نام پدر : حیدرقلی
تاریخ تولد :1341/06/25
تاریخ شهادت : 1362/10/07
محل شهادت : بانه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید اسکند تقی‌زاده*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الهی لک الحمد رضیت با الله رباً و با لاسلام دیناً و بمحمد (ص) نبیاً و به علی و اولاد المعصومین حج الله اماماً

سپاس خدائی را که اسباب ریزش گناهان فراوانم را آماده نمود. سپاس خدایی را که به وسیله قرب خود را برای بنده ذلیل و خوار خود فراهم نمود. سپاس خدایی را که این وجود بی‌ارزش را قابل هدایت و لقائش قرار داد و سپاس خدایی را که توفیق دخول در جمع بندگان خواسش را عطا فرموده، مدتها بود بواسطه عنایات حق عشق و امید وصال خداوندی در من پدیدار شده بود و هر روز که می‌گذشت این عشق فزونی میافت، مدت یکسال در جبهه بودم ولی موفق نشدم به شهادت برسم ولی از از خود سوال می‌کردم چرا چنین شده و بعد پاسخ می‌شنیدم مگر خدای وجود ناخالص زحمت نه کشیده را می‌پذیرد، اما بالاخره لطف و کرم بی منتهای خدا توفیق حضور در جبهه را به ما عنایت فرمود که در موقعی که اسلام عزیزمان به جانبازی و فداکاری دارد حاضر شدم در این برحه از زمان که میهن عزیز و گرامی احتیاج به خون دارد به جبهه حق علیه باطل روانه گردم تا به یاری خداوند بزرگ و همه ملت شهید پرور و دلیر ایران و رزمندگان اسلام چه ارتشی و چه سپاهی و بسیجی به ویژه رژیم عراق و مزدوران 1داخلی ایران را به خاک بمالیم و اگر کشته شدم نیز به هدف نهائی‌ام رسیده‌ام و اگر پیروز شدم به آرزویم رسیدم. آری؛ مادرم گاهی در کودکی‌ام دعا می‌کرد که خدا تو را از راه بی‌گمانی شاد کند و این بار چنین شده که مرا در این راه قرار داد تلاوت قرآن کریم و عشق به حسین (ع) بود، هرگاه قرآن به گوشم می‌رسید و مصیبت حسین (ع) را گوش فرا می‌دادم در فکر عظمت خداوند بزرگ فرو می‌رفتم و لذت خود را مشاهده می‌نمودم. آری بقول امام زمان عزیزمان ما هرچه داریم از اباعبدالله الحسین (ع) داریم که به جز برای اجرای قوانین قرآن قیام نکرد، سلام خدا و بندگان صالح او بر حسین ابن علی (ع) و عباس برادر باوفایش و تمامی یاران و خاندان پاکش باد.

پدر بزرگوارم و مادر مهربانم و همسر باوفایم راه طولانی و سعادت است ولی ما نه اولین کسانی بودیم که از این راه گذشتیم و نه آخرین کسانی که این راه را طی می‌کنیم بلکه اگر به حسین (ع) و زینب (س) و فاطمه و علی (ع) و حتی وجود مقدس رسول الله (ص) بنگریم خواهیم دید که این بزرگواران که سر و جان همه ما فدای‌شان باد، آری ما از درک حقیقی خلقت بسی عاجزیم مگر با عنایت خود او به گوشه‌ای از این عظمت پی ببریم. خدایا تو را به فاطمه زهرایت قسمت می‌دهیم ما را از راه کمال باز مدار. شیطان در کمین است خود ما را محافظت فرما، خدایا نفس عماره هر آن به سویی دعوت می‌کند خودت این را مغلوب بگردان.

پدر بزرگوارم ومادر مهربانم خوب می‌دانم که تا چه حد در حق شما کوتاهی کردم و این را هم می‌دانم شرمنده‌ام ببخشید و حلالم کنید محتاج عفو و بخشش و دعای خیر شمایم. همسر عزیز و باوفایم شما نیز مرا ببخشید در این مدت از شما بزرگواری‌هایی دیدم ولی خود می‌دانم در حق شما کوتاهی کردم به وفا و مهربانی خود مرا عفو نمائید، ان‌شاالله ازدواج ما و جدا شدن ما برای رضای خدا بوده باشد ان شاالله.

از برادرانم ومحمد علی و شعبان و خواهران با ایمان عزیزم ببخشید و حلال کنید که حق شما را هم ادا نکردم. شماها صبر کنید خدا با صابرین است.

