نام پدر : رضا
تاریخ تولد :1342/04/20
تاریخ شهادت : 1365/10/26
محل شهادت :

زندگی نامه

*زندگی نامه هوشنگ برمه (پورسعيد)*

 

فرزند رضا

همگام با 20 تير ماه سال 1342، نوزادي قدم به كاشانه «رضا و صغري» نهاد كه «هوشنگ» نام گرفت. پيشه پدر، كفّاشي بود و هنر مادر، امّا فرزندپروري و خانه­داري.

وي بعد از پايان مقاطع ابتدايي و راهنمايي در دبستان «سعدي» و مدرسه ملّي زادگاهش، «چالوس»، وارد دبيرستان «دكتر شريعتي» همين شهر شد و در رشته رياضي – فيزيك به تحصيل پرداخت. سپس در رشته عمران دانشگاه تهران پذيرفته شد. او از 1/2/1360 الي 22/12/1361 دانشجوي نيروي دريايي نوشهر بود كه استعفاداد. تقيّدات ديني هوشنگ را مي­توان با استناد به اظهارات خانواده، اين­چنين بيان كرد:

«نسبت به انجام فرايض واجب پاي­بند بود و اغلب اوقات، نماز را به جماعت اَدا مي­كرد. علاوه بر آن با قرآن نيز اُنسي ديگر داشت و در انجام فرامین الهی کوشا بود. در ارادتش به آل الله همین بس که  با الگوپذیری از سیره آنان و حضور در محافل دینی، همواره در پی کسب کمال و معرفت انسانی بود.  یک روز مادر خدابیامرزمان دو ساعت در صف تعاونی ایستاد تا لامپ 100 گرفت.  وقتی هوشنگ به خانه آمد و دید که همه لامپ ها روشن است، ناراحت شد و به مادرم گفت:  وقتی همه لامپ های خانه روشن است، چرا رفتی لامپ گرفتی؟ ببر و پس بده. این سهمیه برای کسانی است که لامپ خانه شان خراب است.» در اوصاف اخلاقي وي باید گفت  كه فردي بود خوش­خلق و مهربان و در رفتار با والدين، مؤدب و موقّر.

شعارنويسي، حضور در تظاهرات و محافل سياسي، تهيه اعلاميه­هاي امام خميني از قم و توزيع آن ازجمله فعاليت­هاي اين نوجوان آگاه در روزهاي پرشكوه انقلاب به شمار مي­رود. وی در 19/2/1362 در كِسوت بسيجي به مدّت 3 ماه، راهي مناطق نبرد شد. وی یک سال بعد ، زندگی مشترک اش را با  «ربابه مهدی زاده» آغاز کرد که ثمره اش «مرضیه » است.  همسرش دفتر خاطرات آن روزها را این گونه ورق می زند: « در کارهای خانه اعم از ظرف شستن، خرید کردن و نگه داری بچه ها کمک زیادی به من  می کرد. آرزو داشت زندگی خوبی برای من و فرزندش فراهم کند از دخترم انتظار داشت که پیرو خط امام باشد با حجابش طوری رفتار کند که خدا از او راضی باشد.» هوشنگ سپس با پوشيدن جامه پاسداري، از 26/11/1364 الي 25/10/1365 به عنوان جانشين واحد عقيدتي – سياسي سپاه مشغول به انجام وظيفه شد.در نهايت، اين شهيد گرانمايه در 26 دي ماه سال 1365، طي عمليات كربلاي 5، شربت شيرين شهادت نوشيد. پيكر پاك­اش نيز با وداع اهالی قهرمان پرور چالوس، در بوستان شهدای«يوسف­رضا» آرام گرفت.

و امّا روايتي از «قربان­علي» در مورد برادر شهيدش:

«خيلي به خانواده­اش عشق مي­ورزيد. هر وقت به جبهه اعزام مي­شد، قبل­اش پيش من مي­آمد و مي­گفت: در نبودم به خانواده­ام سر بزن و اگر چيزي احتياج داشتند، براي­شان تهيه كن. 15 دي ماه سال 1365 پيش من آمد. من آن مقطع، يك موتور گازي داشتم. گفت: موتورت را به من بده. مي­خواهم تا غروب، دخترم را در بيرون بگردانم.» 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید هوشنگ پور سعید*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«و اذا سالک عبادی منی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا الی والیوم نوبی لعلهم یرشدون»

با کسب اجازه از محضر مبارک امام زمان(ع)روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و نائب بر حقش امام خمینی پیر و مرشد ما و ارواح پاک و مطهر شهدای اسلام.

