*زندگی نامه شهيد عباسعلي برزگر فاضلي*
نام پدر: مسلم
در سال 1308بود که «مسلم و بتول» بعد از سالها چشم انتظاری، منتظر قدومش بودند.
بتول میگوید: «بعد از شانزده سال، خداوند «عباسعلي» را به من داد. باتوجه به اينكه دوران بارداريام در فصل تابستان و ماه رمضان بود، هم در زمين كشاورزي كار ميكردم و هم روزه ميگرفتم. عباسعلي در شب هفتم محرّم به دنيا آمد؛ براي همين، پدرش اين نام را براي او انتخاب كرد.»
«مسلم»، كشاورز بود و عليرغم سختيهاي روزگار، در تربيت ديني فرزندان، كوشا.
عباسعلي، دانشآموز پايه پنجم ابتدائي مدرسهای در زادگاهش آمل بود كه به دليل شرايط نامساعد اقتصادي، ترك تحصيل كرد. سپس به بنّايي، ساخت بلوك و كندن چاه روي آورد و در كنار آن، به كشاورزي نيز مشغول شد.
«اصغر» از خلقوخوی برادرش میگوید: «با پدر و مادر با احترام برخورد ميكرد و وظيفه شرعي و عرفي خود را نسبت به آنها انجام ميداد. او به خاطر وقار و رفتار ملايم خود، همواره مورد علاقه ديگران بود. حتّي با دشمن خود با كينه برخورد نميكرد؛ بلكه راه دوستي و صبر در پيش میگرفت.»
برادرش «حجت» میگوید: «به نوعی معلم قرآن ما بود. بچههای کوچه را جمع میکرد و برای تشویق به آنها در امر خواندن قرآن، چیزی برای خوردن به آنها میداد؛ بعد مینشست با آنها قرآن کار میکرد. او در انجام واجبات و ترک محرمات بسیار میکوشید.
عباسعلي در سال 1359، به عنوان بسيجي، عازم جبهه شد. او در منطقه سرپلذهاب، آرپيجيزن بود.
اصغر در ادامه، از برادرش اينگونه نقل ميكند: «زمانيكه در كردستان جنگ بود، او عليرغم داشتن سه، چهار فرزند كوچك، اظهار علاقه زيادي در رفتن به اين منطقه ميكرد. ميگفت: حتّي يك نفر از افراد دشمن و منافقان را بُكشم، يك نفر است.»
اين بسيجي مازندراني، بعد از به تن كردن جامه پاسداري، به نيروهاي جنگل آمل ملحق، و به سِمَت فرماندهي عمليات منصوب شد.
مادرش میگوید: «روزی به او گفتم: برادرانت در جبهه هستند؛ تو زن و بچه داری، نرو! گفت: اگر دست از زن و بچه بکشم، جبهه را ترک نمیکنم. آنها خدا را دارند. من برای انجام تکلیفم باید بروم.»
و عاقبت، عباسعلی در 12/12/1361 در شيميكوه آمل، توسط منافقان كوردل به فيض عظيم شهادت نائل شد. سپس، با وداع همسرش «پروين رضائيان» و يادگارانش «رقيه، حسن، كلثوم، مريم و مهدي»، تا «امامزاده حيدرِكِلاكسرمحله» در آمل بدرقه شد.