نام پدر : محسن
تاریخ تولد :1336/10/30
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت : دهلران

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید منصور پژولیده*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود به رهبر کبیر انقلا نر چشم همه مشتاقان الله و سلام به روان پاک شهدای به خون خفته اسلام باری وصیت نامه ای که وظیفه است برمن می نویسم. خدایا! توفیقم ده تا بعد از مرگم لااقل خدمتی انجام داده باشم. ای برادران! و خواهران مومن و معتقد به اسلام! وصیتم به شماست که از امام پشتیبانی کنید از اسلام پشتیبانی کنید از اسلام پشتیبانی کنید. ای برادرانترکمن! شما نیز پشتیبانی کنید از دین و اسلام. خدا گواه است ما شهدا و همه مسلمین واقعی، شما را از خودمان می دانیم و علاقه مان را عملا و زبانا ابراز کردیم و می داریم. شما برادران و همه مسلمانان باید خودشان را موظف به انجام تکالیف الهی بکنند. آنجایی که خداوند تبارک و تعالی در سوره تغابن مال و فرزند را فتنه می داند و دقیقا این ها برای ما آزمایشند و شاید بهانه ای برای ترک از مسئولیت باشند. منتی انسان های خداجو و خداپرست باید از این آزمایش مردانه و پیروزمندانه فارق شوند تا بنده واقعی خدا گردند حال که ما به جبهه می رویم برای ادای وظیفه که خدا و رسول و امامان و ولایت فقیه بر گردنم گذاشته اند می روم.  باشد که خدای بزرگ بر ما منتی نهد و ما را در این انجام واجب یاریمان فرماید انشاالله.

ای دوستان من! و ای آشنایان! بر من افسوس نخورید که من به آرزوی دیرین خود رسیدم و خدا گواه است که خیلی دوست داشتم به لقا پروردگارم نائل شوم و در نزد او باشم و این نهایت آرزویم بود. من امیدوارم شما نیزز هرچه زودتر تشریف بیاورید تا در آن جا ادامه حیات دهیم. انشاالله

برادران! مواظب خود باشید و از خود پاسداری دهید در این مورد زندگی چه عرض کنم؟ من و شما خیلی ضعف داریم و باید از خدا کمک طلبید و گرنه پیروزی بر شیطان یک امر بسیار مشکل است. خدا می داند چقدر شیطان وسوسه گر است هر لحظه انسان را از دین خارج می کندو به هر حال مواظب باشید و مثل انسانی که در میدان مین وارد شده حرکت کنید و باید حتما وسایل خنثی سازی انواع مین را داشته باشید که یک لحظه غفلت موجب هلاکت انسان خواهد شد. ولی برادران بسیجی! آن هایی که با من آشنا هستد در بندر ترکمن به آن ها عرض کردم که طرح لبیک یا امام و مسئله لبیک به امام یعنی دست کشیدن از همه کشش های دنیوی و بریدن از همه لبیک ها و کمک خواستن ها. اینجا باید به یک ندا پاسخ داد وآن ندا فریاد هل من ناصر ینصرنی امام حسین(ع) است که از حنجره امام امت بیرون می آید من امیدوارم این مسئله را هم جدی بگیرندو قاطعانه به پیش بروند و از مشکلات نهراسند و بدانند که همه ما ها مشکلات شخصی فراوان داریم و مشکل اسلام و مشکلاتی که برای اسلام توسط اجنبی ها وارد شده است اولویت دارد باید همه به پا خیزیم و این مشکل را از پای حکومت علی(ع) پاک کنیم تا این حکومت زمینه ساز حکومت جهانی آقا امام زمان باشد. انشا الله تعالی

والسلام علیکم ورحمه الله

وصیت نامه شهید منصور پژولیده

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

آمین یا رب العالمین

توضیح: وصیت نامه ای که برای پدر و مادر نوشته شده اگر اجازه دادند تکثیر شود. والسلام

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

با درود به امام امت خمینی بت شکن وشهدای بخون خفته باری به پدر و مادرم که سالیان سال برای من زحمت کشیده اند بعد از اداء سلام و تهنیت عرض شود که من رفتم و اگر خدا قبول کند و ما را قابل بداند و در لقاء او متنعم به نعمت او شوم. ای پدر و مادر گرامی من اخرین وصیت و سفارشی که به عنوان یک مسلمان به شمایی که خیلی حق بر گردنم دارید و نتوانستم ادا نمایم دارم و ان اینست که نماز و روزه تان مبادا قضا شود و دیگر اینکه بعد از شهادتم مبادا اهانت کنید امام را و روحانیت را که انها نور چشم من هستند و خدا مرا از نوکران انها قرار دهد انشاا... و دیگر اینکه من بفرمان خدا و رسولش لبیک گفتم و اگر علاقه ای بین این حقیر با روحانیت است همین است که انها فرمان خدا و رسولش را بمن ابلاغ کردند و من نیز با جان دل پذیرفتم باشد خدای قبول فرماید. انشاا... و دیگر انتظار ندارم هیچ جا شما خدای ناکرده منتی بر سر مردم بگذارید که ما خانواده شهید هستیم و دیگر انکه بدانید من هیچ راضی نیستم بر سر قبر من شیون بپا کنید و داد و فریاد بزنید و هم چنین انتظار ندارم افرادی که اهل نماز و روزه نیستند را بر سر قبر من بیاورید بدانید که انسانها بعد از مرگ این دنیا در عالم دیگری زنده هستند و ناظرند براعمال ما و شما نیز که بر سر قبر من مایید من شما را می بینم ولی شما نخواهید دید. همچنان که خیلی چیزها را نمی بینید ونمی شنوید پس سعی کنید با وضو بر سر قبرم حاضر شوید و برایم طلب امرزش کنید تا شاید خدای تبارک و تعالی ما را از بخشودگان قرار دهد انشاا.... تعالی و در ضمن{}همسرم آزاد هستند و میتوانند زندگی مستقلی داشته باشند و انتظار بنده احترام متقابل شما و خانواده ایشان هست{} و همچنین برادرانم قاسم و ناصر انتظاراین حقیر این است که به قران پای بند باشید. و هرگز از این راه مقدس دور نشوید که هلاکت و بدبختی در کمین است انتظار دارم برای من از خدای تبارک و تعالی آمرزش بخواهید. باشد که زمانی نزدیک دیدارهایمان در نزد پروردگارم تازه گردد. انشاا..... و همچنین خواهرانم منصوره و ژاله به شما نیز وصیت می نمایم که با اسلام باشید تا در نزد پروردگار از دیدن هم مسرور وشاد گردیم انشاا.... .

