نام پدر : عبدالله
تاریخ تولد :1340/06/21
تاریخ شهادت : 1362/08/28
محل شهادت : مریوان(قلعه برد زرد)

زندگی نامه

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

محمود پاک سرشت

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1340 روستای بی نمد آمل

3- نام و شغل پدر :

عبدالله  ـ کشاورز

4- نام و شغل مادر:

سکینه کریمی ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

7فرزند ـ فرزند هفتم بودند .

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدندو در کنار پدر و مادر  مسائل دینی و مذهبی را آموخت .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان روستااای بی نمد آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ــــــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

با شروع انقلاب و بعد از دوران دبستان دیگر ادامه تحصیل نداد .

 

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

ارتش

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

عالیه پاک سرشت ـ 1361

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

1فرزند ـ زینب

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. با همسر خود بسیار مهربان بود و صفای دل و خوش رفتار بود و پیش همه محبوب بود .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کشاورزی

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در راهپیمایی شرکت داشتند

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ــــــــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

7/6/62 به مدت 3ماه ـ آمل سپاه آمل ـ لشکر 25 کربلا ـ مریوان

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

حدود 3ماه

4- مسئولیت در جبهه : ــــــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

7/9/62 مریوان ـ درگیری با اشرار و کومله منافقین

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

حدود 3روز بعد از شهادت ـ گلزار شهدای روستای بی نمد آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شآمل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

پدر شهید : از سربازی که آمدند ما به ایشان گفتیم الان دیگر وقت ازدواج شماست و شما وظیفه خود را انجام دادید ایشان گفتند می روم جبهه و آمدم ازدواج می کنم که ما قبول نکردیم و برای شان همسری انتخاب کردیم و بعد از ازدواج گفت من می خواهم به قم بروم . یک سالی را در قم ماند که آب و هوای قم به او نساخت و برگشت و دوباره راهی جبهه شد .

همسر شهید : بار آخری که می رفتند به من گفتند :«من دیگر بر نمی گرم چرا که خواب دیدم  که به من گندم دادند و من خوردم . من رفتم دیگر بر نمی گردم »که خواب شان نیز تعبیر شد و به شهادت رسید .

زمانی که می خواستند به جبهه بروند من راضی نبودم ایشان به من گفت شما که خواهر شهید هستی و راضی نیستی من بروم پس چه کسی برود و دفاع کند و من فکر می کردم با شما ازدواج کنم شما مخالفتی با جبهه رفتن من ندارید . آن قدر با من صحبت کردند تا بالاخره مرا راضی کردند و به جبهه رفتند . 


وصیت نامه

بسمه تعالي 
بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و با درود و سلام خدمت يگانه منجي عالم بشريت آقا امام زمان و نائب بر حق او رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با درود و سلام خدمت تمامي شهيدان از زمان حسين (ع) تا زمان فعلي ايران از جنوب و غرب كشور ايران خصوصا شهيدان سيد حبيب الله حسيني شهيد ابوالقاسم كريمي شهيد سيد هاشم بردبار شهيد خالق كرمي وصيت نامه خود را در مورخه 62/7/26 روي قله برده زرد يكي كوههاي سربفلك كشيده غرب كشور شروع مي كنم.
خدمت پدر بزرگوارم سلام عرض مي كنم و بعد از سلام اميدوارم كه حال مبارك شما خوب باشد و اينك كه در حال خداحافظي با شما هستم اميدوارم كه مرا ببخشيد و كارهايي را كه براي من انجام داده ايد زحماتي را كه كشيده ايد فوائد آنرا از خداوند متعال خواسته باشيد و برايم ناراحتي نكنيد خدمت مادر مهربانم سلام و بعد از سلام اميدوارم كه در پناه الله زندگي خودت ادامه بدهيد مادرم شما كه ما بزرگ نموده و من دو سال تمام از پستانت شير خورده ام يعني اينكه شيره جانت را خورده ام و تو كه در شبهاي سرد زمستان و گرم تابستان كم خوابي مي كرديد و در آن شبها كه من گريه مي كردم و مزاحم خواب شما مي شدم و آن زحمات بسيار فراموش نشدني كه برايم انجام داده ايد اميدوارم كه مورد تقدير خداوند قرار گرفته باشد مادرم وصيتم بر تو اين است كه بر سر مزارم گريه نكنيد تا دشمن شاد شود مادرم مادرم ما همه امانتي هستيم كه در دست شما مدرها قار داريم امانت كه نبايد هميشه در دست شما باشد بالاخره يك روز بايد به صاحبش برگردانيد چه بهتر است كه در راه او و براي او هم كه شده بصاحبش برگردانيد باز هم تكرار مي كنم گريه نكن تا من در كنار شهيدان ديگر احساس ناراحتي نكنم گريه نكن تا من هم سربلند و خودت هم سر بلند پيش علي اكبر امام حسين و تو هم پيش حضرت زهرا (س) روسفيد باشيم اما وصيتم بشما برادران برادرم محمدعلي شما آبروي پدر و مادر را حفظ كنيد بعد از نبودم بكارهاي آنان رسيدگي كنيد تا آنها احساس ناراحتي نكنند و اگر بديهايي كه نسبت به شما كرديم مرا به بزرگي خودتان عفو نمائيد اما تو برادر روح اله تو كه در سنگر مدرسه درس مي خواني بدرس خودت ادامه بده آن قلمي كه در دست توست مانند اسلحه من است كه تو با قلمت فكرت زبانت و پيروي از پيام رهبرت آمريكا و ايادي داخلي مي جنگي و من با اسلحه اي كه در دست دارم مي جنگم اما وصيتم به تو اي خواهر گرامي وصيتم نسبت به تو اين است كه هرگز برايم گريه نكنيد و غم عزا در دل خود ننشانيد و دشمن را خوشحال نكنيد آن روسري سياه و چادر سياهرنگت كوبنده تر از خون سرخ من است كه بر زمين مي ريزد و گلهاي صحرا كردستان را آبياري مي كند و اين خون اباعبدالله حسين است كه جوانان را اينگونه به جوش و خروش مي آورد تو هم مثل زينب باش و استقامت كن بهيچوجه برايم گريه نكنيد و اما وصيتم بشما خنواده ام همسرم (زن) تو كه مي داني من ديگر بتو نبايد چيزي بگويم چون تو خودت راضي بودي كه من به جبهه بيايم حالا آن استقامت و رشادت را خودت مي دانس كه چطور انجام دهي تو هم مثل خانواده شهداي ديگر مثل كوه استوار بر اين غم ثابت قدم باش و هيچگونه ناراحت نباش و اين را خدمت شما و همگي عرض كنم كه تمام بديهائي را كه نسبت به شما انجام داده ام به بزرگي خودتان مرا ببخشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته   روز شنبه مورخه 62/7/26 در غرب كشور روي قله برده زرد كردستان
نوشتم نامه اي از برگ انگور شدم بسيج گشتم ز وطن دور
گهي قرآن گهي كلاش بدستم گهي پشت تيربار مي نشستم 
تيربار در غريبي ياوري كن بجاي مادرم غم پروري كه
تير بار را نهادم بر سر سنگ خدايا من چه سازم با دل تنگ
خداوند نگهبانم دم در گهي فكر پدر و گهي مادر 
لباس بسيجي رنگ زمين است مادرجان غم مخور دنيا همين است