نام پدر : ابوطالب
تاریخ تولد :1346/01/04
تاریخ شهادت : 1367/04/04
محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید قربان تقی نیا*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید. نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


زندگی نامه

شهید قربان تقي­ نيا عمران

فرزند: ابوطالب

قربان، چهارم فروردين 1346 در روستاي ادملاء بابل در خانواده­اي متديّن و مذهبي ديده به جهان گشود. پدرش ابوطالب، كشاورز و مادرش قمر، خانه­دار بود. آن­ها شش فرزند داشتند كه قربان فرزند سوم آن­ها بود. در هفت سالگي از كوچه­هاي خاكي روستا جدا و پشت نيمكت چوبي و كوچك مدرسه نشست. پس از پايان ابتدايي، به مدرسه راهنمايي سيد نظام­الدين پاشااميد مي­رفت. او بعد از گذراندن دوره راهنمايي­ به شوق چيدن خوشه­هاي معرفت و تعاليم ديني و تربيتي پا به دبيرستان طالقاني گذاشت و در رشته­ي فرهنگ و ادب ديپلم گرفت. برادرانش، محمد و علي درمورد خصوصيات اخلاقي­اش مي­گويند:

«فردي آرام، مهربان و اجتماعي بود. افكار امام راحل در تحول روحي او بسيار مؤثر بود. مردم را از ته قلب و با تمام وجود دوست مي­داشت و براي كمك به آن­ها از هيچ كمكي دريغ نمي­كرد. بسيار قدردان،‌قانع و سخت­كوش بود. به نظم و انضباط اهتمام ويژه­اي داشت. اوقات فراغتش را با كار كشاورزي و كمك به خانواده پر مي­كرد. نسبت به حق­النّاس بسيار حساس بود و رعايت مي­كرد. اهل مناجات و نماز شب بود. صداي بسيار خوبي داشت و مداحي­هاي جان­سوزي مي­كرد. او محبوب مردم محل بود.»

قربان كه در زمان انقلاب سنّي نداشت، پس از انقلاب به عضويت بسيج درآمد.

پدرش مي­گويد:

«يك بار در مجلس نشسته بوديم. عده­اي معترض شدند كه چرا بچه­هاي مردم مي­روند و پرپر مي­شوند. يك نفر هم به امام توهين كرد. او سريع بلند شد. به او گفتم: هنوز مجلس تمام نشده، كجا مي­روي؟ گفت: پدر جان!‌مگر نمي­بيني دارند به امام توهين مي­كنند؟ من تحمل شنيدن اين حرف­ها را ندارم. بروم، بهتر است. اگر اين­جا بمانم درگيري و دلخوري پيش مي­آيد.»

او در سنّ 18 سالگي براي انجام خدمت سربازي از طريق سپاه به جبهه اعزام شد.

هم­رزمش، شعبان­علي گل­علي­زاده مي­گويد:

«راه و روش انبيا الگوي زندگي­اش بود و دنيا را محل گذر مي­دانست. در زمان­هاي بحراني عمليات­ها خيلي خونسرد عمل مي­كرد. زماني كه عراق مي­خواست فاو را بگيرد، ما 24 ساعت در محاصره بوديم. شهيد با اعتماد به نفس و خونسردي ما را از محاصره نجات داد. روحيه جنگجويانه و شهادت­طلبي داشت. در هر لحظه در فكر نقشه­اي براي ضربه­ زدن به دشمن بود. در جزيره مجنون وقتي عراق تك زد، او در همان ساعت اول درگيري يكي از قايق­هاي دشمن را سرنگون و اسير گرفته بود. در همه شرايط سخت، هيچ وقت كسي او را بدون لبخند نديد.»

سرانجام قربان در تاريخ 4/4/67 در جزيره مجنون به شهادت رسيد. پيكر پاكش هرگز به آغوش خانواده بازنگشت و فقط لباسش به شكل نمادين در گلزار شهداي محل تشييع شد.