نام پدر : علی
تاریخ تولد :1348/06/19
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

حمیدرضا پور احمدی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

19/6/1348- رامسر

3- نام و شغل پدر :

علی، کارمند بازنشسته بیمارستان

4- نام و شغل مادر:

زرانگیس آذرهوش، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

دو برادر و سه خواهر. فرزند دوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در خانواده ای مذهبی متولد شد. پدرش می گوید، چون به امام رضا ارادت داشتیم و یک امام در کشور داشتیم اسم رضا را گرفتیم برای ایشان. عقاید اسلامی ما از بطن خانوادگی ما است زمانی که برای نماز صبح            می خواستم بیدارش کنم می دیدم که یک ساعت زودتر بیدار شده و نماز شب می خواند. در جبهه وقتی ترکش می زدند به ایشان می گفتند نشسته نماز بخوان ولی ایشان ایستاده نماز می خواند . نماز واجب را سر وقت ادا می کردند و نمازهای مستحبی را هم بجا می آورد. اهل نماز جمعه هم بود. اکثر کتابهای ائمه را مطالعه می کرد.

مادرشهید: پسرم نماز خوان بود.

رضا - برادرشهید: یک سال قبل از رفتن به جبهه عجیب به مسائل دینی گرایش پیدا کرد و اهل ادعیه و نماز شب بود. عاشق تر از قبل بود نسبت به این مسائل . اهل نماز جمعه و جماعت بود. ارادت به اهل بیت داشت و در ایام محرم در مراسم شرکت می کرد. آرزوی شهادت و محشور شدن با حضرت زهرا را داشت.

حبیب الله بحری دوست- شهید: انسانی بسیار مذهبی بود مسائل دینی را به نحو احسن انجام می داد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

یک سال پیش دبستانی رفت

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

1 سالگی ابریشم محله رامسر بود. بعد از 1 سالگی تا 5 سالگی رفتند لرستان. بعد از 5 سالگی آمدند رامسر. اواخر سال 60 هم رفتند ابریشم محله.

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

اول تا پنج ابتدایی مدرسه طالقانی رامسر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

سه سال راهنمایی مدرسه کاشانی رامسر

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

رشته راه و ساختمان تا سوم دبیرستان مدرسه ی شهید مسلمی تنکابن

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، کارگری می کرد. فروشندگی می کرد

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــــــــ

 

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

پدرشهید: خیلی تمیز بود. از نظر رفتاری عالی و متین بود. هرچه بزرگتر می شد عاقلتر و متین تر می شد نسبت به برادر و خواهرها عطوفت داشت و  به کسی اجازه توهین به آنها را نمی داد. با خویشاوندان با احترام برخورد می کرد. ورزشکار بود و سعی می کرد به پر و بال کسی نپیچد. همیشه می گفت که کار زشت نکنید و راه حق و حقیقت را بروید. ورزشکار بود. به شهدا و خانواده آنها احترام می گذاشت.

مادرشهید: پسرم خیلی مهربان و شجاع بودو همه را دوست داشت قبل از تولد فرزندان آنها را به مشهد و قم برای زیارت بردم. به خانواده علاقه داشت و همه را به یک چشم نگاه می کرد درس خوان بود. اگر کسی لباس ناجور می پوشید ناراحت می شد. با ادب بود. دوستان خوب را انتخاب می کرد.

رضا- برادرشهید: نسبت به پدر و مادرش مهربان بود به خصوص نسبت به مادر. در برابر مشکلات صبور بود. انسان وقت شناسی بود به خصوص زمانی که به کسی قول می داد. نظم و انضباط داشت. فردی مهمان دار و مردم دار بود. همیشه می گفت دوست خوب از برادر گاهی نزدیکتر است. ایشان وزنه بردار بود.

مصومه- خواهرشهید: یادم می آید از دبیرستان که می آمد تا مادرم را در آغوش نمی گرفت و مرتب صدایش     نمی کرد غذا نمی خورد. دوست داشت مشکلات مادی پدر را حل کند. توصیه می کرد که عفت داشته باشید و با پدر و مادر مهربان باشید. بچه ها را خیلی دوست داشت. همیشه شکلات تو جیبش داشت تا اگر بچه ای را دید که گریه می کند به او بدهد. تابستان که می شد به  پدر در خرج خانه کمک می کرد. کارگری می کرد و هر کاری را بد نمی دانست. زمانی که از جبهه می آمد می گفت:« دلم از زمین تا خدا برایتان تنگ شده بود ولی باید بروم و نمی توانم بمانم».

حبیب الله بحری- دوست شهید: انسان ساده ای بود و به دنبال تظاهر نبود. 

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کارگری و بنایی در تابستان ها

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :ــــــــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

رضا- برادرشهید: در چسباندن اطلاعیه و تراکت و با نیروهای انقلابی همکاری داشت.

معصومه -خواهرشهید: بعضی وقت ها جعبه کوچکی داشت که داخلش شیرینی می گذاشت و به هوای فروختن آن اعلامیه ها را زیر آن پنهان می کرد و بین خانه ها پخش می کرد.

