نام پدر : رمضانعلی
تاریخ تولد :1341/08/05
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید قاسم پورابراهیم*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون». (قرآن کریم)

«نپندارید آنان را که در راه خدا کشته می‌شوند مردگانند بلکه زندگانند و نزد پروردگار خویش روزی می‌خورند».

به نام الله تنها سلاح و امید مومنان، شهادت خارج از پوسیدگی است. با سلام به ساحت مقدس حجت بن الحسن العسکری مهدی صاحب الزمان منجی بشریت و نائب بر حقش امام خمینی ادامه دهنده راهش تا ظهور مهدی (عج) و درود بر شهیدان از صدر اسلام تا انقلاب شکوهمند اسلامی غرورآفرینان صحنه نبرد حق علیه باطل و سلام بر آنانی که حسین‌وار زیست می‌کنند و حسین‌وار می‌میرند درود خدا و همه فرشتگان خدا بر آنان باد و ننگ و نفرت بر صدامیان و منافقین و آنانی که از صحنه پیکار می‌گریزند.

بار خدایا! تو خود می‌دانی من این راهی را که در پیش گرفته‌ام فقط رضای تو را می‌خواهم و هدف فقط تویی. هر مسلمان باایمان معتقد است که زندگی تنها عقیده وجهاد در راه آن یعنی خدا است. زیرا اسلام چنین دستور می‌دهد آن‌هایی که خیال می‌کنند مسلمانند ولی با ستمگری‌ها و بیدادگری‌ها و با مستکبران نمی‌جنگند و از حقوق ستم‌کشیده‌ها جهاد نمی‌کنند یا اشتباه می‌کنند و با منافقند و یا از اسلام چیزی نفهمیده‌اند.

مرگ اگر مرد است کو نزد من آی             تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او جانی ستانم جاودان                     او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

خدایا! آنجایی که می‌بینم لباس خونین شهید سند افتخار اوست که باید این سند با او باشد و باید با این سند محشور شود با اولیا الله یا بندگان خاص خدا، یا حسین علیه‌السلام و یا بهشتی مظلوم. خدایا شهادت می‌دهم تو واحدی، شهادت می‌دهم که محمد (ص) پیامبر تو و علی علیه‌السلام وصی پیامبر توست، شهادت می‌دهم که معاد هست و قیامت هست، خدایا شهادت میدهم ما بندگان ناچیز و گنه‌کار روزی می‌رسد که باید حساب گناهان‌مان را پس دهیم، شهادت می‌دهم که امام زمان (عج) که آن محبوب که آن مولا، که آن صاحب، که آن ارباب، که آن سالار مهدی موعود امام است و در پس پرده غیبت است خدایا شهادت می‌دهم و یقین دارم که عالم غیبت

کی می کنی یادی زمن یابن الحسن یابن الحسن        غرقم خدا من در گنه

یابن الحسن یابن الحسن

ای شاهد و مشهود من ای مقصد و مقصود من           ای مهدی موعود من

یابن الحسن یابن الحسن

می گردمت من کوه به کوه می‌جویمت من شهر به شهر         شاید تو را پیدا کنم

یا بن الحسن یابن الحسن

دانم که دلدارم تویی دانم که غمخوارم تویی                                       دانم که می‌خواهی مرا                                                                                با این همه سواییم

یابن الحسن یابن الحسن

آقا به جان مادرت آن مادر غم‌پرورت                     ما را مرانی از برت

یابن الحسن یابن الحسن

آقاجان! اسیرم من! ذلیلم من! نشانم ده رخ ماهت. آقا جان تو محبوبی تو سالاری تو آقایی تو اربابی منم نوکر، منم مضطر، نجاتم ده تو ای همدم! امام زمانم! ای عزی!ز تو را می‌خواهم تو را جویم. تو را گویم برای دیدن تو به هر جایی می‌دوم من.

مادر! سخنی کوتاه با تو دارم شما که برایم زحمت زیادی کشیدی و نتوانستم جبران زحمت‌هایت را بکنم و نتوانستم عصای پیریت باشم از تو معذرت می‌خواهم مادر جان از شما می‌خواهم که برای من گریه نکنی درست است که غم از دست دادن جوان زیاد است اما حفظ اسلام بیشتر از آن احتیاج است من یکی از هزاران سرباز اسلام هستم که باید به شهادت می‌رسیدم و این هم بزرگترین آرزویم بود که به آن رسیدم. پس خوشحال باش که فرزندت به بزرگترین آرزویش رسید. مادر جان! تو خوشحال باش که من به راه باطل نرفتم و این را هم یقین دارم که از نتیجه شیر پاک شما بود. امیدوارم زحماتی که برایم کشیدی ان‌شاءالله نزد خدا پاداشش را بگیری. مادرم! می‌دانم که خیلی دوست داشتی داماد شوم و من را در لباس دامادی ببینی اما این را بدان که فرزندت خوب داماد شد کدام دامادی بالاتر از شهادت است.کدام دامادی بالاتر از لباس خونین شهید است پس ناراحت نباش و امیدوارم که شیرت را برمن حلال کنی و هر بدی که از من دیدی مرا ببخشی.

