیل بسیج، حسین به عضویت این نهاد در آمد و عمده فعالیت‌هایش را در راستای حراست از دستاوردهای قیام سال 1357 از سر گرفت.

اودر 18/3/61  جامه پاسداری را به تن کرد و با تعهدی بیش از پیش به ادای تکلیف پرداخت.

حسين چند بار به جبهه اعزام شد.

او در 31/4/61 در منطقه شلمچه از ناحيه گردن مجروح شد.

و سرانجام، حسین در شهریور همین سال(61)در منطقه كوشك با اصابت تركش به بدن و سرش، به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكشبعد از تشييع در بابل، در گلزار شهداي «معتمدي»زادگاهش آرام گرفت تا مزارش زيارتگاه دلسوختگان و عاشقانشباشد.