نام پدر : محمد تقی
تاریخ تولد :1336/00/00
تاریخ شهادت : 1360/01/31
محل شهادت : سوسنگرد

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید حسین بهرامی*

 

 

قل انما اعظمکم ان تقوموالله مثنی و فرادی

الحمد الله علی نعمت الشهاده و الامامه والسلام و القرآن و الرسول محمد (ص) و التوکل و التضرع و الاخلاص و التقوی و الایمان و الیقین و الاطمینان و ...

برادران و خواهران ایمانی بنده در ولشکلا سلام علیکم جمعیاً و رحمه ا... و برکاته پس از سلام موفقیت و سلامت شما را در عبودیت الله و مبارزه و جهاد بر علیه شیاطین از خداوند تبارک و تعالی مسئلت دارم بنده مطالبی را علاقه مند هستم که با شما سروران و بزرگواران در میان بگذارم.

1- بر شما وصیت باد از بنده که تقوا بشناسید و پیشه خود سازید.

2- بر شما وصیت باد که امام خمینی و هر کس را که معظم له فرمودند اطاعت نمائید.

3- بر شما وصیت باد که نماز را با تمام احوال ملکوتی ها قیام نمائید خصوصاً از نماز صبح بیشتر محافظت نمائید.

4- بر شما وصیت باد که نماز شب و دعای کمیل و شعبانیه و ... را فراموش نکنید.

5- بر شما وصیت باد که به شجاعت و جهاد و کوشش و فعالیت و جوشش و خروش

6- بر شما وصیت باد به شناخت و فهم قرآن و نهج البلاغه

7- بر شما وصیت باد به کتابهای امام خمینی و شهید مطهری عزیز

8- بر شما وصیت باد به حب و صمیمیت و پیروی از روحانیت اسلام عزیز

9- بر شما وصیت باد به زود اعتماد نکردن نسبت به فرنگ رفته ها

10- بر شما وصیت باد به داشتن اخلاق اسلامی در خانه، اجتماع و ...

11- بر شما وصیت باد به پیروی نکردن از گروهکهای فاسد و منافق

12- بر شما وصیت باد نسبت به یکدیگر برادر و صمیمی و متحد باشید و قدر یکدیگر را بشناسید و مفسدین و منافقین را از جمع خود دور نمائید.

13- برادران دست شما و کف پای شما را می بوسم مبادا مبادا مبادا ... با عملتان و با گفتارتان دل امام را به درد بیاورید در این صورت لعنت و نفرین خدا بر شما باد و ای کاش اصلاً و ابداً با شما دوست نبودم و هیچ وقت شما را نمی دیدم ولی مطمئنم که شما هیچ وقت امام را تنها نخواهید گذاشت و همواره تا آخرین نفسهایتان و قطره های خونتان یار و شیعه امام هستید و در این صورت رحمت الهی و نور و مغفرت و فضل الهی بر شما باد و چشم منافقین و کافرین کورباد انشاءالله.

14- بر شما وصیت باد از بنده به معرفت نسبت با اسلام و توحید و قرآن و عمل به آنها و همچنین بر شما باد طی مدارج و منازل مهمه سلوک الی الله و عرفان و اخلاص و مرضی خداوندی

15- بر شما وصیت باد از بنده که نونهالان و طفلکان و لشکلائی را تعلیم قرآن و اسلام دهی فرهنگی و همگی دست به دست به خط حزب ا... به رهبری امام خمینی بپیوندید.

16- بر شما وصیت باد در ضربه زدن به دشمنان اسلام دستورات را از امام خمینی روحی فدا بگیرید اساسی و بنیادی عمل کنید نه از روی احساس و خدای نخواسته غرایض شخصی.

17- بر شما وصیت باد هیچگاه سستی به خود راه ندهید و وهم ها و خیالات وسواس شیطانی در نطفه خفه نمائید.

18- بر شما وصیت باد مجهز شوید به علم و ایمان و یقین اسلامی و نطق را گویای صادق تر[] نمائید و قلب را تسلیم و مخلص و قبله زنان سازید.

19- روحیه ایثار و گذشت و فداکاری و رحم بر مظلومان و شدت بر ظالمان را

20- دست تهیدستان را بطور دسته جمعی بگیرید و اگر فقر مادی است کمک نمائید و اگر معنویست هدایت نمائید او را انشاءا...

21- بر شما باد تکلیف الهی را مو به مو انجام دادن و در این امر مهم از زخم زبان و لرزشها و برداشتها حرف و بیم بر خویش راه ندهید.

در خاتمه اگر از اینجانب قصوری و ظلمی و بدی و ... دیده اید شما را به خدا عفوم نمائید ولی این را بدانید که بنده به شماها خیلی امیدوار بودم شما نور چشم بنده بودید و هستید و بنده وقتی شما را می دیدم خجالت می کشیدم خداوند شما را جزء بندگان صالح قرار دهد .

 

دیدار به روز قیامت

خداحافظ – التماس دعا

حقیر حسین بهرامی

روز دوشنبه 15/10/59


زندگی نامه

شهید حسین بهرامی

فرزند: محمد

حسین، فرزند دوم پسر خانواده و فرزند ششم خانواده ی مرحوم محمد بهرامی است که در دوران تحصیلات ابتدایی اش را در روستای ولشکلا خواند و سال ششم دبستان و دبیرستان را به شهرستان آمدند و در آنجا مشغول به تحصیل شد. ایشان متولد سال 1336 است. حسین در سال 53 و 54 وارد کلاس چهارم دبیرستان شدند. آن زمان تحصیلات در دو مقطع دبستان و دبیرستان  بوده است. حسین کلاس چهارم دبیرستان مسیر زندگی اش به ناگاه دستخوش تغییر می شود. یعنی بجای آنکه  در آن سن در پارک؛ سینما؛ و یا خیابان باشد؛ سر از مسجد در می آورد و در صف نماز جماعت قرار میگیرد؛ سپس با حضور در نماز جماعت و بعضی از جلسات شبانه، امام را می شناسند وبه ایشان علاقمند می شود.

