خاطره ای از پدر شهید که می گوید : او می خواست به صورت بسیجی به جبهه برود و من مخالفت می کردم و گفتم که برای شما هنوز زود اشت و شما هنوز بچه هستید 2 تا 3 سال دیگر صبر کن که هنگام سربازی ات بروی ، ولی او اصرار داشت که باید برود . من برای دعا کردم و سپردم به خدا و او رفت .
خاطره ای از مادر شهید که می گوید : زمانی که او می خواست به جبهه برود و من با او صحبت کردم که پدرت تنها است بمان و کمک او باش در ضمن برادرهایت کوچک هستند تو در نبود پدرت سرپرست آن ها هستی ولی او گفت : «دلم هوای جبهه دارد و با توکل بر خدا و توسل به ائمه به جبهه می روم و به امید خدا با سربلندی بر می گردم و شما از من راضی باشید که این رفتن من در راه خدا باشد و او رفت و بعد از 45 روز درست در پاییز 61 خبر شهادت او را به ما دادند .
از صفات او می توان به اخلاق خوب و پسندیده اش و مقید بودن به احکام اسلامی و ترک محرمات .