نام پدر : رمضان
تاریخ تولد :1336/04/07
تاریخ شهادت : 1365/10/20
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

1 – ای امت حزب الله ! شعائر اسلامکی مثل دعای کمیل و توسل و نماز جماعت را زنده نگه دارید و به نماز جمعه بروید که دشمن ما از نماز جمعه ترسان است و از همین جا به همه ی کسانی که در خط امام اند توصیه می کنم که هر چه بیشتر در خط اسلام کوشا باشند و از آن ها یی که هنوز در خط اسلام و امام و انقلاب حرکت نکردند . تقاضا دارم که هر چه زودتر به این کاروان حسینی بپیوندند .
2 – راجع به روحانیت عرض می کنم که ما هر چه داریم از این قشر عزیز داریم . از آن روزی که به دنیا می آئیم تا ازدواج و تا دم مرگ و رفتن درون قبر ، این گروه مارا باید راهنمایی کنند .
3 – از امت حزب الله تقاضا دارم که دست از یاری امام عزیز بر ندارید و تا آخرین لحظه همراه آن امام عزیز باشید و از خدای منان می خواهیم که زندگی و مرگ ما برای او باشد .

زندگی نامه

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

عین الله توکلی ـ نورالله

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

7/4/1336 -چندر محله

3- نام و شغل پدر :

رمضان ـ کشاورز(چوپان)

4- نام و شغل مادر:

فاطمه رجب پورـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

9فرزند ـ فرزند نهم بودند .

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدندو در کنار پدر و مادر مسائل دینی و مذهبی را آموخت .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان : ــــــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

در کارهای کشاورزی و چوپانی  به پدر خود کمک می کردند .

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــ

 

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد.

2- یگان اعزام کننده :

ارتش

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

04  بیرجند

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

زهرا اسماعیلی- 1358

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. با همسر خود رفتار خوبی داشت و در مورد ایشان هنوز به نیکی یاد می شود .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کشاورز

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ــــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

10/9/65 به مدت 40 روزـ سپاه آمل ـ لشکر 25 کربلاـ شلمچه

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

40 روز

4- مسئولیت در جبهه : ــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

20/10/65 ـ شلمچه ـ اصابت ترکش خمپاره ـ عملیات کربلای 5

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

چندبار مفقود بودند ـ اسفند سال 65 گلزار شهدای روستای میخران و چندر محله آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

نصرالله- برادر شهید : ایشان همیشه آرزوی شهادت داشتند زمانی که ولی الله هم محلی ما شهید شد ایشان به خانه آمد و گفت:« ولی الله هم شهید شد و من هنوز هستم .» می گفت:« من می خواهم زودتر از او شهید شوم» که نشد و ایشان یک قسمتی از دستشان چاقو خورده بود و می گفت:« من اگر شهید شدم و نتوانستید  من را پیدا کنید  از دستم مرا پیدا کنید» که همین طور هم شد .

آخرین باری که می خواست به جبهه اعزام شود ناهار را خانه ما بود من به شوخی به او گفتم برادر تو تازه جبهه بودی و چندبار رفتی دیگر نرو . ایشان گفت:« اصلاً این حرف را نزن باید بروم» و این را گفت و خداحافظی کرد .

حبیب الله- برادر شهید : در روستای ما یک معلولی بود  که شهید هر روز به خانه ایشان می رفت و به ایشان سر می زد . ریش او را برایش کوتاه می کرد ، او را به حمام می برد ، کارهای او را انجام می داد . با این که بچه بود ولی ایشان کارهای او را انجام می دادند .


وصیت نامه

اسکن وصیتنامه درقسمت تصاویرموحودمی باشد