شهید «غلامعلی پُلی»
نام پدر: حسن
«حسن و فاطمه» در کربلا از خدا خواستند که به آنها فرزندی عطا کند. بعد از مدتی، صاحب دو پسر شدند؛ که «غلامعلی» دومین آنها بود. غلامعلی، عطیّهای از سوی حق بود که در زمستان 1340، بهاری زودهنگام را برای اهل خانه به ارمغان آورد. اما این بهار، به شکفتن نرسید که زمستان دیگری را موجب گشت و غم بیمادری را بر دل نوزاد چهل روزه نشاند. اگرچه خدا از روی عنایت، سایه نامادری را بر سر این نوزاد قرار داد، که شاید همتای مادر نبود، ولی غلامعلی کوچک را در دامان پرعاطفه خود نشاند و در روستای «خاریک» بزرگ کرد.
غلامعلی بعد از اتمام دوره ابتدائی، به مدرسه راهنمائی در «ساری» راه یافت؛ اما در همین مقطع، ترک تحصیل کرد.
حضور غلامعلی در حوزههای علمیه ساری و رستمکلا، از دیگر وقایع مهم زندگی او محسوب میشود. او به مدت یکسال در درس آیتالله نظری، و یک سال نزد آیتالله اَیازی تَلمّذ کرد و به کسب معارف دینی پرداخت.
«مهراج» ـ نامادری غلامعلی ـ از فعالیتهای انقلابی فرزندش اینگونه یاد میکند:
«همواره در عشق دیدار امام خمینی بود؛ اما به آرزویش نرسید. آن روزها عکس ایشان را میگرفت و در محل و مدرسه پخش میکرد؛ و همین باعث شد تا طرفداران رژیم، یکبار با کابل برق او را زدند و با تیغ موکتبُری، لباس و کمربندش را پاره کردند.»
«علیرضا کاظمی» که از دوستان غلامعلی است، در اینخصوص، چنین اذعان میدارد: «محصّل که بودیم، به اتفاق هم به جاهای مختلف ساری میرفتیم و روی دیوارها مینوشتیم: قرآن بخوانید. بعد از آن، مأمور تبلیغات داخل کوچهها و بازار شدیم. ما یک گروه هماهنگ بودیم که از ساعت 6:30 شب به بعد، به درگیریهای داخلی استان سروسامان میدادیم. علاوه بر آن، با بچههای بهشهر، کردکوی، بندرگز و نکا، و در منطقه کوی کارمندان و پشت پرورشگاه ساری، علیه گروهک ضد انقلاب شعار میدادیم و با آنها مبارزه میکردیم.»
غلامعلی پُلی در 10 مهر 1359 که آتش جنگ، تازه در کشور شعلهور شده بود، بهصورت داوطلبانه، راهی «سرپل ذهاب» شد.
او در سال 1360 در کسوت طلبگی، به عضویت سپاه در آمد و از تاریخ 21 مرداد الی 25 آبان همین سال(1360)، در مأموریتی دیگر به مریوان عزیمت کرد. حضور او در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه ساری، اعزامهای مکرر به جبهه، و حضور در مناطق غرب و جنوب، حکایت از روحیه ایثار و تجاوزستیزی این پاسدار غیور و خستگیناپذیر داشت. حضور فعال و تأثیرگذار وی در درگیریهای جنگلهای شمال، به ویژه چمستان نور و طرح مباحث کلامی با منافقان، زبانزد دوستان و همرزمان او بود.
غلامعلی، عاقبت در 10/2/1361، طی عملیات بیتالمقدس در «حمیدیه» خرمشهر، جامه سرخ شهادت را به تن کرد و ده روز بعد، با دست اهالی ساری تا گلزار شهدای روستا بدرقه شد.