نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1344/05/15
تاریخ شهادت : 1363/01/31
محل شهادت : جزیره مجنون

زندگی نامه

شهید «شعبان‌علی تقوی»

نام پدر: حسین

تولدش در یکی از روزهای گرم تابستان 1344، گرمایی دگر را به دل اهل خانه هدیه داد؛ زیرا «حسین و سکینه»، مدت‌ها بود که در تب‌وتاب آمدنش بودند. نوزادی که به دلیل مصادف بودن میلادش با ماه شعبان، «شعبان‌علی» نام گرفت. کودکی‌اش در آغوش پر مهر پدر و مادر و طبیعت زیبای روستای «ولمازو» خاطره شد.  

شعبان‌علی دوران تحصیلی‌ خود را در مقطع راهنمایی به اتمام رساند و بعد از آن، دیگر ادامه نداد. با این‌حال، در امور مختلف، فردی کوشا و فعال بود؛ حتی در کمک‌کردن به پدر در امر دامپروری.

اوقات فراغت علی‌اکبر به انجام دوچرخه‌سواری و ورزش جودو سپری می‌شد.

او که از همان خردسالی در محافل اُنس با قرآن شرکت می‌کرد و به یادگیری این کتاب الهی می‌پرداخت، همواره در عمل به فرامین آن، کوشا بود. نسبت به ادای واجبات و مستحبات نیز، اهتمامی خاص داشت.

در بیان خلق‌وخوی او، همین بس که به سبب ملاطفت و عطوفت در گفتار و رفتار با دیگران، از محبوبیتی فراوان بهره‌مند بود. در برخورد با والدین نیز، ادب و تواضع به خرج می‌داد و در همه امور، رضایت‌شان را مدنظر داشت.

قبل از انقلاب، با افکار و اهداف امام خمینی آشنا شده، همیشه گوش به فرمان ایشان بود. به همین سبب، عکس امام را بر دیوار اتاق نصب کرد تا همیشه صورت نورانی و مهربان ایشان، مقابل چشمانش باشد.

همگام با پیروزی انقلاب اسلامی، به نهادهای بسیج و سپاه روی آورد و در فعالیت‌های نظامی و فرهنگی‌شان در پایگاه شرکت می‌کرد.

به گفته دامادش «فرشاد یوسفی»، «در بسیج خیلی فعال بود؛ به‌خصوص در نگهبانی‌ها و ایست بازرسی‌ها. آن موقع که بخاری هیزمی در پایگاه بسیج استفاده می‌شد، او حتی برای تهیه هیزم، با اسب به جنگل می‌رفت.»

مدتی پس از آغاز جنگ تحمیلی، جهت اعزام به جبهه، به سپاه مراجعه کرد؛ و در نهایت، در زمستان 1362 بود که همراه گردان امام حسین، به جزیره مجنون اعزام شد. او در این گردان، یک نیروی تک‌تیرانداز بود.

شعبان‌علی در فرازی از وصیت‌نامه خود، خطاب به پدر و مادر می‌نویسد:‌

«من یک روز از طرف خدا تولد یافتم و یک روز باید به دیدار معبودم بشتابم. حال، آن زمان رسید. من به سنی رسیدم که شما مرا به زاهدان فرستادید که به بسیج بروم و کمک دین خدا شوم. من دو ماه بیشتر در آن‌جا نبودم. اسمم را برای جبهه نوشتم و الان مدت یک ماه است که در جبهه به سر می‌برم. شما برای من ناراحت نباشید. مرا به خدا سپردید. ولی بدانید که من لیاقت شهید شدن را ندارم. این کار خداست که مرا به سوی خود می‌کشاند تا به درجه شهادت برسم.»

پدر از آن روزهای فرزندش یاد می‌کند:

«وقتی جبهه بود، شایعه شد که به شهادت رسید. یک‌بار ساعت 2 صبح، دیدیم که درِ خانه به صدا در آمد. ما کمی به شک افتادیم که نکند شعبان باشد. در را که باز کردم، دیدم اوست. به مرخصی آمده بود. خیلی خوشحال شدیم. آن شب تا صبح دور هم نشستیم. مادربزرگش به او گفت که برادرت هنوز در سربازی است. صبرکن او بیابد، بعد برو جبهه، ولی گوش نکرد و دوباره به منطقه رفت.»

و سرانجام، شعبان‌علی در تاریخ 3/1/63، در منطقه جزیره مجنون، بر اثر ترکش به سینه، به درجه رفیع شهادت نائل آمد؛ و پیکر مطهرش، بعد از وداع و تشییع، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.    


وصیت نامه

*فرازی از نامه شهید شعبانعلی تقوی*

 

ما باید این مسئله را بدانیم آن چیزی که به زندگی معنا می دهد وزندگی را از حالت طفیلی بودن خارج می کند آن مهم است، پس مسئله مرگ مطرح نیست. مسئله این است که علاقه به زندگی و علاقه به ماندن در دنیا محرک انسان در فعالیتها نباشد. این مسئله عشق به رفتن است. اگر کسی در عین عشق به رفتن بماند این عین کمال است و کسیکه در حال نفرت از رفتن، برود عین سقوط است. پس آن چیزی را که فرد باید به دست بیاورد این است که نسبت به شهادت عاشق باشد چه نصیب او بشود چه نشود. یعنی در نظر او لقاء پروردگار ارزشش بیشتر از ملاقات حیات دنیا باشد.