نام پدر : حجت الله
تاریخ تولد :1346/12/22
تاریخ شهادت : 1367/04/04
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید بهمن تقوی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

من عاشق دلشکسته ای هستم که به سوی معشوق دویدم و تازه به او رسیدم.

یا ایها الذین آمنو اهل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون (سوره صف)

ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتیی سودمند که شما را عذاب دردناک آخرت نجات بخشد دلالت کنم آن تجارت این است که به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید این کار از هر تجارتی اگر دانا باشید برای شما بهتر است.

با سلام و تحیات الهی باستحضار می رسانم که اینجانب بنده حقیر و گناهکارم بهمن تقوی فرزند حجت الله در تاریخ 12/9/65 رهسپار جبهه حق علیه باطل با توکل به خدا شدم و از آنجائی که هر انسانی باید وصیت نامه داشته باشد. من بر خود تکلیف دانستم که باید چند کلمه ای وقت عزیز و گرانبهای شما را بگیرم و بر کاغذ بنگارم.

با درود و سلام بر امام زمان ولی عصر (عج) منجی عالم بشریت مهدی موعود و با درود سلام بر نائب بر حقش روح خدا امید تمامی مستضعفان جهان خمینی کبیر و درود بر شهدای عزیز که خون خود را نثار این انقلاب اسلامی کردند. از هابیل تا صدر اسلام و از صدر اسلام تا انقلاب ایران و از انقلاب ایران تا انقلاب مهدی و کلیه رزمندگان اسلام در تمام نقاط جهان که در راه حق و حقیقت با دشمنان اسلام در ستیزند و با سلام بر امت حزب الله که همیشه در صحنه هستند و با فریادهای خشمگینانه شان خواب خوش را از دشمنان اسلام و قرآن حرام کرده اند.

خدمت پدر و مادرگرامی و عزیزتر از جانم سلام علیکم خسته نباشید.

پدر و مادری که مرا با زحمت و رنج بزرگ نمودید و من حقیر دین خود را نسبت به شما ادا ننمودم خودم پشیمانم ولی امیدوارم شما مرا ببخشید و مورد عفو قرار دهید.

مادر جان سعی کن اگر خداوند لطفی به من حقیر کرد و قبولم کرد که در راهش جان دهم چون زینب صبور و بردبار باش اقتدا به زینب و زهرا کنی و هر وقت یاد من افتادی به یاد مظلومیت حسین (ع) و یارانش بیفتی که در صحرای کربلا چگونه جان دادند و هرگز تن به خواری و ذلت ندادند مادر عزیز به یادآور که حسین (ع) چه سختیها را تحمل کرد روز عاشورا آیا علی اکبرش را نداد علی اصغرش را نداد برادرش را نداد همه را از طفل شش ماه تا پیرمرد نودساله را برای خدا داد حتی زن و بچه اش را به اسارت بردند و گفتند اینها خارجی هستند.

ای ننگ و نفرین بر این که چگونه پاکان را در خود می کشد. و من و شما خبر ندارم که چه بر سر معصومین و امامان آوردند. ای عزیزان باید اقتدا به اینها و صبر داشته باشیم که خداوند با صابران و همانا که همگی شما ان الله مع الصابرین هستید.

پدر مهربانم و فداکارم:

پدر عزیزم و نور چشم من می دانم که برای من چقدر سختی و مشکلاتی کشیدی از شما می خواهم که مرا حلال کنی و اگر در مدتی که کنارتان بودم سختی و ناراحتی برای شما ایجادکردم عفو کنید چرا که کوچک و حقیراً و نتوانستم وظیفه فرزندی را نسبت به پدر و مادرم ایفا کنم به هر صورت حلالم کنید.

سخنی با برادرانم و خواهرانم:

خدمت برادرانم سلام علیکم، امیدوارم که حالتان خوب و در زندگی موفق باشید برادران و عزیزان در زندگی الگوی خود را پیامبر اسلام و امامان (ع) قرار دهید که راه درست شکست ناپذیر است که هم عاقبت دنیایی دارم و هم آخرتی سعی کنید بچه هایتان را با قرآن و مسائل آشنا کنید که واجب هست بر هر کس در مشکلات صبور و مقاوم باشند و بدانید حق پیروز و باطل نابود شدنی است و از شما می خواهم که انقلاب را یاری کنید و در این برهه از زمان انقلاب احتیاج به کمک و یاری دارد و نباید دست روی دست گذاشت بلکه تلاش کرد و در این راه سختی ها را تحمل کرد و بر جان خرید که نصرت خدا نزدیک است امام حسین (ع) در روز عاشورا ندا کرد (هل من ناصر ینصرنی) آیا کسی مرا یاری کند اما کسی نیامد و پس از چند روز آنها که نیامدند همگی حسرت خوردند پس ما هم مواظب باشیم آنگونه نباشیم و خود را از این قافله عقب نیاندازیم انشاءالله.

 و برادران عزیز مواظب پدر و مادر عزیز باشید و اما ای برادر اسفندیار من از تو خیلی خجالت می کشم چون که بعد از رفتن من همه کارهای خانه افتاد روی دوش شما به هر حال مرا ببخش و امیدوارم برادران دور هم جمع شوید و مبادا از هم جدا شوید و مثل ریسمان به همدیگر گره بزنید و برادران خیراله و حاجی تا آنجا که می توانی بگذار برادران درس را ادامه بدهند. اما خواهران که در سختی ها یاور من بودی و خیرخواه من از شما می خواهم که مادرم را چون گل نگه داری همدم او باشی و دلداریش دهید که باید صبور باشی و تحمل کنی و از اینکه زحمت های زیادی برای من بنده حقیر کشیدید به بزرگی خود عفو کنید.

سخنی با مردم:

ای مردم! وظیفه مهمی که بر گردن همگی ماست بعضی ها می گویند حالا نروید بگذاریم وقتی که واجب عینی شدن آن قصه خواهیم رفت اگر بخواهیم اینطور فکر کنیم که تا بحال همه چیزهایمان رفته بود چرا حالا که جبهه ها احتیاج به نیرو دارد و به خاطر همین کمبود نیرو عملیات بشود و در بعضی عملیات ها موفق نباشیم خون عده ای بریزد و اما ای مردم بشنوید و به خدا اگر در این جنگ با نعمت و مقدس شرکت نکردید بیایید و معجزات خداوند باری تعالی را ببخشید و از قافله عقب نمانید.

 و کلامی که از قلب من و از ته دلم بلند می شود این است که از دو دستگی ها بپرهیزید و با هم برادر باشید دنبال سمت و پست نروید که این یک مرحله آزمایش است و از امام و قائم مقام رهبری اطاعت کنید و هیچ موقع از روحانیت عزیز گرامی جدا نشوید که پیروزی ما درگرو روحانیت است و اگر روزی ما از روحانیت جدا بشویم موقعی است که اسلام شکست خورده و کمر آن شکسته و دیگر بلند نمی شود و می دانم که یک عده کثیر هستند که می خواهند روحانیت را کنار بزنند ودر راس کارها قرار بگیرند آنها غلط می کنند و این جرأت را ندارد و مردم قدر این جنگ را بدانید که از همه لحاظ آزمایش است و مردم از این دنیا فاصله گرفتن کار حضرت فیل است چونکه شیطان آنقدر بر شما غلبه کرده و مادیات همچنین که از این دنیا نمی گریزید به خدا این دنیا دنیای آزمایش است و امتحان است نشود که از این آزمایش قبول نشوید و به صف شیطان بپیوندید و قدر آخرت را بدانید و همیشه به فکر معنویت و آخرت یعنی دنیا باقی باشید.

و تنها سفارش آخر من این است که موقعی که خداوند متعال لطفی نسبت به ما کرد و رهسپار بسوی او شدیم برای من هیچگونه تبلیغات و پوستر و عکس چاپ نکنید و بر روی دیوارها نزنید و بر سر دروازه خانه حجله مگذارید چون که من عاشق بودم و معشوق را دیدن کردم و به او پیوستم و زیاد برای من خرج نکنید و ساده تمام کنید.

و در ضمن خدمت شما عرض شود که من مدتی روزه بدهکار هستم برایم اگر حد توان شماست بدهید و اگر نیست با خدایم صحبت می کنم و می بخشید. چون که خداوند حق الله را به بزرگی و عظمت خود می بخشد.

 

 و از تمامی خانواده خداحافظی می کنم و همگی شما را به خدای بزرگ می سپارم.