 اینجانب بنده گنهکار و روسیاه درگاه خداوند و شرمنده در پیشگاه ائمه معصومین وصیت خویش را چنین تقدیم می دارم.

نخست شهادت می دهم که غیر از خدای یکتا معبودی نیست وتمام حمد وستایش ها و تمام عشق و ایثار ها سزاوار و شایسته اوست. چه اوست که عشق را آفرید و رسم عشق بازی بیاموخت، و بعد گواهی می کنم که محمدبن عبدالله(ص) همان چوپان امی، همان که محمد امینش می خواندند از جانب آن معشوق مبعوث گشت تا انسان های خفته را از خواب گران بیدار نماید و فطرت آنان را به مبدا عالم وجود متوجه سازد و نیز شهادت می دهم که هستی محدود به این عالم نیست و عالم دیگری پس از مرگ نیز هست که هرکس هر آنگونه که امتحان پس داده پاداش و کیفر خویش گیرد و هم چنین اینکه خدای لایزال هیچ چیز را به غیر حکمت نیافرید و هرکه را و هرچه را، هرآنقدر که سزاوارش بود از نعمت وجود بهره مند ساخت و دراین میان به جهت اینکه بشر بر اثر فقدان پیامبر اکرم(ص)به ضلالت کشیده نشود و زمین خالی از حجت نماند ائمه معصومین را هادی و راهنما ساخت که اول آن ها علی ابن ابیطالب(ع)فاتح خیبر و خندق بود که به سجاده نماز را به خونش گلگون ساختند وآخر آن ها حجت ابن الحسن العسکری الامام المهدی(عج)است که فرماندهی عملیات ها را به عهده دارد.

 و در این میان حسین(ع)....آری حسین (ع)سرور وآقای شهیدان را می گویم او که خون پاکش را به پای درخت اسلام ریخت تا بیاموزد که برای حفظ دین باید از خویش و از عزیزترین عزیزان خویش در راه خدا گذشت و این میسر نمی شود مگر اینکه حب معبودی در دل باشد وآتش عشق او شعله ور.

باری خدا را سپاس گذارم که در سنگر عزت جان می دهم نه در بسترذلت و از آنجایی که مالی نیندوخته ام تا بیم بر باد رفتنش باشد وصیتی در این خصوص ندارم مگر اینکه مقداری جهت خمس ورفع مظالمم پرداخته شود و من از همه شرمنده ام که نتوانسته ام حق آنان را ادا نمایم. از مادرم که نتوانستم حتی ذره ای از زحمات طاقت فرسایی را که در حق من کشیده است جبران نمایم خداوند اجر عظیم در دنیا وآخرت به او عطا فرماید انشاالله. و نیز از همسرم که اسوه صبر و محبت و معلم اخلاق و مادری نمونه است که امیدوارم خدای تعالی در عالم وآخرت او را با بزرگ بانوی جهان اسلام، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور نماید امید آن است که فقدان این حقیر باعث نگردد که خللی در عزم و اراده و یا شک و شبهه ای در طریق پیموده شده به وجود آید، بلکه دوستان و خویشان که هنوز قدمی در این راه برنداشته و یا حتی فکر آن هم نیز به ذهنش خطور نیافته، در این امر تفکر و تعمق نماید، که این آتش چه عشق است که این سان از هابیل تا کنون، بر جان هرکه افتاد منیت او را بسوخت و او را جمله « او» کرد.

در پایان همه شما را به قدر دانی نعمت عظمایی که خداوند بر شما منت نهاده و بر شما ارزانی فرموده توصیه می کنم که همانا نعمت حکومت جمهوری اسلامی و ولایت مردی است که به نیابت از مهدی موعود(عج) پشت شیاطین را شکسته است و شما را به نور قرآن و تعالیم آسمانی آن در جهان سزاوار نموده است. در خاتمه درخواست من این است که هرکس هرآنقدر که برایش مقدور است برایم قرآن بخواند.

والعاقبه الاهل التقوای والیقین

                                                                                                              هوشنگ پور سعید

                                                                                                                    15/1/65