شهید «حسین پهلوان»
نام پدر: علیجان
در دهمین روز خرداد 1343، نخستین فرزند «علیجان و کلثوم» در روستای «بونده» محمودآباد به دنیا آمد. پدرش، نام «حسین» را برای او انتخاب کرد. کلثوم، خانهدار بود و مثل تمام زنان مازندرانی، بازوی راست همسر در انجام کارهای کشاورزی.
حسین نیز، دوران خردسالی را در آغوش خانواده، در زادگاهش طی کرد.
وقتی به سن هفت سالگی رسید، به دبستان روستا قدم گذاشت و تحصیلاتش را تا دبیرستان ادامه داد.
او قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز و روزه خود را بهجا میآورد. نسبت به خواندن نماز اول وقت، بسیار مقید بود. وقتی بچهها یکساعت نماز را دیرتر میخواندند، میگفت: «به وقت بخوانید!» در نماز جمعه شرکت کرده، همه را به اقامه آن تشویق میکرد.
از ارادت و مودتش به اهل بیت، همین بس که پیوسته حب خاندان اهل بیت و زیارت حرمشان را به دل داشت.
یکی از خصوصیات بارز اخلاقی او، حسن معاشرت با مردم و احترام به والدین بود. در دستگیری از دیگران نیز، پیشقدم بود و تا آنجا که از دستش بر میآمد، از کارشان گرهگشایی میکرد. سفارش او همواره به پدرش این بود که «به فقرا کمک کن، تا خدا هم به تو کمک کند».
حسین در رعایت حقالناس نیز، اهتمام خاصی داشت. سعیاش این بود که حق کسی را پایمال نکند. اگر میدید که حق کسی ضایع شد، بلافاصله به کمک آن فرد میرفت.
قبل از انقلاب، به علت سن کمش، در فعالیتهای اجتماعی خاصی حضور نداشت؛ ولی بعد از پیروزی نهضت مردمی ایران، در جلسات مذهبی و فعالیتهای فرهنگی ـ اجتماعی روستا نقش زیادی داشت. او در انجمن اسلامی نیز، فعال بود.
در ابتدای تشکیل بسیج، به عضویت این نهاد در آمد و سپس، رهسپار مناطق جنگی شد.
در سال 1362 نیز، جامه پاسداری را پوشید و دوباره به میدانهای نبرد عزیمت کرد. او در حضور اول و دومش در منطقه، به «فاو»، و مرتبه سوم به «هورالعظیم» رفت.
حسین در همین سال (1362)، با بانو «سیدهمریم حسینی» ازدواج کرد، که ماحصل این پیوند مبارک، دختری به نام «طیبه» است.
در 2/5/1364 به سمت مسئول مخابرات گردان مالک اشتر منصوب شد.
در نهایت، حسین در 26 بهمن 1364 در منطقه هورالعظیم شربت شهادت را نوشید و به ضیافت معبود شتافت. سپس، طی تشییع با شکوهی، با بدرقه اهالی شهر، در بوستان شهدای زادگاهش آرام گرفت.