نام پدر : علی
تاریخ تولد :1345/06/30
تاریخ شهادت : 1385/11/19
محل شهادت : بیمارستان شهید بهشتی بابل

وصیت نامه

                                         *توصیه نامه شهید عسکری پروین*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که از رهبری حمایت کنید و دین اسلام را زنده نگه دارید و در حفظ ناموس خود بکوشید.به پدر و مادر خود احترام بگذارید و به آنها نیکی کنید. در انجام واجبات وترک محرمات کوشا باشید. نماز خود را اول وقت و به صورت جماعت به جا آورید. به خواهران خود توصیه می کنم که حجاب خود را رعایت نمایند.


زندگی نامه

                                   *زندگی نامه شهيد عسگري پروين*

 

نام پدر: علي

در 30/6/1345، «علي و خورشيد» صاحب فرزندي شدند که نامش را «عسگري» نهادند؛ نوزادي رشديافته از دامان پدر و مادري ديندار و زحمتكش، و در شهر خوش‌ آب و هواي «بابلسر».

عسگری بعد از طي دوره ابتدائي، وارد مدرسه راهنمايي «اميركبير» زادگاهش شد. سپس، تحصيلاتش را تا مقطع ديپلم ادامه داد.

در روزهاي پرفروغ انقلاب، علي­رغم سنّ كمش، با حضور در جمع تظاهرات كنندگان، فرياد تظلّم سر داد و خواستار براندازي حكومت طاغوت شد.

خواهرش «خديجه» دفتر خاطرات آن روزها را، اين­گونه ورق مي­زند: «او و دوستانش اعلاميه­هاي امام خميني را در خانه­ها پخش مي­كردند. حتي يك روز، من و او به راهپيمائي رفتيم. شب كه به خانه برگشتيم، به ما خبر دادند كه مي­خواهند مجسمه شاه را پايين بياورند. من و او هم رفتيم. بعد از پايين كشيدن مجسمه، تيراندازي شد و جمعيت به هر طرف فرار كردند. ما هم از طرف پل كوچك بابلسر به خانه برگشتيم.»

با ظهور انقلاب و بعد از آن، آغاز جنگ تحميلي، عسگری جامه رزم را به تن پوشانيد و راهی مناطق عملياتي شد. او در جبهه جنوب آسيب ديد و مدتي در بيمارستان ساسان تهران و تبريز بستري شد.

مادرش می‌گوید: «روز آخری که می‌خواست برود، پدرش به او گفت: چند بار رفتی و وظیفه‌ات را انجام دادی. تو زن و دو فرزند داری؛ دیگر نرو! گفت: پدر! من این راه را انتخاب کردم و تا آخر  در برابر ظلم می‌ایستم.» 

و سرانجام، عسگری در 19/11/1385 به سبب ضايعه نخاعي و جراحات وارده در سال­هاي دفاع مقدس، به جمع ياران سفر كرده­اش پيوست. پيكر مطهرش نيز با وداع همسرش «سكينه درزي» و دو يادگارش «علي و مريم»، در «امام­زاده ابراهيم» بابلسر آرام گرفت.

خواهرش در ادامه مي­گويد: «صبور و خوش­خلق بود و از نظر صفات اخلاقي، نمونه. علي­رغم مجروحيتي كه داشت، وقتي دوستانش به ملاقات او مي­آمدند، از ديدن روحيه­اش تعجب مي­كردند. آن­ها گريه مي­كردند و به من مي­گفتند: تو عجب برادري داري! توی این شرایطی که دارد،  به ما روحيه مي­دهد كه گريه نكنيد. ما براي رضاي خدا به جبهه رفتيم و اين زخم­ها براي­مان نعمت است.»