نام پدر : برارجان
تاریخ تولد :1336/10/05
تاریخ شهادت : 1364/12/23
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید محمد پوراحمدعلی*

 

بسمه تعالی

 با سلام و درود به خانواده های شهدا و  امت حزب الله که با ایثار مال و بهترین چیزهایشان حتی با ایثار  عزیزان خویش درخت نوپای انقلاب را آبیاری کرده و آن را به منزلگاه اصلی اش که همان انقلاب حضرت مهدی (عج) است می رسانند ان شاالله

با درود و سلام فراوان به تو ای مادر عزیز و مهربان امید وارم خبر خوشبختی مرا که شنیدی اول دو رکعت نماز شکر به جا آوری و می آورید انشاالله می دانم مادر جان ناراحتی اما در اول عرض من بر شما این است درست است مادرجان زحمت بیشماری کشیدی و این خود باعث این است که نمی توان دل کند اما مادر جان خودت را پیش ام لیلا  ببر و ببین چه قدر زحمت کشیده بوده برای یگانه پسر و دلبندش  و همچنین حضرت زینب سلام الله برای پسرانش اما همه این ها درمقابل اسلام ارزشی ندارد به یک شرط که اینها را تقدیم اسلام بکنند که  همان طور که می دانید کردند درپیش گاه خداوند بزرگ هم شکر هم کردند تازه نه شما میتوانید خودت را جای مادر حضرت علیاکبر ام لیلا و نه جای حضرت زینب سلام الله ونه من آن کس ام که بتوانم خودم را جز یکی از غلامان حضرت علی اکبر بدانم مگر این که خداوند رحمن و رحیم ما را جز هم نشین غلامان و سربازان و یاران امام قرار بدهد ان شاالله.

پس مادر جان! از پیش گاه خداوند متعال بخواه که این پسر بچه حقیرت را از شما به درگاه خودش قبول کند و تو را صبر عظیم و با مادران شهدا محشور بکند ان شاالله تعالی  مرا مادر جان می بخشید و شیر خود بر من حلال کنید می دانم خودم پسر خوبی برای شما نبودم  بد هم بودم به هر حال از تو می خواهم با همه ی بدی هایم مرا ببخشید و ا ن شاالله می بخشید و خواهشی از شما دارم و آن این است که ان شاالله به آرزوی دیرینه ام یعنی شهادت که رسیدم از تو می خواهم که هیچ وقت سیاه نپوشی و گریه نکنی و به خصوص پیش دیگران یعنی مرد و زن عامه حتی همسایگان اما برای شهدایی که غریبانه در کربلا حسین و  کربلاهای ایران گمنام هستند برای غریبی آن ها گریه کن و گر نه راضی نیستم و نخواهم بود چون دشمنان اسلام و قرآن که همین دشمنان امام هستند در ظاهر و پنهان درهر لباسی که هستند ابن ملجم ها هستند  سر و بزرگ آنها همان شیطان بزرگ است به قول رهبر عزیزمان. کاری کن که رهبرم از شما را ضی باشد و اگر پیش امام رفتی سلام این حقیر را به امام و رهبرم برسان بگو از خداوند بخواهد مرا ببخشد و قبول کند در راه خودش

مادر یادت نرود.

مادر جان! دست از امام و روحانیت اصیل و فقهای عالی قدرنکشید و تا آن جا که می توانید درنماز جمعه و دعای کمیل و توسل شرکت کنید چون دشمن اسلام و قرآن از همین مکان ها به خصوص نماز جمعه ضربه های فراوان خورده و می خورد همیشه و همیشه سر نماز امام عزیزمان را دعا کن و از خدا طول عمر آن حضرت را بخواه تا ظهور امام زمان عج الله.

 و با سلام و درو د بر تو ای همسر عزیز!  مهربانم می دانم تو خیلی سختی و  رنج فراوانی کشیدی  و من هیچ وقت نتوانستم کار بکنم آن طوری که سختی هایت کم شود رنج هایی که در زنگی مان داشتیم کم شود اما همان طور که از اول زندگی مان سختی ها را تحمل کردی بعدهم  همچنین باش که هستید ان شا الله.

به عنوان آخرین خواسته ها از شما می خواهم اول این که اگر به خواست خداوند بزرگ من به آرزوی دیرینه ام یعنی شهادت رسیدیم ان شاالله تعالی وقتی این خبر را شنیدید اول دو رکعت نماز شکر به درگاه خداوند تعالی بخوان و هرگز پیش کسی گریه مکن و سیاه هم هرگز نپوش که اگر بپوشید برایم به روح برادر ولی الله قسم که شهادتش برای اولین بار قلبم را به درد آورده بود قسم می خورم تو رانمی بخشم مگر این که خودتان اگر مجلسی برایم گرفته شد جز خادم مجلس باشید به مادر وخواهرم دلداری بدهید که می دانم می دهید چون تا به حال حرفم را گوش کردید و می دانم بعد از این هم گوش خواهید کرد ان شاالله از خداوند می خواهم که به تو  ومادر و خواهرانم صبرو شکیبایی عطا بفرماید ان شاالله و در عوض از تومی خواهم که به پسرم بیاموزی که شهدا برای چه رفتند و تمام هستیشان را فدای چه کردند تا بتواند شهدا را بشناسد و در راه همین شهدا که خط سرخ  تشیع و ولایت است  زندگی کند مثل یک سرباز اسلام ان شا الله

و اگر بچه آینده ام دختر بود زینب  و اگر پسر بود حسین بگذار  اسمشان .تا این ها هم در خط و راه آنها زندگی کند تا به رحمت خداوند متعال برسند و یادت باشد که از کسی چیزی نگیری در رابطه با زندگی کمک نگیری حتی اگر از بنیاد شهید خواستند برایت خانه بسازند قبولنکنید و به همان صورت که زندگی می کردید همان را ادامه بده هر وقت از خداند بخواهی کمکت میکند ان شا الله

و د رهمان محل زندگی کن و بچه هایم را در همین محل بزرگ کن و یادت نرود اگر غیر از محل خودمان می خواهید بروید باید بچه هایم را نبری و می خواهم بچه ام در محیط نسبتا سالم  و حزب اللهی بزرگ شود اما محیط بعضی از محل هاکه قبلا به خودت گفتم سالم نیست.

به هر حال از همه مهم تر این است کهخودت و بچه ام را به نماز و دعای کمیل و توسل ودست از یاری امام عزیزمان و ولایت فقیه که همان خط و راه شهدا و اسلام است دست نکشید که نمی کشید و اگر می توانید دو رکعت نمازهر شب برای طول عمر و سلامتی امام عزیزمان بخوان چون هر چه از زندگی انسانی داریداز امام دارید که از اسلام است که ان شاالله قدر این نعمت را می دانید ان شا الله تعالی.

و با درود و سلام بر شما ای خواهران عزیز و مهربانم ای زینب های  زمانه! ای عزیزانم! می دانم چقدر شما رئوف و مهربان بودید بهخصوص نسبت به این برادر حقیرتان  خیلیخوب بودید و خیلی زحمت کشیدید می دانم با این که من کوچک تر از شما بودم چه قدرحرف های مرا گوش می کردید و هیچ وقت جواب مرا بلند نمی دادید و تا بهحال هر کاری که من از شما خواستم گوش  می کردید اما من به جز خجالت پبش شما ندارم چون نه کاری برایتان انجام داده بودم  و نه به آن صورت حرفتان را گوش می کردم و همیشه شما را ناراحت می کردم و برای همین از شما می خواهم که مرا ببخشید و از خداوند

 

 

یا مقلّب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال

ای کسی که گرداننده قلب ها و بنیان ها هستی و ای کسی که تبدیل کننده ی روز ها وشبها هستی  و ای کسی که دگرگون کننده ی حالها و احوالمی باشی حال ما را به همان حالی که خود دانی و خواهی تغییر بده ان شا الله به امید آن روز و ساعتو دقیقه و ثانیه   ان شا الله

 

با سلام و درود بیکران به یگانه منجی علم بشریت و آخرین اختر تابناک امامت و ولایت یعنی حضرت مهدی ولی عصر عج الله و باسلام و درود بر پیر جماران یار و یاور محرومان و مستضعفان جهان و فرمانده کل قوا حضرت امام امت خمینی بت شکن این مردی که ما را از ظلمت و تاریکیها و از منجلاب نابودی به سوی نور و روشنایی  وروحانیت که همان صراط مستقیم است سوق داده است. و با صلوات و رحمت بی پایان الهی بر شهیدان راه حق و فضیلت  از صدر اسلام تا  کنون که در راه اعتلا کلمه ی توحید  درخون پاک خود غلتیدند و نام شهید به خود گرفتند خدایا درجاتشان عالی است عالی­تر بگردان و آنها را با شهدای بدر و احد و کربلا مشهورشان بگردان ان شا الله و با سلام و درود بر رزم آوران اسلام در تمامی جبهه های حق علیه باطل که به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفتند و به جبهه های جنگ شتافتند و تا آخرین لحظه عمرشان و تا آخرین قطره خونشان بر این کلمه ایستادگی کردند.

 

 

در ضمن این اسم بچه را که نوشتم هر که دوست داشت از این اسم ها انتخاب کند  و غیر از این اسم هانباشد  و اگر انتخاب کردید برایم بنویسید ان شا الله.

هیچ گونه ناراحتی و نگرانی نیست ونباشد  مگر به فکر و ناراحتی و نگرانی آنانی که از خودت بدتر و در شرایط بدتری زندگی می کنند بله همسر عزیز و مهربانم آنان که همیشه چشم به راه در  و حتی تا آخر عمرشان یک لحظه در زندگیشان خوش بختی را ندید ند و بدون سرپرست با 6 ، 7 تا بچه قد و نیم قد  با صبر  و پایداری و با توکل به خداوند رحمن و رحیم به زندگی خود ادامهمی دهند  وهمیشه سرشان را بلند می کنند و افتخار می کنند البته هیچ وقت لب از لب  با زنخواهند کرد و نمی کنند و اگر به فرضمثال گرسنه هم باشند با سیلی به گونه های خود سرخی را بر زردی برتری می دهند تا کسی از گرسنگیشان با خبر نشود و در زمستان با پوشیدن لباسهای کهنه در زیر لباس ها خود را گرم نگه دارند و از این موضوعات زیاد داریم  و اینها نمی گذارند حتی نزدیک ترین افراد در زندگی از این موضوعات با خبر شوند چون حق با آن هاست وهمین باعث فداکاری  و خوشحالیشان است. ان شا الله تعالی خداوند ما را با آنها در فردای قیامت مشهور نماید ان شا الله در ضمن از طرف من خدمت مادر عزیز و مهربانم  و خواهرم گلیچهر طاهره و ریحانه و  محرم خانم و پروانه و راضیه  وهاجر  خانم و برادرانم حیدر و قاسم و علی و بهمن و حسن و علی و پرویز یک به یک دعا و سلام خیلی بلند برسان و به تمامی دوستان و آشنایان  وهمسایگان  ..... و عمومشهدی آقا را یک به یک دعاو سلام خیلی بلند برسان در ضمن از قول من به   علی سعادت نژاد بگو پرونده علی را که درکمد خودمان بالای همه پرونده های بسیج است بدهد تا پر کند  و بلافاصله که علی به مرخصی آمد یا تمام شد  آمد باید آن را پر کند و تاریخ عضویت  در بسیج کمالی  اول سال 1360 بنویسد در ضمن اگر اشتباه نمی کنید و می دانید همین ماه وقت ماه شماست پس دیگر موسی به خانه نرود و اگر ان شا الله خبری شد خواهرم طاهره هست و همچنین عباس هم هفته ای یک یا دوبار می آید به تو سر می زند شما به او بگو خواهرم گل چهره بیاید هیچ نگران نباش و توکل به خداوند کن وسیله نماز است و در ضمن اسم آن بچه را اگر دختر است زینب  لیلا ، کلثوم و اگر پسر بود علی ، حسین ، مهدی  و در ضمن سعی کن حتما .. به او دست بزنید و هر وقت بغلش کردی یاد و ذکر خداوند یادت نرود و از خداوند بخواه که او را جز یاران واقعی  امام زمان عج الله قرار بدهد و ان شا الله که این دعا مستجاب خواهد شد و امام را دعا کنید حتما سر نماز ها و در نماز جمعه و شب جمعه دعا یادتان نرود ان شا  الله خداحافظ

