نام پدر : رحمان
تاریخ تولد :1341/06/11
تاریخ شهادت : 1361/02/10
محل شهادت : خرمشهر

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید اسماعیل پناهی بالادهی*

 

شهادت موت نیست حیات جاوید است.

بسم الله الرحمن الرحیم

انا فتحنا لک فتحا مبینا

با درود بی پایان به منجی عالم بشریت مهدی موعود (عج ) و با درود به رهبر انقلاب اسلامی مان

خمینی و با درود به تمامی شهدای انقلاب و جنگ بخصوص دفتر مرکزی حزب ونخست وزیری. سپاس خداوندی را که جهان به این عنایت و شکوه را دانشکده ای برای حرکت و تربیت صحیح افکار. جهانیان قرار داد و عالم را دانشکاهی ساخت که شاگردان انسانی در میان این دانشگاه فنون مختلف را تحصیل می کنند. امروز که بیاری امم چرخ عظیم انقلاب اسلامی مان پرتحرک و سزیع مسئولیت شما امت حزب ا... در قبال این انقلاب بسیار زیاد می باشد چه بهتر که از شروع پیروزی انقلابمان توانسته حرکتهای ضد انقلابی خودشان را برای نوکران جنایتکار به انجام رسانند تا توانستند سنگهای خود را به طرف این چرخ عظیم پرتاپ و به خیال خامشان بتوانند چرخ این انقلاب را کند و از حرکت باز بدارد. اما منافقان و کوردلان ضد خلق و خدا کورند و نمی فهمند که مجاهدان انقلاب اسلامی تا آخرین قطره خون  خود را در راه استقرار حکومت الله پایدار و پویای الله و یاری روح خدا این رهبر نسوه نثار خواهند کرد ما گور شیطان بزرگ آمریکا و همه شیطانهای کوچک را رود سرخ سیل خون خواهیم کند و شعار توحید را با تمامی وجود در سراسر جهان فریاد خواهیم زد.

وای به حال شما ای منافقین که تواتنسید با ابلهانه و پست ترین اعمالتان فرزند اسلام و امام را ترور کنید، دیگر مرگتان فرا رسیده و زمانی زیاد نمانده که نابود شوید و دیدید که با این اعمال ننگین ملت شما را شناخته و دشمن خود را بشناسد.

تصمیم گرفتم که وصیت نامه ام بسیار ساده و روان باشد، و در وهله اول درد دل خودم را با شما برادران پاسدار آغاز نمایم، پاسداری که امام عزیز می فرمایند، (فرمودند ): ای کاش من هم یک پاسدار بودم، پاسداری که آرزوهایش جز عشق و شهادت به معبودشان نیست.

امروز شما باید پایگاهتان را درون ملت قرار دهید که بهترین جایگاه است اگر از قلب این ملت بیرون بروید و در دژ دیگری اگر چه به ظاهر محکم تر است جای بگیرید، مطمئنا بدانند با شکست مواجه خواهید شد. اگر حخوشرفتاری با ملت حزب الله نکنیس، و اکگر با خدا شما مصداق پیدا خواهید نمود، حرکت شما فقط برای رضای خدا باشد خوابتان، کارتان، مطالعه تان، استراحتتان همه اینها باید خدائی باشد همیشه سعی کنید با چهره خندان . با زبان و صفات انسانی همانا صفان تواضع خضوع و خشوع می باشد.

برادران شما مقام دارید واقعا قدر خودتان را بدانید و آن مقام عظیم پاسداریت باید پاسدار باشی آن پاسداری باشد که آقا امام زمان نائب بر حقش می خواهد چقدر زیبا و جالب فرمود: اماممان ای کاش من هم یک پاسدار بودم. آیا هیچ فکر کرده اید که چرا امام این چنین جمله ای  فرمود سعی کنید بیشتر روی این مسئله فکر کنید و آن موقع است که خواهید فهمید امام چه فرمودند: نمازهای شب را بپا دارید در روزها همچون شیرشجاع و شبها همچون زاهدان عابد باشید، و دعای کمیل را در داخل سپاه بهر طریقی که شده برگزار نمائید. هرگز به خاطر کار جزئی از همدیگر کینه به دل نگیرید و کینه بدل راه ندهید سعی کنید الگو نمونهبرخوردهایتان چه در داخل سپاه و چه در بیرون سپاه ( جامعه ) در همه کار و اصولی و در مرحله عالی باشد هرگز از تشکیلات عالیه سپاه گریزان نباشید وحدت داشته باشید نظام و انظباط را باید خودتان در داخل سپاه حکم فرما کنید.