وشما ای خواهرانم! از شما میخواهم که همچون زینب در مقابل کشتار کربلا صبور بود و آیات قرآن تلاوت می‌کرد وبه یزید گفت که بالاخره همین شهیدان برتو پیروز می‌شوند شما هم بدانید که باید زینب  باشید ویقین {}

مسلمین است و از خدا بخواهید که امام را برای ما تا انقلاب مهدی و حتی کنار مهدی حفظ کند.

و اما شما برادرانم! امیدوارم که همچون هزاران خانواده شهید داده راه این شهیدان را ادامه دهید هر کار بدی از من دیدید امیدوارم که به بزرگواری خودتان مرا ببخشید و در تربیت فرزندان‌تان خیلی کوشا باشید همان‌طوری که اسلام می‌خواهد تربیت کنید. برادرانم از شما می‌خواهم مراسم مراخیلی ؟؟؟ و به هیچ وجه به فکر نباشید که حتماً برای من غذا دهید {}

این سخنانم را به عنوان یک فرزند کوچک به تک تک شما عرض می‌کنم نکند خدای ناکرده مانع رفتن به جبهه فرزندان‌تان شوید. مگر خون ما از خون علی‌اکبر رنگین‌تر است؟ آیا برای یک لحظه فکر کردید که خدای ناکرده این جبهه‌ها را خالی کنیم و امام عزیزمان را تنها بگذاریم چه به سرمان می‌آید؟ به خدا قسم ما هم مانند یاران امام حسین (ع) که امام ما را تنها گذاشتند و هنوز هم خودمان آن‌ها را نفرین می‌کنیم. خدا شاهد است اگر امام را برای یک لحظه هم تنها بگذاریم آیندگان‌مان همین‌طور ما را نفرین خواهند کرد. بار دیگر می‌گویم که راه روحانیت را دنبال کنید که راه خداست. همیشه گوش به فرمان امام باشید و از این نعمت گران‌بها که خداوند نصیب ملت مبار زایران کرده است حداکثر استفاده را بکنیم. در پایان از کلیه فامیلان، دوستان و آشنایان می‌خواهم که اگر کار بدی از من دیدند به بزرگواری‌شان مرا ببخشند.

{} لحظه آخر عمرم را لحظه رهایی{}

ـ خدایا!قطرات خون‌آلود به گناهم را به لطف و کرمت ببخش و پاک کن. خدایا شهادت عاشقانه و رضایت‌مندانه را نصیبم کن که شما رضا باشی و هم من. پروردگارا! نور چشم عاشقان حضرت مهدی را حفظ کن و در فرجش تعجیل بفرما.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

والسلام علیکم ورحمه الله

وصیت نامه قاسم پور ابراهیم امیری20/6/65

 

قبل از دعا از کلیه برادران و آشنایان تقاضا می‌کنم که برای آخرین بار جنازه‌ام به منزل آورده می‌شود. برادران دور جنازه‌ام جمع شوند و زیارت عاشورا بخوانند چون بنده حسین بودم و هستم و موقع به خاک سپردنم هم با ندای یا حسین و یا مهدی و یا زهرا مرا به خاک بسپارید. از برادرانی که همیشه باهم بودیم تقاضامندم که شب اول قبر کمی در مزارم بنشینند چون من از فشار قبر و تاریکی قبر می‌ترسم.

 

 

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید قاسم پورابراهيم اميري*

 

نام پدر: رمضان­علي

خداوند به «رمضان­علي و خورشید» در آبان 1341 پسري عطا كرد کهنامش را «قاسم» گذاشتند. قاسم در «اميركلا»ي بابل به دنيا آمد.

او روزهاي كودكي‌اش را در بين بچه­هاي روستا، با بازي­هاي كودكانه گذراند. تا اين­كه به سن مدرسه رسيد.

وی پس از گذراندن دوره ابتدائي و راهنمايي، در دبيرستان «آيت­الله غفاري» فعلی بابل ثبت­نام كرد و در رشته اقتصاد مشغول به تحصيل شد.

او که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود،در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، هماره سعی در کسب کمال معنوی و فضیلت انسانی داشت.

در بیان خلق‌وخوی این فرزند نیک‌سیرت،باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی خاص برخوردار بود.

در روزهای انقلاب، قاسمنیزهم‌پای دیگر مردم کوچه و خیابان، در تظاهرات عليه رژيم حضور داشت. نوارهاي مذهبي را نیز تكثير، و بين مردم توزیع مي­كرد.

با آغاز جنگ تحمیلی، به عشق دفاع از خاك و ميهن، به سوي جبهه­هاي نبرد حق عليه باطل شتافت.او براي اولين بار در سال 61 به عنوان بسيجي به منطقه جنوب اعزام شد.

پس از آن، چند مرتبه ديگر نیز در جبهه های نبرد حضور پیدا کرد. قاسم در 11 بهمن62 رسماً به عضویت سپاه درآمد.

او مدتی عهده‌دار سمت محافظت از مرحوم «آیت‌الله روحانی» در بابل بود. علاوه بر آن، در کسوت محقق واحد پرسنلی بسیج این شهر نیز، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

سپس به عنوان فرمانده دسته، به مناطق عملیاتی عزیمت کرد و دوشادوش هم‌رزمانش به دفاع از وطن پرداخت.

و سرانجام، قاسم در 4/10/65 طی عملیات کربلای 4 در منطقه ام­الرصاص، بر اثر اصابت تركش به سروسينه، به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز سیزده روز بعد، در گلزار شهداي «شايستگان»زادگاهش به خاك سپرده شد.