نام پدر : صفر
تاریخ تولد :1340/06/15
تاریخ شهادت : 1367/05/07
محل شهادت : مریوان(پایگاه انجیران)

وصیت نامه

1 – خدایا ... کاش هزار جای داشتم و در راه اسلام فدای میکردم .
2 – ای تاریخ و دنیای کفر! بدانید که منطق ما منطق قران است.
3 – پدر و مادر گرامی! ... با خدا راز و نیاز کنید و به فکر دنیا  نباشید  بدانید  که  دنیا  حیله گر و مکار است و  ریسمانهای  بزرگ و کوچک  شیطان  در کمین است تا  مؤمنان  را  به  دام  اندازد .
4 – خواهران ... سنگر حجاب را حفظ نموده و در راه  ولایت فقیه  گام  بردارید .
5 – همسرم ... حجاب یک زن از خون یک شهید بالاتر است .
6 – برادر عزیز و کوچکم , رسول جان تو همواره در مدرسه  به  فکر  درس خواندن باش  که  بهترین  سنگر  برای  شما عزیزان همان مدرسه است .
7 – پروردگارا! شمع  فروزان  تاریکی ها را دیدم  و چون   پروانه  به  گردش می چرخم , تا وجودم را بسوزاند .

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

یعقوب پورعلی شلمانی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

15/6/1340 ـ نشتارود ـ تنکابن

3- نام و شغل پدر :

صفر ـ کشاورز

4- نام و شغل مادر:

زینب عباسی نعمتی ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

5فرزند ـ اولین

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

مذهبی ـ از لحاظ اقتصادی در سطح متوسط داشتند.   

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه صفری سابق (شهید بهادر میرجمی) ـ تنکابن

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مطهری ـ تنکابن

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

استاد مطهری ـ اقتصاد ـ نشتارود ـ تنکابن

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

تا سال چهارم دبیرستان خواند

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متأهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

حمیرا محمد حسین زاده ـ 1361

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

2فرزند ـ آسیه (سمیرا) و سحر

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

خدمت به مادرش را عبادت می دانست، در کار کشاورزی به مادرش کمک می کرد. با همسر و دو دخترش مهربان بود و با مهربانی صحبت می کرد ، در خانه خشن رفتار نمی کرد و با محبت بود

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

اصلی :کارگر

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

شرکت خزر خز

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:

انتظامات

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

بسیجی بسیار فعال بود.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

در طرح جنگل شرکت کرده بود.

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

12/4/67 ـ 7/5/67 ـ غرب ـ مریوان

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

بسیج

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

مریوان - انجیران ـ 7/5/67 ـ اصابت تیر مستقیم  نیروی خودی

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

15/5/67ـ نشتارود ـ تنکابن

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

شهید متدین ، آرام ، مهربان ، صبور ، صادق ،متواضع و فعال بود.به فقرا کمک می کرد.

همسر شهید ـ حمیرا محمد حسین زاده ـ می گوید : در آخرین دیدار با شهید ساعت 10 صبح اعلام کرد که بعد از ظهر  اعزام خواهد شد ، جمعی از فامیل پدر و مادر خودم با ایشان صحبت می کردیم که به جبهه نرو و ایشان می گفتند : «چرا نروم ؟! حتماً می روم! عوض این که مرا تشویق کنید که به جبهه بروم می گویید نرو و پشت به دین خدا کن ! »در همین صحبت ها بود که دختر بزرگش 3 ساله و نیم بود آمد سمت پدرش گفت : بابا نرو ، جبهه نرو ، صدام تو را می کشد ، شهید دیگر سخنی نگفت ، چند لحظه به دخترش نگاه کرد و گفت : « نه دخترم خدا با من است و من با خدا،  به امید خدا من صدام را می کشم .» در همین حین شهید دخترش را بغل می کند و از اتاق بیرون می رود من هم به دنبال ایشان بیرون می روم می بینم شهید بزرگوار  هر دو دخترانش را بغل کرده و گریه می کند و می گوید :«اگر شهید شدم شما امام را دارید و دیگر نگران نباشید . »

 


وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد