نام پدر : عباس
تاریخ تولد :1344/06/02
تاریخ شهادت : 1364/02/25
محل شهادت : جاده سوسنگرد

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید ناصر پور تقی*

 

بنام خدا

قلم بس سنگین است و رساندن چنین مفهومی با عظمت بس دشوار چرا که سخن از الگوها و از نسلها و از نمونه هاست .

سخن از ایمان و سر تسلیم فرود آوردن بر حکم خداست .

برترین سرمایه خویش را عاشقانه در مسیر تحقق آرمانهای الهی فدا کردن و سخن از مجاهدت فی سبیل الله است سخن از سخت کوشان جبهه های حق علیه باطل است و نهایت حرف آخرم سخن از شهید شدن و شهادت است .

پدران مادران و خواهران و برادران بار سنگینی آنهائی که در راه برقراری نظام جمهوری اسلامی شهید شدند بر دوش شماست و تنها شما می توانید این بار سنگین را به رهبری امام امت خمینی به مقصد اصلی برسانید .

پس خواهش می کنم که دعای خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار را هیچ وقت بعد از نمازهای جماعت فراموش نکنید .

خداوندا سوگند به صفات ویژه ات و به شکوه و جلالت و به بزرگترین گامهایت و به فروغ پیامبرانت و به عصمت دوستانت و به خون شهیدانت و به مناجات نیازمندانت و به دعای فقیرانت خمینی را نگهدار . اگر تنم در کربلای ایران پاره پاره شد و گمنام شدم دلگیر نشوید ، که چنین آرزویی داشتم .

ولی اگر جسدم به دستتان افتاد آن را در هر کجائی که می خواهید به خاک بسپارید ولی نامم را روی آن ننویسید تا با شهیدان اسلام باشم فقط خواهش می کنم روی سنگ قبرم این جمله بنویسید پر کاهی تقدیم به آستان کبریای الله .

خدایا تو خود می دانی که به امام خمینی چقدر علاقه داشتم و به رهبریت او مطیع بودم و به امر او به جبهه آمدم تا بلکه این جان ناقابل را برای قرآن فدا کنم .

فقط خواهش و درخواستی از تو دارم این است که او را تا انقلاب مهدی نگهدار . برای من گریه نکنید با ریختن چند قطره اشک برای من قلبتان را خالی نکنید بلکه شکها را به اندیشه تبدیل کنید .

در انجام وظایف خود بکوشید و قرآن و نهج البلاغه را بخوانید .

ای خواهرانم از دور به انسانها نگاه کنید آنگاه در می یابید که کجا هستید و به کجا می روید به آسمانها و به خودتان نگاه کنیدذره ای هستید که در مقایسه با آسمان هیچیند ولی بدانید با آن هیچی تان می توانید آسمان را با آن عظمت تکان دهید . خواهرانم به دشمنانتان و به انقلابتان بنگرید و مقایسه کنید اگر ساکت و بی تحرک باشید برایتان گران است ولی اگر اندکی حرکت کنید می بینید دشمنان هیچند . اگر پولی از من باقی ماند آن را به حساب واریز کنید تا آمریکا شرق و غرب بدانند که بعد از شهید شدنم هم از آنها دست بردار نیستم .

در آخر از همه اهالی خانواده ام می خواهم که مرا حلال کنند و همچنین از مادرم می خواهم برای آرزوهایی که برایم داشته اشک نریزد چون از این جوانان و از این آرزوها بسیار بوده که ناکام ماند .

                                                                                                                                                             والسلام


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

ناصر پورتقی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

2/6/1344، تنکابن

3- نام و شغل پدر :

عباس، کاسب

4- نام و شغل مادر:

صغری عسگری، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

سه فرزند، فرزند دوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی : ــــــــــ

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ابتدایی شهید چمران (5 سال) ، ــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی دکتر مصدق (3 سال) ، ــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان امام خمینی ،  رشته تجری (3 سال)

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

به خاطر حضور در جبهه ترک تحصیل کرد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

 انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

تاریخ 18/8/63 از چالوس به جبهه اعزام شد.

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

برخورد و رفتارش با والدین کاملاً دوستانه، مهربان و توام با احترام بود. هیچ وقت سعی نکرد که آنان را از خود برنجاند. در انجام کارهایی که به وی محول می کردند کوتاهی نمی کرد. علاقه زیادی نسبت به مادر داشت با سایر اعضای خانواده نیز رفتاری کاملاً دوستانه و محترمانه داشت.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ، ــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

او نیز همچون دوستان خود فعالیت های سیاسی انجام می داد خصوصاً در شعارنویسی بر در و دیوار کاملاً فعالیت می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو فعال بسیج بود و در زمینه های زیادی همچون نگهبانی در شب، با این نهاد همکاری داشت. همچنین عضور شورای انجمن اسلامی بود.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

در کشف و متلاشی کردن خانه تیمی ضد انقلابیون شجاعانه فعالیت داشت.

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

او طی چند مرحله از 19/3/60 از سپاه چالوس، با عضویت بسیجی به منطقه جنوب اعزام شد.

تاریخ 18/8/63 از چالوس با عضویت مشمول به جبهه اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

19 ماه

4- مسئولیت در جبهه :

بی سیم چی

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

یک دفعه در خوزستان بر اثر مار گزیدگی و یک دفعه در خاک عراق بر اثر اصابت ترکش مجروح شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ، ــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

درتاریخ 25/2/64، در جاده سوسنگرد به درجه شهادت نائل آمد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

پیکر پاک و مطهر ایشان در گلزار شهدای شهرستان تنکابن خاکسپاری شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادرشهید می گوید : او راز دل خود را به من می گفت و من هم او را محرم اسرار خود می دانستم. وابستگی زیادی به من داشت آنقدر به من علاقه مند بود که اگر من در منزل نبودم وارد خانه نمی شد و وقتی علت را می پرسیدم می گفت: خانه بدون تو برای من چون زندان است. او از کودکی علاقه زیادی به روحانیت داشت ماه رمضان از من تقاضا نمی کرد که برای سحری او را بیدار کنم چرا که خود با میل و شوق فراوان بیدار می شد و من را بیدار می کرد. به اندازه توان و سن خود نماز می خواند. دوستان صمیمی زیادی داشت،هنگام فراغت خود در خانه مشغول نقاشی و کاردستی با چوب می شد. قرآن را قرائت می کرد و توسط ضبطی که خریداری کرده بود صدای خود را ضبط می کرد حتی در مدرسه نیز قاری قرآن بود و به خواهرش نیز سفارش می کرد که خجالت نکشد و قرآن بخواند. دو روز قبل از اعزام از صبح ساعت 8 الی 2 بعدازظهر با هم صحبت می کردیم و او به من گفت: مادرجان چیزی از تو می خواهم با خواسته ام موافقت می کنی؟ از تو می خواهم که دعا کنی خدا از عمرم بکاهد و به عمر امام افزون کند. او جان نثار امام بود و با هر کسی که از وی پیروی می کرد دوستی داشت. او از دوران راهنمایی وارد منطقه جنگی شد و اکثر اوقات مجروح بود. ناصر همه حرف های خود را برای من تعریف می کرد و خدا را شکر می کرد و می گفت که کسی را دارم که صندوق راز من باشد.