در سال 60 -61 از طرف امور تربیتی مدرسه عده ای از دانش آموزان مدرسه به همراه مسئولان مدرسه جهت ملاقات با رهبر کبیر انقلاب حضرت امام به حسینیه جماران رفتیم و من شهید بخشی با هم بودیم وقتی به حضور امام رسیدیم در کنار هم بودیم و هنگامی که شعار روح منی خمینی ، بت شکنی خمینی در فضای حسینیه پیچیده بود امام با تکان دادن دست به ابراز احساسات پاسخ می دادند بنده به طور ناگهانی به شهید بزرگوار نظر کردم دیدم اشک از چشمان مبارک ایشان جاری است علت را از او جویا شدم که در پاسخ فرمودند : «وقتی وارد حسینیه شدم متوجه نوری شدم که این نور از چهره ی مبارک امام به اطراف می تابد» و این درک شهید از معنویت در سنین نوجوانی بود .
علی اکبر بخشی- پسر عموی شهید : در پادگان شهید بیگلو اهواز جمع بسیجی ها بسیار صمیمانه بود . روزی ایشان به بنده گفته بودند که با ماشین اصلاحی که به همراه داشتم سر ایشان را کوتاه نمایم و بنده آماده شدم که موی شان را کوتاه کنم . با هم در گوشه ای زیر درختی نشستیم و ایشان اصرار زیادی کردند که امروز ایستگاه صلواتی راه بیندازیم و بالاخره آرایشگاه صلواتی به راه انداختیم البته بنده زیاد تمایلی زیادی به این کار نداشتم چون می ترسیدم که خوب از پس این کار بر نیایم ولی شهید با فرستادن صلواتی بلند و صدا کردن دوستان و بچه ها آنها را به نوبت نشاند برای اصلاح سر و صورت و آن روز ایستگاه صلواتی راه انداختیم.