نام پدر : محمد علی
تاریخ تولد :1344/12/04
تاریخ شهادت : 1362/12/06
محل شهادت : چیلات - دهلران

زندگی نامه

                            *زندگی نامه شهيد نعمت‌الله احمدپناه*

 

نام پدر: محمّدعلي

در چهارمين برگ تقويم اسفند 1344 در روستاي «پاشاكلا» از توابع بخش «دابو»ی آمل چشم به جهان گشود. «نعمت» دومين ثمره زندگي «محمّدعلي و نرگس» بود؛ زوج سخت‌كوشي كه با پيشه كشاورزي، روزگار مي‌گذراندند و علي‌رغم سختي‌هاي آن زمان، در تربيت ديني فرزندان كوتاهي نمي‌كردند.

نعمت، سه سال اول دوران ابتدائي را در دبستان زادگاهش، و دو سال پاياني اين دوره را، در دبستان «جابربن‌حيان» در «حاجي‌آباد» سپري کرد. سپس به مدرسه راهنمایي «شهيد نامجو» در همين روستا رفت.

او در دوران تحصيل، هم كمك‌كار خانواده در امور خانه‌داري و كشاورزي بود و هم در مغازه صافكاري كار مي‌كرد. با این‌حال، در پايه اول راهنمايي بود كه سنگر علم را به عزم جهاد در راه خدا ترك كرد.

پدرش در این مورد می‌گوید: «در حال تحصیل بود که عزم جهاد کرد. به او گفتم: سنگر علم را ترک نکن. تحصیل علم هم نوعی جهاد است. گفت: برای کسب علم همیشه وقت است. اول باید کشور را از دست دشمن نجات دهیم. اگر کشوری مستقل نداشته باشیم، تحصیل علم چه فایده‌ای دارد!»

در بيان تقيّدات عبادي و ديني او، همين بس كه قبل از رسيدن به سنّ تكليف، به نماز و روزه روي آورد. علاوه بر آن، پاي ثابت محافل عزاداري اهل بيت بود.

نعمت در 20 فروردين 1362 به عضويت سپاه در آمد و همراه با گردان رزمي، عازم جبهه دهلران شد.

خواهرش می‌گوید: «از جبهه، یک‌راست به منزل ما می‌آمد. صبر می‌کرد هوا تاریک شود، بعد به روستا می‌رفت. یک‌بار به او گفتم: چرا زودتر نمی‌روی؟ پدر و مادر چشم به راهت هستند. می‌گفت: خواهر! زنان روستا تا مرا می‌بینند، مرا در آغوش می‌گیرند و می‌بوسند. آن‌ها نامحرم هستند. برای همین دیرتر می‌روم که کوچه، خلوت باشد. نعمت خیلی کم به مرخصی می‌آمد. یک روز دلیلش ‌را پرسیدم؛ گفت: صداقت و پاکی‌ای که در جبهه هست، این‌جا نیست. وقتی به مرخصی می‌آیم، احساس می‌کنم نمی‌توانم در هوای شهر نفس بکشم. برای همین کمتر به مرخصی می‌آیم.»

نعمت‌الله از 26/4/1362 الي 27/11/1362 به عنوان نيروي گشت عملياتي، مشغول به خدمت بود. سپس از 28/11/1362 با سِمَت بي­سيم­چي گردان امام محمدباقر (ع)، به دهلران عزيمت كرد.

و عاقبت، نعمت‌الله در پنجمين طلوع اسفند 1362، طي عمليات والفجر 6 در منطقه چيلات، به جمع هم‌سنگران شهيدش پيوست. جسم پاك اين فرزند برومند وطن نيز، بعد از گذشت پانزده سال از تقويم روزگار، در گلستان شهداي زادگاهش به خاك آرميد.     


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید نعمت احمد پناه*

 

بنام خداوند بخشنده و مهربان

گمان مکنید آنهائی که درراه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد خدای خویش روزی می خورند (قرآن کریم )

با درود و سلام خدمت مهدی موعود و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام به امت شهید پرور ایران و با سلام و درود به تمامی شهیدان گلگون کفن جمهوری اسلامی ایران .

اول از مادر عزیزم می خواهم که از خطاهای من بگذرد و اشتباهات مرا عفو کند و شیر خودش را بر من حلال کند و آن زحمت هائی که برای من کشیدی از شما تشکر می کنم و از پدر بزرگوارم می خواهم که از اشتباهات من بگذرد و مرا ببخشد و از زحماتی که برای من کشیدی از شما تشکر می کنم . و از شما خواهر بزرگم می خواهم که مثل کوه باشید و از شهادت من ناراحت نباشید چرا که شهادت افتخار بزرگی است برای ما .

و از شما برادران و خواهران می خواهم که برای من ناراحت نباشید و مرا عفو کنید .

و از دوستان و هم محلی هایم می خواهم هر بدی از من دیده اند به بزرگواری خودشان مرا ببخشند و از پدر و مادرم    می خواهم که نماز و روزه های قضای مرا بجا آورند و از خواهرانم می خواهم که حجاب اسلامی را حتماً رعایت کنند که مشت محکمی است بر دهن ضد انقلاب . ای مردم حزب الله جبهه ها را پر کنید که در این زمان حساس اسلام احتیاج به شما دارد . ما برای رشد یافتن اسلام تلاش و کوشش می کنیم و ضد انقلاب را سرکوب می کنیم و از شما می خواهم که راهای شهدای عزیز راه اسلام را ادامه دهید تا اسلام عزیز به رهبری امام خمینی و منجی عالم مهدی (عج) جهانگیر شود . به امید آن روز

خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای

به امید برافراشته شدن پرچم اسلام بر تمام قله های جهان

                                                                         والسلام 1/12/62 نعمت احمد پناه

                                                                            انشاءالله به امید آن روز


وصیت نامه