حسین تا سال 55 یا 56 که از مقطع دبیرستان  فارغ التحصیل می شود و وارد دانشگاه شود؛ به یک حسین مبارز علیه رژیم شاه تبدیل میشود. اوج این مبارزات هم در بدو ورود به تحصیل در دانشگاه فردوسی مشهد(رشته ریاضی) می باشد.

حسین با دوستانی درمشهد آشنا می شود؛ به جلسات مخفی با آنها ادامه می دهد؛ چندین بار نیز مورد تعقیب ساواک قرار میگیرد  و توسط آنها دستگیر می شود و سخت مورد شکنجه قرار می گیرد. اما از آنجا که عزم ؛ اراده ؛ ایمان و توکلش قوی بود، مقاومت کرد و حتی یک کلمه هم به آنها بروز نداد.

حسین بهرامی همزمان و همگام با مردم مطیع امر امام در مبارزات علیه رژیم شاه شرکت می کند که به یاری خداوند؛ انقلاب اسلامی ایران به امامت امام خمینی (ره) می رسد.

بعد از گذشت یک سال از پیروزی انقلاب؛ انقلاب فرهنگی در کشور پدید می آید که سبب تعطیلی دانشگاههای ایران می شود. حسین در این مقطع وارد سپاه خراسان شد. با شناختی که مسئولین سپاه خراسان و حتی کشور از حسین داشتند؛ ایشان بعنوان مسئول جذب و پذیرش سپاه استان خراسان در می آید و اکثر محافظین بیت امام (ره) در جماران از خراسان بودند که از کانال پذیرش حسین بهرامی عبور می کردند.

حسین در مشهد با آقای سعید تجویدی که اهل اهواز بوده و به علت انقلاب فرهنگی؛ و تحصیل در حوزه ی علمیه ی مشهد به آنجا نقل مکان کرده بود، آشنا می شود. سعید در اهواز هم در سپاه فعالیت داشت. به همین علت تصمیم گرفت وارد سپاه مشهد شود که این امر مستلزم رد شدن از کانال پذیرش حسین بود. حسین که سوابق او را می دانست، مصاحبه ای با او می کند و او را به عنوان دستیار خود انتخاب می کند.

با شروع جنگ؛ سعید اصرار در رفتن به جبهه داشت که حسین نظرش این بود که در آن موقعیت بهتر است از جان امام محافظت کنند ؛ حسین ابتدای جنگ فکر می کرد که جنگ تا هفت روز هم نکشد و زود تمام شود. آنها چند روزی را در بیت امام (ره) انجام وظیفه نمودند . حسین در این بین به آرزوی خود رسید و به دیدار خصوصی امام نائل گشت. سپس به این نتیجه رسیدند که محافظین از جان امام تعدادشان زیاد است و بهتر است به جبهه جنگ بروند. حسین روز 25 جنگ وارد اهواز شد.

از ابتدای حضور حسین در جبهه ؛ پایگاهشان مسجد جزایری اهواز بود. حسین بدون اینکه هیچ تعمدی در کار باشد، بین بچه ها ی قدیمی و ریشه دار مسجد جزایری قرار گرفت. بطوری که اگر کسی او را نمی شناخت، فکر می کرد که او هم جزء همان بچه ها است. مکث حسین در اهواز کم بود. او از بدو ورودش به جبهه ی خرمشهر می رود و در درگیری خانه به خانه ی آنجا دلاوری ها و شجاعت های فوق العاده ای را از خودش به یادگار می گذارد و مجروح هم می شود. همچنین تا سقوط و عقب نشینی خرمشهر آنجا می ماند. سپس در شرق رودخانه ی کارون حدود 2 ماه به دفاع و پدافند می پردازد. سپس وارد گروه شهید چمران می شود که بصورت چریکی عمل می کردند. این زمان او در شکستن حصر سوسنگرد به همراه گروه شهید چمران حضور داشت. سپس مدت حدودا 17 روز در گروه حسین کلاه کج فعالیت کرد. بعد از آن حدود 3 ماه در جبهه فارسیات واقع د رجنوب اهواز مستقر می شود. نهایتا آخرین جبهه ای که حسین آنجا جانفشانی کرد، جبهه سوسنگرد بود.

حسین در طول حضورش در جبهه؛ پیشنهاداتی از جانب مسئولین در جهت اعطا کردن سمت فرماندهی به او شدکه با مخالفت و مقاومت سرسختانه ی حسین روبرو شد. بالاخره بعد از شهادت شهید علیرضا نوری، فرمانده کل جبهه راست سوسنگرد، حسین به ناچار و با گذاشتن این شرط که باید روز عملیات مانند یک رزمنده معمولی بجنگم، قبول می کند که فرمانده جبهه راست سوسنگرد شود.

سپس در تاریخ 31/2/61 در عملیات فاطمة الزهرا؛ به نحو احسن با تلاش شبانه روزی عملیات را به سرانجام می رساند و خود؛ دلیرانه جلوتر از همه می جنگد و به مقام شهادت می رسد.