نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1336/08/06
تاریخ شهادت : 1361/04/28
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

                                            *وصیت‌نامه شهید علی احمدی*

 

       بسم‌ الله ‌الرحمن ‌الرحیم و به نستعين

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ

شما را به سختی‌ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و حقوق و آفات زراعت بیازماییم و بشارت و مژده آسایش از آن سختی‌ها صابران است. بقره 154-155

الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ

آنان که چون به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند صبر را پیش گرفته گویند ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد.

با درود فراوان بر مهدی (عج) منجی عالم بشریت و سلام بر امام خمینی وارث بر حق امام حسین (ع) و امت شهید پرور و حزب‌الله ایران سلام بر سلحشوران و پاسداران جان بر کف، این وارثان کربلای حسینی.

اینجانب علی احمدی پاسدار کوچکی از خيل پاسداران اسلام، وظیفه الهی و اسلامی خود می‌دانم که بنابر فرمان امام خمینی برای پیروزی اسلام و به اهتزاز درآمدن پرچم اسلام در تمام بلاد مسلمان در جنگ حق علیه باطل شرکت می‌کنم تا بتوانم وظیفه‌ای ناچیز از وظایف خود که همان دادن جان ناقابل که هدیه‌ای است بی‌ارزش به تمامی آنان که می‌خواهند اسلام را به عنوان یک مکتب پویا و زنده در تمام ابعاد وجود خود پیاده کرده و آنچه را که خدا برايشان حلال دانسته انجام دهند و آنچه را که خدا حرام دانسته دوری کنند، خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد (ص) و علي (ع) می‌کنم و افتخار می‌کنم که ایدئولو‍‍ژيم اسلام است کسانی که به ما فهماند چگونه بیندیشم، چگونه  راهم را انتخاب کنم در واقع من از زمانی توانستم براه واقعی اسلام بیایم که پا به سپاه پاسداران نهادم و از جو درونی سپاه استفاده کنم و بهتر به مكتبم آشنا شوم تا آنجا که خونم را نثار این مکتب می‌کنم.

قلبم روشن است كه اسلام پیروز می‌شود و بايد پیروز شود و در راه پیروزیش کوشش کنید امروز من در راه جاودانه‌ای گام نهادم که انتهای آن حکومت مستضعفین بر جهان است راه ما و حرکت ما امروز یک چند روز آغاز نشد بلکه از تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده است امیدوارم این انقلاب زمینه ‌ساز انقلاب حضرت مهدی (ع) باشد.

اینک به ندای امام کبیرمان لبیک می‌گوییم تا اسلام و مسلمین برای همیشه در تاریخ شاد و سربلند بمانند، اینک كه تمامی دشمنان ما از غرب جنایتکارتا شرق تجاوزگر و چپاولگرو اعمال غربي وشرقي آنها و نوكران بي مزد ومواجب داخلی آنها همگی دست به یکی کردند تا اسلام را كه دشمن تمامی منافع آنهاست از میان بردارند ما امت مسلمان در هر کجای دنیا که هستیم باید با اتحاد و اتفاق بر علیه آنها بجنگیم و ان‌شاءا... که پیروزیم زیرا ما برحقيم.

امام! همیشه بانگ برآور تا امت اسلامی همیشه بیدار و در صحنه باشند، بانگ برآور تا جنایتکاران دست از جنایت برداشته و لحظه‌ای به خود بیندیشند و خود را بازیابند.

ما وارثان حسین(ع) همواره در تاریخ می‌خروشیم و می‌جوشیم تا تاریخ را بجوشانیم و انسانها را به خروشانیم تا کربلا برای همیشه تکرار شود و تاریخ جهاد را شیعه با خون خود ورق زند با خون خود بنویسد هيهات منا الذله.

ای جنایتکاران تاریخ و اي مزدوران شرق و غرب! بدانید که ما اسلام را به عنوان یک مکتب انسان‌ساز در تمام ابعاد وجودمان قبول داریم و با تمام وجودمان از آن پاسداری می‌کنیم، ما این مکتب را از جان خود بیشتر عزيز داشته و بیش از پیش به آن معتقدیم آنرا برای همه حال و همه زمان همه مکان نگاه داشته تا به وارثان خود تحویل دهیم.

ای برادران و خواهران انجمن‌های اسلامی! شما امروز وارثان خون شهیدان بخون خفته اسلام هستید شهیدانی همچون بهشتی‌ها، رجایی ها، با هنرها پس بر اعمال و رفتار خود خوب بنگرید تا همیشه اسلام را در روستاها، مدارس، ادارات آنقدري که امام و ولایت فقیه می‌گوید پیاده کنید.

شما ای نمازگزاران جمعه! اي قيام كنندگان به قسط! و اي جهادگران! جمعه‌ها شما سنگرها را همچون کوه مستحکم کنید تا دشمن از وحدت و یکپارچگی شما خوار و ذلیل گردد و نمازهای جمعه را هر چه با شکوه‌تر برگزار کنید.

به برادران پاسدار و بسیجی:

 اي كه امام بر حق شما فرموده كه اي كاش من هم يك پاسدار بودم! شما امروز نور چشم این ملت هستید همیشه تابع اسلام و ولایت فقیه باشید امام را هيچ وقت تنها نگذاريد، از اسلام خوب پاسداری کنید.

