*زندگی نامه شهید جعفر بذری*
نام پدر: عباس
«جعفر» در یکی از شبهای جمعه ماه آذر 1339 در «بابل» به دنيا آمد. پدرش «عباس»، شغل آزاد داشت؛ و مادرش «نجيبه»، خانهدار بود.
جعفر در يك خانوادهاي وابسته به اهل بيت(ع) بزرگ شد. مراقبت مادر و دقت پدر در حلال و حرام و تربيت بچهها، او را به جايي رساند كه در اوج جواني، به دنبال كمال رفت.
او قبل از سنّ مدرسه، قرآن را نزد ملّاي محل، به طور كامل فرا گرفت.
در هفت سالگی به دبستان «صبوري» زادگاهش راه یافت. او بعد از پايان دوره راهنمايي در مدرسه «سعيدالعلما»ی بابل، وارد هنرستان «نوشيرواني» این شهر شد و در رشته برق دیپلم گرفت.
جعفر که با آموزههای دینی و توجه والدین پرورشیافته بود، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. به گفته پدر، «جعفر به نماز جمعه بسيار اهميت ميداد. يك موتور خريده بود که همه هفته، مادرش را با خود به نماز جمعه ميبرد.» ارادتش به اهل بیت(ع) نیز، بهگونهای بود که همواره از سیره این بزرگان در کسب کمال و معرفت انسانی بهره میگرفت.
جعفر از همان دوران نوجواني كه همزمان با پيروزي انقلاب بود، راهش را شناخت و در جريان مبارزه با رژيم پهلوي، خطمشي خود را مشخص كرد. از اینرو، با مبارزان پيرو خط امام و بچههاي انقلابي و مردم ايران همراه شد.
بعد از انقلاب، با مسئوليتي كه در بسيج به عنوان مسئول نيروي انساني داشت، تلاش زيادي در جهت جذب جوانان و پيوستن آنها به ارتش بيست ميليوني در مقاطع مختلف انجام داد.
او در ابتدای دوره سربازی، به تربت حیدریه رفت. بعد به تهران آمد و به خدمت سربازياش در يگان زميني پايان داد.
او در 12/4/61 به عضويت سپاه پاسداران در آمد و دوره آموزشي خود را در پادگان المهدي چالوس به اتمام رساند.
خبرهاي جنگ و تهاجم حزب بعث عراق، او را بيتاب حضور در جبهه براي دفاع از كشورش كرده بود. براي همين، با اينكه در دانشگاه و در رشته الهيات قبول شده بود، امّا براي هميشه درس را رها کرد و با حضور در عملیات رمضان، دچار جراحت شد.
جعفر از مهر 1362 الی 30 آبان همین سال، جهت انجام ماموریت، در لبنان به سر برد.
او از سال 1363 الی 1364 نیز، بارها در میادین نبرد با دشمن در کشور حضور یافت.
او در 12/2/65 در جبهه اشنويه، بر اثر اصابت تركش مجروح شد.
دوستش «ابراهيم فتحي» میگوید: «من جعفر را خوب ميشناسم؛ خيلي با هم بوديم. او در شمار آن دسته از جواناني بود كه راهش را خوب میشناخت. او تا آخرين لحظه همرش، در حال سرزنش نفس و تأديب روحش بود. وقتي در بين بسيجيان حرف ميزد، همه را شيفته خود ميكرد. داراي بيانی صريح و قاطع بود. در برابر ناملايمات، سر خم نميكرد و نسبت به مسائل دنيوي بياعتنا بود. تمام كارهايش را براي رضاي خدا انجام ميداد. لبخندش را هرگز فراموش نميكنم. هرگز دنبال مسئوليت نبود و دلش ميخواست همیشه در جبهه باشد. او اهل خودسازي بود و ما در فكر خود بودیم.»
دستگیری از خانوادههای شهدا و جمعآوری کمکهای مردمی، از جمله فعالیتهای او در جبهه فرهنگی به شمار میرود.
و سرانجام، جعفر در 14/12/65 طی عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه، مصادف با شهادت امامهادي(ع) بر اثر اصابت تركش به بدن، به ديدار معبود شتافت. پير پاكش نیز، با وداع همسرش «حوریه خورشیدی» و یادگارانش «رضا جعفر و سجاد»، در آرامگاه «معتمدي» زادگاهش به خاك سپرده شد. هم او که «دفاع از وطن را دفاعی در جهت سربلندی اسلام میدانست و معتقد بود که باید در این راه قدم بردارد تا دشمنان را نابود کند.»