در رابطه با مطابقت از تشکیلات سپاه قوی باشید مه هرگز شکست نمی خورید و زمانی شکست می خورید که خود محور باشید اگر مسئولیتی به شنا در داخل سپاه واگذارده شد که توان دارید باید انجام وظیفه نمائید، هرگز احساس خستگی نکنید، کارها را منظم و دقیق عمل کنید. اما تو ای پدر گرامی ام از شما باید بی نهایت تشکر کنم، چون موقع خداحافظی بسیار خوشحال بودید و افتخار می کردید و همیشه می گفتید: هر چه خدا خواست همان خواهد شد، روحیه شما فوق العاده رضایت بخش و دلپذیر بود

واقعا برایم آن پدری بودی که می خواستم اما چه زجرها و چه مصیبتها و بلاها برسر شما آورده ام. ولی امیدوارم با خبر شنیدن شهادت فرزندتان خوشحالی تو چقدر می شود و باید به شما می گفتم که خودتان را آماده سازید همین دیدن فرزندتان غرق در خون باشند، هرگز گریه و زاری نکنید اگر خدای نکرده گریه کنی آن منافق ابله دشمن از خدا بی خبر جز خوشحالی چیزی دیگر ندارد و روح همه شهدا دگرگون خواهد شد خندان و خوشحال باش بهو تبریک بگو در میان مردم باش درپیشاپیش تابوتم حرکت کن، بلند بگو:شهیدان زنده اند الله اکبر، مرگ بر منافق. به مردم بگو: این خون پسرم فقط برای رضای خداست و این شهید به همه تعلق دارد هرگز با مردم پست و دروغگو نشست و برخواست نداشته باش اما تو ای مادر مهربانم:مادری که سراسر عمرت را با سختی و رنج و مشقت و ناراحتی طی و سپری کردی و در بدترین موقعی ما را شیر دادی و بزرگ کردی حتما و یقینا در انتظار ثمره درختهایت بودی ولی ثمده من حقیر همان خون پاک و مطهرم می باشد، مادر گرامی ام مادری که بی نهایت تو را دوست داشتم و به خودم فخر می کردم، و اما تو چقدر آرزو داشتی که فرزند دیگری داماد شود و به حجله برود و خیلی پیشنهادها به من نمودی ولی جوابت را به طور دیگری می دادم طوری که هرگز این لیاقت راد در خود نمی دیدم،و از نظر شرعی خیلی مسئولیت داشت.

به همین خاطر صبر می کردم که شاید خداوند این لیاقت را در من به وجود بیاورد که بتوانم برای همیشه مهمانش باشم.مادر جان به همه بگو که فرزندم عاشق مستی بود که بی نهایت دنبال معشوق می گشت و سعی میکرد همیشه خودش راه به او برساند.مادر عزیزم مادرجان،نمیدانم که موقع شنیدن شهادت فرزندت چه حالی خواهی داشت ولی همین قدر می دانم که خیلی خدا را شکر خواهی کرد.راستی عزیرمن نکند گریه کنی.ان شاالله که گریه نمی کنی،لباس سیاه مپوشید، جواب تبریک مردم را با چهره خندان و پر از امیدبده با مردم با برخوردت روحیه بده، هروقت می خواهی گریه کنی باید برای سالار شهیدان حسین ابن علی (ع) گریه نمائی و در مراسم سوگواری ام بی جهت خرج نکنید،و دولت را از این نظر کمک نمایید مراسمم را بسیار ابتدائی برگزار کنید. مادرم اگرچه در این دنیای فانی نتوانستم فرزند خوبی برایت باشم ولی امیدوارم در آخرت فرزند لایق باشم.راستی مادرجان در نمازها حتما امام را دعا کن چه که این پیام هر رزمنده حزب ا... در خط امام است.به خانواده های شهدا زیاد سرکشی کن و با آنها ارتباط نزدیکی برقرار کن.راستی غم هر وقت عالم دلت را فرا گرفت بیا بر سر مزارم و دلت را خالی کن.شبهای جمعه حتما با یک شمع بیا چرا که شهید همچون شمع آگاهانه و عالمانه می سوزد و دیگری را به شهادت می خواند.پیام من به شما خواهران عزیزم این است که باید در همه شئون و پوشش و حجاب اسلامی را  بی نهایت رعایت کنید برخوردتان با مردم و بچه هایتان خوب و صمیمی باشد،و همچون بی بی زینب علیه السلام که غم برادر را در دل داشت و می غرید،و پیام امام حسین(ع) را به همه جا سر می داد بایدهمچون کوه پرصلابت و مقاوم باشید.

اما شما برادران عزیزم این است که اولا امیدوارم توانسته باشم برادر لایق و خوبی برایتان بوده باشم،ثانیا اگر از این بنده حقیر ک.تاهی و بی تربیتی و کدورتی دیدید به بزرگواری خود مرا مورد عفو و بخشش قرار دهید. برادرانم هرگز ذست از دین پرصلابت اسلام نکشید،یک لحظه از پیامبر و قرآن غافل مباشید،نمازتان را به موقع بخوانید،در کارتان ان شا ا...که برای رضای خداست مخلص و فداکار و کوشا باشید،حتما راه امام را که راه اصیل اسلام است ادامه دهید.راستی فرزندتان را حتما حوزه علمیه سپاه پاسداران بفرستید و از همان بچگی آنها را  نماز خوان بار بیاورید،واقعا باید نمونه و اسوه باشید همیشه قرآن بخوانید و با دست پر و مسلمانان از دنیا بروید،راه که همان راه امام حسین است را ادامه دهید. ان شا ا...