پدر و مادر و خواهر و برادرم! چه آنهایی که در تشییع جنازه ام و مجالسم شرکت می‌کنید شاد و سرافراز باشید چون من به مهمانی خدا رفتم هيچ  وقت ناراحت نباشید اگر در مراسم هايم شرکت می‌کنید فقط برای رضای خدا باشد.

پدر و مادر من! مرا ببخشید چون من نتوانستم به شما آن‌ طوری که باید، خدمت کنم تا زمانی فرزندان اسلام  در جبهه‌ها شهید می‌شوند و اسلام این درخت تازه به بار آمده احتياج به خون هاي ماها دارد پس مرا حلال کنید.

مادر عزیزم! اي که از جانم برایم با ارزش‌تری! اي كه با شیره جانت مرا بزرگ‌ کردی! اگر خدا نويد شهادت مرا به شما داد شما این نوید را از جان و دل پذیرا باشید امیدوارم که قلب سوراخ شده من قلب پاک و نازنین شما را آرامش دهد. بیشتر به خدا توکل کند بیشتر نماز بخوان تا خدا ترا بیامرزد.

برادران عزیزم! لحظه اي از اسلام و امام دست نکشید و همیشه کارهایتان را برای خدا انجام دهید مطالعه را فراموش نکنید.

خواهرم! تو همچون زينب زمان باش و از آنچه هوس كردي بپرهيز و در راه خدا مبارزه کن.

همسر عزیزم! زندگی يك کلاس درس بیش نیست كه انسان باید دير يا زود امتحان پس بدهد و اگر من داوطلب به جبهه برای حق و اسلام عازم شدم شاید موقع امتحان فرا رسیده است تو نيز زینب گونه پیام مرا و تمامی شهیدان راه خدا را بگوش جهانیان برسان و زینب گونه به راه شهیدان ادامه ده و تو هم نيز به ديگران بسپار و آنها نيز...............

مقداری پول که دارم نصف آنرا به سپاه بدهید جهت مخارجش و نصف دیگر به انجمن اسلامی قریه آسور (فیروزکوه) بدهید.

در عروسي برادرانم دسته گل هدیه نمایید و زیر آن بنویسید از شهید علی احمدی شود چون تا همیشه تاریخ  زنده است جهان زنده است شهید هم زنده است.

مرا در سارو در کنار شهیدان بهشهر دفن کنید روي سينه ام يك ارم سپاه کوچک بگذارید تا همه بدانند که زیر خاك هم ميخواهم ولایت فقیه بر من حکومت کند.

از همه شما امت حزب‌الله و خانواده عزیز و همسر گرامیم خداحافظی می‌کنم.

به امام بزرگوارم سلام برسانید و به او بگویید كه ما پاسداران مقلدان واقعی تو هیچ وقت شما را تنها نخواهیم گذاشت اگرچه همه‌مان شهید شویم.

خداوندا! عذاب دوزخ را از ما دور گردان که شکنجه آن سخت گیرنده است.

 

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

آمين يا رب العالمین

پاسدار کوچک و دست بوس شما علی احمدی

اهواز-پادگان امام حسین ( ع )20/4/61


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید علي احمدي*

 

نام پدر: حسين

در 6 آبان 1336 در روستاي «آسور» از توابع فيروزكوه، و در کاشانه «حسین و مریم» چشم به جهان گشود.

حسين مغازه كوچك مسگري داشت.

«علی» تحصيلات ابتدائي را در زادگاهش با موفقيت پشت سر گذاشت. سپس با طی دوره راهنمایی، پایه اول و دوم متوسطه را در دبیرستان «بهرام مجتبایی» بهشهر آغاز کرد. پایه سوم این مقطع را هم، در رشته اقتصاد اجتماعی در مدرسه «شهید رجایی» همین شهر ادامه داد.

علي که در خانواده­اي متديّن و محبّ اهل بيت(ع) پرورش يافته بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

در زمان انقلاب، در راهپيمائي­ها مشاركت داشت. همچنین، نوارها و اعلاميه­هاي امام(ره) را هم مخفيانه پخش مي‌كرد.

در 9/7/59 به عضويت سپاه در آمد و سپس، ادامه فعالیت‌های خود را در این نهاد انقلابی از سر گرفت.

«احمد سبحاني» از دوستش چنین می‌گوید: «يك روز به او گفتم: علي! چند روزي هست مي­خواهي چيزي بگويي، امّا نمي­گويي. گفت: راستش شنيدم اعزام نيرو داريد؛ مي­خواهم مرا هم اعزام كنيد. او عاشق خدمت به وطن بود.»

آقای سبحانی در ادامه از خلق‌وخوی علی می‌گوید: «بسيار متواضع و مخلص بود. هر وقت با او برخورد مي­كرديم، به نشانه ادب و احترام يك دستش را روي سينه­اش مي­گذاشت. وقتي هم شهيد شد، ديدم يك دستش روي سينه­اش هست.»

علی براي دفاع از مرزهاي كشورش، در سال 1361 راهي عمليات رمضان شد. در اين عمليات بود که يكي از رزمندگان زخمي شده، بين دو خاكريز افتاد. علي هم  باشجاعت تمام جانش را به خطر انداخت؛ زیرا وقتي آن رزمنده را با خودش به پشت خاكريز مي­آورد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. و سرانجام، علی در 28 تیر 1361 در شلمچه به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز با وداع همسرش «کبری مهدی‌پور»، در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» به خاك سپرده شد.