مادرشهید: آن موقع وقتی ضد انقلاب ها کاغذ را به دیوار می چسباندند به آنها می گفت این کاغذ باطل است و با آنها درگیر می شد حتی وقتی آنها از تیر برق بالا می رفتند او به بالای درخت می رفت و کاغذها را از آنها می گرفت و پاره می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

پدرشهید: آن زمان که کلاس سوم راهنمایی بود عضو بسیج بود که با تفنگ بادی کشیک می دادند که گروهک ها روی درخت و دیوار اعلامیه نزنند. در بسیج مدرسه و محله فعال بود.

حبیب الله بحری دوست شهید: با بسیج رامسر همکاری داشت و با نهادهای انقلابی و تشکل های بسیجی که در هنرستان بودیم نهایت همکاری را داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :ــــــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

سال 64 برای اولین بار به صورت بسیجی در سپاه رامسر به سردشت رفت ،با مسئولیت تک تیراندار.

21/11/65 از سپاه رامسر به صورت بسیجی به اهواز پایگاه شهید بهشتی رفت  از آنجا هم شلمچه رفت. تیربار چی بود. هر دو اعزام مربوط به عملیات آفندی بود.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

تیر بارچی-تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

مجروح شده بود که یک بار در مبارزه با کردها در سردشت از  ناحیه پهلو مجروح شد. و یک بار هم در شلمچه بر اثر ترکش به هنگام سنگر کندن بود.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

13/12/65 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به قلب به شهادت رسید

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

21/12/65 تشییع شد. در گلزار بهشت زینبیه رامسر دفن شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

معصومه - خواهرشهید: شهید می گفت:« جنگ ما بر سر قدرت نیست، بر سر غیرت است  نسبت به ناموس، به اسلام و قرآن و کسی که مرد باشد هرگز حاضر نمی شود که نامردی به حریم خانه و وطنش راه پیدا کند.» مادرم می گفت حمید جان! بعد از ماه ها دوری که آمدی باید تو را غمگین ببینم؟ می گفت :«مادر جان واقعه کربلا را که می شنوی چه حس و حالی پیدا می کنی؟ اگر صداقت و ایمان و پاکی همسنگرهایم را، مظلومیت آخرین نگاهشان را، لباسهای خاکی و خونی برادرانم را می دیدی روزی هزار بار می گریستی» و مادرم دیگر چیزی نمی گفت.

من همیشه دور نان را می گرفتم بعد شروع می کردم به خوردن. برادرم از جبهه آمده بود سر سفره یک لحظه دیدم فقط مانده من را نگاه می کند گفتم چرا صبحانه نمی خوری؟ گفت:« بعد از  صبحانه یک خاطره از جبهه برایت تعریف کنم. »گفت: «در یک عملیاتی آذوقه تمام شده بود در منطقه کردستان دو شبانه روز راه رفتیم و به       گروه های کوچک تقسیم شدیم درست یادم نیست انگار می گفت راه را گم کردیم همگی گرسنه و تشنه بودیم با بدنی خاکی بودیم. به تپه ای رسیدیم آنجا برای استراحت نشسته بودیم و مواظب اطراف بودیم که ناگهان زیر دستمان نان خشک مانده دیدیم آن را تقسیم کردیم روی آن خاک را گرفتیم پاک کردیم خوردیم و علف بیابان را می خوردیم تا تشنگی مان بر طرف شود» این صحبت ها را که کرد یک لحظه که نگاهش کردم دیدم از اشک چشمانش ریخت و پیراهن و شلوارش خیس شده بود از اتاق بیرون آمدم و شرمنده شدم.

در آخرین اعزام شور و شادی داشت انگار جشن عروسی اش است. برادر بزرگش غلامرضا مثل مرغ پر کنده بود و ناراحت. وقتی دید ایشان ناراحت است گفت:« فرض کن عروسی من است. ناهار امروز زرشک پلو و مرغ است که خیلی دوست داری. »بعد رفتند داخل مسجد نماز خواندند و ناهار خوردند من چیزی نخورده بودم و به دیوار تکیه بودم و منتظر بودم برادرم از تکیه بیرون بیاد خجالت می کشیدم برادرم را در آغوش بگیرم یکی یکی با برادرهایم خداحافظی کردم فقط نگاهش می کرد تا اینکه خودش آمد جلو عصبانی بودم از رفتنش به او گفتم هر جا دوست داری برو دلمان برایت تنگ نمی شود ولی ناگهان با صدایی بلند گریه کردم گفتم حمید نرو حمید گفت:« مادرم را به تو سپردم » باز با او خداحافظی نکردم چون امید برگشتن او را داشتم و این اخلاق همیشگی ام بود ولی گفت :«بهتر است این بار خداحافظی کنیم معصومه جان» بعد سریع به طرف سپاه حرکت کردند.

 


وصیت نامه

*توصیه نامه شهید حمیدرضا پور احمدی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید، چرا که دفاع از میهن دفاع از ناموس است و مرگ باعزت بهتر اززندگی با ذلت است.به شما توصیه می کنم که اینقدر حرص مال دنیا را نخورید و با در دست داشتن قرآن از خط سرخ حسینی برای گسترش اسلام دفاع کنید تا در روز قیامت از شفاعت امام علی(ع) و امام حسین(ع) بی نصیب نشوید. نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.