 

 

 

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید محمد پوراحمدعلی*

 

نام پدر: برارجان

پنجم دي 1336 بود که «برارجان و صغري»، چشم به راه كودكي بودند که نامش را «محمد» نهادند.

محمد دوران ابتدائي را با علاقه و موفقيت در روستای «مقری‌کلا»ی بابل به پايان رساند و پس از آن، ترك تحصيل كرده، پیشه خیاطی در پیش گرفت.

او که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، هماره سعی در کسب کمال معنوی و فضیلت انسانی داشت.

در بیان خلق‌وخوی این فرزند نیک‌سیرت، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان محبوبیتی خاص داشت.

با شروع زمزمه­هاي انقلاب، به صف انقلابيون پيوست و عضو ثابت تظاهرات در محل و شهر گردید.

با تشکیل بسیج، محمد با برادران بسيجي روستایش، همكاري تنگاتنگي در راستای حراست از قیام سال 1357 آغاز کرد. او براي انجام كارهاي فرهنگي، هميشه پيش‌قدم مي­شد و در جذب جوانان و تشويق نيروها جهت اعزام به جبهه نقش مهمي ايفا مي­كرد.

در 23/3/60 به عضويت سپاه در آمد.

او در سال 1360، با «شهناز عليزاده­خادميان» ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج، سه فرزند به نام­هاي «احمد، زهرا (فوت كرد) و حسين» بود.

همسرش مي­گويد:‌ «من هفده ساله بودم و همسرم بیست ساله بود. به طور مشترک، دو سال با هم زندگي كرديم. محمد همسر خوبي بود. در كارهاي خانه و نگهداري بچه­ها كمكم مي­كرد. هميشه مي­گفت: از تو انتظار دارم فرزندان خوبي تربيت و تحويل جامعه دهي! او در كمك به ديگران كوتاهي نمي­كرد و كاملاً حق­النّاس را رعايت مي­كرد.»

محمد در اردیبهشت 1361 در کسوت تخریب‌چی لشکر 27 محمدرسول‌الله، راهی منطقه بستان شد. او سه ماه بعد به عنوان رزمنده، در پادگان توحید به ادای تکلیف پرداخت.

محمد در 27 شهریور 1363، مجدد در سمت تخریب‌چی، راهی میدان نبرد با دشمن شده، دوشادوش دیگر برادران رزمنده‌اش به دفاع از وطن همت گمارد. علاوه بر آن، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بابل نیز، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

او در يكي از اعزام­هايش، از ناحيه ران پا، مجروح و مدتي در بيمارستان مريوان و تهران بستري شد. محمد پس از بهبودي دوباره به جبهه اعزام شد.

و سرانجام، محمد در 23/12/64 طی عمليات والفجر 8 در فاو بر اثر اصابت تركش خمپاره به سينه به فیض والای شهادت نایل آمد. پيكر مطهرش نیز، با تشییع اهالی قهرمان‌پرور بابل، در گلزار شهداي «كمال­محله» به خاك سپرده شد.