امیدوارم به جائی سفر کنم که برادرانم شعبان و اسماعیل و قربان عزیزم رفتند.پدر گرامیم به مردم بگویید که می خواهم فرزندان را در حیاط حسینیه دفن نمایید.حتما این کارتان عملی شود.همه شما را به خدا بزرگ می سپارم.به امید پیروزی رزمندگان اسلام بز لشکریان کفر صدامی و به امید روزی که مسلمانان بروند در قدس نماز بخوانند.ان شاالله

 

اسماعیل پناهی بالادهی.

والسلام61/1/21


زندگی نامه

شهيد اسماعیل پناهی

فرزند: رحمان

شهيد اسماعیل پناهی فرزند رحمان در یازدهم مهر سال 1341 در يك خانواده مذهبي و عيالوار ديده به جهان گشود. به علت تقارن تولدش با عيد سعيد قربان نام وي را اسماعيل نهادند.

اسماعیل پس از سپري نمودن تحصيلات و اخذ ديپلم اقتصاد در بهشهر، در 15 اسفند 1359، به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بندر تركمن درآمد. او از آن نمونه پاسداراني بودند كه تنها به عشق الله و پاسداري از دين و به پيروي از قائد و امام خود هميشه پا در ركاب بودند.

اخلاق و رفتار و منش و كردار ايشان در زندگي الگو و نمونه اي براي همه بود.

پدرش می گوید: «اولین باری که ایشان می خواست به جبهه برود من مانع او شدم. اسماعیل به من گفت: « پدرجان! من باید به جبهه بروم. چون اسلام در خطر است.» بالاخره با پافشاری زیاد موفق شد و من و مادرش با قرآن او را بدرقه کردیم.»

شهید پناهی با شروع جنگ تحمیلی چندین بار به مناطق جنگی اعزام شد. حسن عالیشاهی دوست شهید می گوید: «قبل از عملیات بیت المقدس در پادگان دو کوهه به همراه 66 نفر از برادران پاسدار و تعداد بسیار کمی از نیروهای بسیجی برای عملیات آماده شده بودیم. یکی از برادران پاسدار شهید اسماعیل پناهی بود! یادم هست زمان عملیات که نزدیک شده بود از طریق قرارگاه دستور داده بودند که پاسداران سعی کنند در عملیات با لباس فرم سپاه وارد عملیات نشوند. ما هم دستور را به نیروها ابلاغ کردیم. بعد از ابلاغ دستور، دو نفر از برادران پاسدار از من خواستند که با لباس سپاهی وارد عملیات شوند که یکی از آن ها شهید پناهی بود و هر کدام از آن ها برای این کار دلیل داشتند. غروب قبل از عملیات آقای مرتضی قربانی، فرمانده تیپ کربلا به جمع نیروها آمد و می خواستند با بچه ها صحبت بکنند که بنده موضوع دو نفری را که می خواستند با لباس سپاهی شرکت کنند، به همراه دلایل شان به ایشان گفتم. شهید پناهی در یکی از آن شب ها بود که بعد از خواندن نماز شب، مرا برای نماز صبح بیدار کرد و گفت: امشب خوابی دیدم. شب عملیات یادم بینداز تا برایت تعریف کنم! زمان عملیات فرا رسید خواستم مجوز لباس فرم سپاهی را برایش بگیرم، یک لحظه با آن چهره ی پاک و مظلوم اش به من نگاه کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت همه چیز دارد آماده می شود که به خوابم برسم! از او خواستم خواب را برایم تعریف کند، گفت: قول بده تا قبل از شروع عملیات برای کسی تعریف نکنی! گفت: خواب دیدم عروسی کرده ام و با لباس فرم سپاهی در مجلس عروسی حضور دارم. خیلی ها را دعوت کردم از جمله شما را ولی نیامدید. آقا نصر ا... آمد گفت که حسن آقا مشکلی برایش پیش آمده و نمی تواند بیاید. در آن عملیات بود که شهید پناهی به شهادت رسید. آن هم با لباس فرم سپاه و من هم مجروح شدم به عقب برگشتم! آن دو نفر که با لباس فرم سپاه در عملیات شرکت کرده بودند، یکی شهید احمد آقا نوروزی بود که در آن عملیات به شهادت رسید.»

سرانجام در مرحله اول عملیات طریق القدس که منجر به آزادی خرمشهر گردید، بر اثر اصابت ترکش خمپاره در جاده آبادان - خرمشهر در تاریخ 10 اردیبهشت1361 به فيض شهادت نائل آمدند.

پيكر پاكش در بهشهر تشييع و در حياط حسينيه باب الحوائج روستاي لَلِـه مرز شهرستان بهشهر (محل سکونت خانواده اش) به خاك سپرده شد.