و السلام علیکم  فرزند شما– برادر شما

شهید منصور پژولیده

خدایا خدایا  تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

امین یا ربالعالمین


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید منصور پژولیده*

 

نام پدر: محسن

خداوند به «محسن و معصومه» در دي 1336 در «بهشهر»،پسري عطا كرد که نامش را «منصور» گذاشت.

معصومه در كنار محسن،امورات زندگي را با كار در کارخانه چيت­سازي بهشهر مي­گذراندند. آن­ها شش فرزند داشتند که منصور دوّمی‌شان بود.

منصور تا ديپلم علوم تجربي در دبیرستان «هشترودی» زادگاهش تحصيل كرد.

در بیان خلق‌وخوی منصور، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همه حال، مطیع‌شان.با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد و نزدشان، محبوبیتی خاص داشت.

مادرش از تعهدات اخلاقی فرزندش مي­گويد:«منصور به بيت­المال خيلي اهميت مي­داد. ما يك مغازه كوچك داشتيم كه بچه­ها آن را اداره مي­كردند. يك روز منصور را براي تهيه شير مغازه، نزد فردي فرستاديم. وقتي برگشت، خيلي ناراحت بود و بغض داشت. گفتم: پسرم چي شد؟ باناراحتي گفت: ديگر از اين آقا شير نگيريد. گفتم: چرا؟ گفت: من با چشم خودم ديدم كه آب داخل شير ريخت.»

منصوريك‌سال قبل از پيروزي انقلاب، براي گذراندن دوران خدمت سربازي، به زابل اعزام شد. مدتي پس از آن، به دستور امام خميني از پادگان فرار کرد و به صف تظاهرات­كنندگان پيوست.

با تشکیل بسیج، اوفعالیت‌هایش را در این نهاد انقلابي ادامه داد.

تا اين­كه در 59/2/6به عضويت سپاه درآمد و به عنوان مسئول گشت، در سپاه بندرترکمن مشغول به خدمت شد.

منصور كه دلش مي­خواست تا حدامكان به ديگران كمك كند، لذا تا زماني كه ازدواج نكرده بود، حقوق سپاه را به افراد نيازمند مي­داد و براي تأمين مخارج خود، روزهاي جمعه كارگري مي­كرد.

او در سی ام اردیبهشت سال 1361 با «طاهره ابراهيم­نژاد» ازدواج كرد، که  حاصل اين پیوند مبارک، فرزندی به نام «زهرا» است.

منصور در مهر 1359 در کسوت تک‌تیرانداز، راهی جبهه شد.یک ماه بعد هم، در سمت مسئول آموزش نظامی، در بسیج بندرترکمن به انجام وظیفه پرداخت.

در سال 61 به عنوان جانشین گروهان به مناطق عملیاتی عزیمت کرد.

«ابوالفضل سمیعی» از تقیدات دینی هم‌رزمش این‌گونه یاد می‌کند:«از لحاظ معنوی و عرفانی به راستی خودساخته بود و گفتار و رفتارش برای خدا. می‌گفت:ما باید به عنوان سربازان ولایت،عامل به قرآن و دستورات الهی باشیم وبا کردارمان، مروج فرامین قرآنی. او اکثر دوشنبه‌ها روزه مستحبی می‌گرفت و نوافل را تا جایی که می‌توانست، به‌جا می‌آورد.در ادای نماز شب هم کوشا بود.»

پدرش مي­گويد:‌ «دوست داشت هميشه در جبهه باشد. همسرش مدتي بود كه كسالت داشت. گفتم: منصور! خانمت مريض است. يك نوزاد هم داري. بيا و چند وقت نرو تا حالش خوب شود. در جوابم گفت: پدر! اسلام به من نمي‌گويد بمان و از خانه­ات مواظبت كن و به جهاد نرو. نه اين­طور نيست. قبول نكرد و دوباره اعزام شد.»

منصور در طول مدت حضورش در جنگ تحمیلی، یک بار در سرپل‌ذهاب آسیب دید و به  بیمارستان کرمانشاه انتقال یافت.

و سرانجام، او در 5 اسفند1362، طی عملیات والفجر 6،با سمت فرمانده گروهان در دهلران به آرزويش، یعنی شهادت دست يافت. پيكر پاكش نیز سیزده سال بعد، در ميان انبوه جمعيت تشييع‌كنندگان، در گلزار شهداي «بهشت فاطمه»زادگاهش به خاك سپرده شد.