در پایان چند سفارش بنا بر وظیفه خدمت دوستان و آشنایان و همه خواهران و برادران عرض می‌کنم.

1-  نمازهای اول وقت مساجد را فراموش نکنید. که نماز ستون دین است و راه فلاح.

2- نماز جمعه ر با شکوه به جا آورید که دشمن شکن است.

3- قرآن را زیاد تلاوت کنید که نور هدایت است.

4-  امام عزیز را دعا و حمایت کنید که باعث حفظ دین و مملکت است.

از همه برادران و دوستان و آشنایان معذرت می‌خواهم که موفق به خداحافظی با آنها نشدم.

 

والسلام

التماس دعا

بنده گنهکار اسکندر تقی‌زاده تاریخ 1/9/1362

بارالها این چه سعادتی عظیم است که نصیب مومنان خاص خدا فرمودی، که ما از آن محرومیم؟ (امام خمینی)

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 


زندگی نامه

شهید «اسكندر تقي­ زاده بنگر»

نام پدر: حیدرقلی

مادرش «شهربانو»، بانویی خانه­ دار بود که در انجام كارهاي کشاورزی، دوشادوش همسرش «حيدرقلي» برای امرار معاش زندگی تلاش می‌کرد. آن‌ها در 25 شهريور 1341 در «امیرکلا»ی بابل، صاحب فرزندی شدند که نامش را «اسکندر» نهادند.

اسکندر قبل از رفتن به مدرسه، قرآن را فرا گرفت. او تحصيل علم را از دبستان دولتي روستای «بنگركلا»ی بابل آغاز كرد. سپس تحصيلاتش را تا مقطع راهنمايي در مدرسه «گتاب» ادامه داد.

اوقات فراغتش اغلب به کمک به خانواده در مزارع می‌گذشت.

او که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، هماره سعی در کسب کمال معنوی و فضایل انسانی داشت.

مادر از تعهدات اخلاقی او چنین مي­گويد: «يك روز كه از مدرسه برمي­گشت، سی تومان پول پيدا كرد. وقتي به منزل آمد، به من گفت: مادرجان! من به مسجد مي­روم. گفتم: چه­قدر زود! تو تازه از مدرسه برگشتي. هنوز تا اذان مانده. كمي استراحت بكن. گفت: نه مادر! من مقداري پول پيدا كردم. او به مسجد رفت و از بلندگو اعلام كرد. فردا صبح صاحب پول پيدا شد و به منزل ما آمد. اسكندر هم آن شخص را به مسجد فرستاد. گفت: من پول را به امانت، در آن­جا گذاشتم. آن شخص خيلي خوشحال شد و اسكندر را در آغوش گرفت و از او تشكر كرد.»

مادر در ادامه سخنانش، خاطره‌ای دیگر در این باب نقل می‌کند: «ما يك باغ پرتقال داشتيم. وقتي پرتقال‌ها رسيد، آن را به شخصي فروختيم تا پرتقال­ها را بكند. اسكندر و پسرعمويش، يك روز در حال گذر از كنار باغ بودند. چند پرتقال كندند و خوردند. وقتي اسكندر به خانه آمد و فهميد ما پرتقال را فروختيم، خيلي ناراحت شد. به پدرش گفت: حتماً بايد آن شخص را ببينم و پول پرتقال­ها را بپردازم تا پرتقال­هايي را كه خوردم، حلال باشد.»

با شروع جنگ تحميلي، اسکندر پس از گذراندن دوره آموزشي خدمت سربازی در اصفهان، در هجده سالگي راهی جبهه جنوب شد، و در همین اعزام نیز، مجروح گشت. از این‌رو، برای مدتی در بیمارستان مشهد بستری شد. اگرچه با بهبودي نسبي، دوباره راهی مناطق نبرد شد.

او با اتمام دوره سربازي، در 6 مهر 1362 به عضویت سپاه در آمد و در کسوت تک‌تیرانداز، در میدان عملیاتی حضور یافت. مدتی هم به عنوان بی‌سیم‌چی انجام وظیفه کرد.

و سرانجام، او در 28 آبان 1362 در بانه با اصابت تير به سرش به آرزوي ديرينه­اش رسيد و به جمع هم‌رزمان شهیدش پيوست. پیکر پاکش نیز با وداع همسرش «فاطمه شاه‌بابازاده» در گلزار شهدای بنگرکلا به خاک سپرده شد.