نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1340/10/03
تاریخ شهادت : 1361/02/10
محل شهادت : خرمشهر

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید غلامعلی پلی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند البته با کسانی که خدا به آنها لطف و عنایت کامل فرموده یعنی با پیغمبران (ص) و صدیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد و اینان در بهشت چقدر نیکو رفیقانی هستند. (سوره نساء آیه 61)

ما پیروز می شویم و یا شهید در هر دو حال پیروزیم (امام خمینی) سخنی چند هر چند نارسایها با جهان مستضعفین بخصوص امت اسلامی ایران دارم برادران و خواهران تنها پیروزی شما یعنی پیروزی اسلام نه وطن، و نه ملت در گرو سه چیز است، اول اعتقاد و ایمان به خدا و بندگی در برابر او نفی تمام عبودیتهاست دوم در وحدث و یکپارچگی شما و پرهیز از تفرقه و نفاق که تفرقه بیدار و تزلزل ناپذیر ابراهیم گونه موسی، عیسی، محمد و علی گونه زمان فرزند پاک و شجاع حسین بن علی (ع) که بر؟؟؟؟ بندگی خدا در صحرای کربلا آنچنان در برابر خصم ایستاد که در طول تاریخ نمونه ای جز ایستادن فزرند برومندی امام خمینی در مقابل قدرتهای شرق و غرب نتوان یافت و نهضتهای حسینی و خمینی ثابت و ای ملتی که وارث حسین (ع) هستید و من آگاهانه در این را قدم ناده ام چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین و از حسین تا شهدای کربلای جنوب وغرب ایران صدایم می زنند که چیست ترا؟ برای چه نشسته ای آخر ما مسلمانیم ما باید خون بدهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی عزیز (ع) پیروزمی شود و قسط و عدل الهی توحید برقرار گردد و ای کاش میلیونها جان داشتم و فدای اسلام و قرآن خدا می کردم من در زندگی یک آرزو داشتم و آن زیارت امام امت خمینی کبیر بود و پیامی برای پدران و مادران و خواهران و برادران حزب الهی که چنین می باشد که اسلام را داشته باشند و امام را نیز داشته باشند که در نهایت قرآن را نیز حفظ کرده اند و دست از خط امام بر ندارند از ملی گراها و لیبرالها و منافقها دست بردارند که به سرنوشت گذشتگان دچار می شوند و هر چه می توانند از نهادهای انقلابی مخصوصاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پشتیبانی کنند چون امام از آن پشتیبانی کرده است و همیشه گوش به فرمان امام باشید و از این نعمت گرانبهائی که خداوند نصیب ما کرده است حداکثر استفاده را بنمائید همیشه بیاد مستمندان باشید و برنامه زندگی خود را طوری تنظیم کنید که بجای نشست و برخاست با نامردهائی از قبیل منافق و فرصت طلب با کسانی معاشرت کنید که دلسوز انقلابند همه جا حجاب اسلامی خود را کاملاً حفظ حجاب است کنید چون که زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است شاد و خوشحال باشید بارالها این خون را قبول درگاهت کن پیروز باد انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی مرگ بر تمام مستکبران و ستمگران برقرار باد حکومت عدل اسلامی.

 

والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته

 

در ضمن مبلغ 90/000 ریال در صندوق قرض الحسنه به شماره حساب دارم که 20/000 ريال آنرا در اختیار انجمن اسلامی شهدا ساری قرار دهید و بقیه را در اختیار تعاون سپاه قرار دهید تا صرف انقلاب اسلامی ایران شود مقدار 2 هکتار کشاورزی آبی من و برادرم شریک می باشیم و زمینم را کشت کنید و هر سال مقدار سهم مرا در اختیار تعاون سپاه قرار دهید تعاون سپاه آنرا در اختیار خانواده شهیدانی که احتیاج به برنج دارند قرار دهد. وصی من تعاون سپاه ساری می باشد و ناظر من برادرم.


