مادر شهید : آخرین مرحله که شهید به جبهه می رفت او و برادرش رحمت با هم بودند وقتی شهید می خواست به جلوی خط برود برای برادرش خبر آوردند که شهید قصد دارد به جلو برود و برادرش نزد او رفت و گفت برادرم کلای آهنی ات  کجاست تا به سرت بگذارم  اما شهید گفت:« برادر خدارا ببین کلاه دیگر چیست!»  و گفت:« من وصیت نامه نوشتم  و به دست آقای توکلی دادم» برادرش گفت: من شهید می شوم نه تو . او او همچنان پافشاری می کرد و می گفت:« من می دانم به شهادت می رسم و شما با همین دستانت مرا داخل قبر می گذارید و موقع تشییع در اول صف هستی» و به برادرش گفت : «جان تو و جان پدر و مادرم اگر یک لااله الا الله به آن ها بگویی فردای قیامت باید پاسخگو باشی» و یک عکس در حوزه داشت و گفت:« جلوی تابوتم بزنید و بعد مرا ببرید. »