زندگی نامه

شهید «غلام‌علی پُلی»

نام پدر: حسن

«حسن و فاطمه» در کربلا از خدا خواستند که به آن­ها فرزندی عطا کند. بعد از مدتی، صاحب دو پسر شدند؛ که «غلام‌علی» دومین آن‌ها بود. غلام‌علی، عطیّه‌ای از سوی حق بود که در زمستان 1340، بهاری زودهنگام را برای اهل خانه به ارمغان آورد. اما این بهار، به شکفتن نرسید که زمستان دیگری را موجب گشت و غم بی‌مادری را بر دل نوزاد چهل روزه نشاند. اگرچه خدا از روی عنایت، سایه نامادری را بر سر این نوزاد قرار داد، که شاید همتای مادر نبود، ولی غلام‌علی کوچک را در دامان پرعاطفه خود نشاند و در روستای «خاریک» بزرگ کرد.

غلام‌علی بعد از اتمام دوره ابتدائی، به مدرسه راهنمائی در «ساری» راه یافت؛ اما در همین مقطع، ترک تحصیل کرد.

حضور غلام‌علی در حوزه‌های علمیه ساری و رستمکلا، از دیگر وقایع مهم زندگی او محسوب می‌شود. او به مدت یک‌سال در درس آیت‌الله نظری، و یک سال نزد آیت‌الله اَیازی تَلمّذ کرد و به کسب معارف دینی پرداخت.

«مهراج» ـ نامادری غلام­علی ـ از فعالیت‌های انقلابی فرزندش این‌گونه یاد می‌کند:

«همواره در عشق دیدار امام خمینی بود؛ اما به آرزویش نرسید. آن روزها عکس ایشان را می‌گرفت و در محل و مدرسه پخش می‌کرد؛ و همین باعث شد تا طرفداران رژیم، یک‌بار با کابل برق او را زدند و با تیغ موکت‌بُری، لباس و کمربندش را پاره کردند.»

«علی‌رضا کاظمی» که از دوستان غلام‌علی است، در این‌خصوص، چنین اذعان می‌دارد: «محصّل که بودیم، به اتفاق هم به جاهای مختلف ساری می‌رفتیم و روی دیوارها می‌نوشتیم:‌ قرآن بخوانید. بعد از آن، مأمور تبلیغات داخل کوچه‌ها و بازار شدیم. ما یک گروه هماهنگ بودیم که از ساعت 6:30 شب به بعد، به درگیری‌های داخلی استان سروسامان می‌دادیم. علاوه بر آن، با بچه‌های بهشهر، کردکوی، بندرگز و نکا، و در منطقه کوی کارمندان و پشت پرورشگاه ساری، علیه گروهک ضد انقلاب شعار می‌دادیم و با آن‌ها مبارزه می‌کردیم.»

غلام‌علی پُلی در 10 مهر 1359 که آتش جنگ، تازه در کشور شعله‌ور شده بود، به‌صورت داوطلبانه، راهی «سرپل ذهاب» شد.

او در سال 1360 در کسوت طلبگی، به عضویت سپاه در آمد و از تاریخ 21 مرداد الی 25 آبان همین سال(1360)، در مأموریتی دیگر به مریوان عزیمت کرد. حضور او در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه ساری، اعزام­های مکرر به جبهه، و حضور در مناطق غرب و جنوب، حکایت از روحیه ایثار و تجاوزستیزی این پاسدار غیور و خستگی‌ناپذیر داشت. حضور فعال و تأثیرگذار وی در درگیری‌های جنگل‌های شمال، به ویژه چمستان نور و طرح مباحث کلامی با منافقان، زبانزد دوستان و هم‌رزمان او بود.

غلام‌علی، عاقبت در 10/2/1361، طی عملیات بیت‌المقدس در «حمیدیه» خرمشهر، جامه سرخ شهادت را به تن کرد و ده روز بعد، با دست اهالی ساری تا گلزار شهدای روستا بدرقه شد.