نام پدر : حبیب اله
تاریخ تولد :1343/03/25
تاریخ شهادت : 1364/11/22
محل شهادت : اروندرود

زندگی نامه

بسمه تعالي 
قسمتي از زندگي نامه شهيد.
شهيد مجتبي احمد نژاد به تاريخ 29/3/1343 در استان مازندران متولد گرديد .پس از اخذ ديپلم در رشته پيرا پزشکي دانشگاه شهيد بهشتي تهران پذيرفته شد او به همراه پدرش که راننده بود به شهرهاي زيادي سفر کرد .وي به تاريخ 22/11 /1364 در اروند رود به شهادت رسيد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهيد احمد نژاد در تاريخ 29/3/1343 در محله گلشن بابل ديده به جهان گشود .در ماهي که امام حسن مجتبي (ع) به شهادت رسيد به اين خاطر نام او را مجتبي نهادند.
در دوران تحصيلات ابتدايي او شاگردي ممتاز بود بطوريکه که از طرف دبستان عکس او را به عنوان شاگرد ممتاز در روزنامه چاپ کردند.
در تاريخ .../9/1362 در کنکور پذيرفته شد و با ترخيص از ارتش در دانشکده علوم پيرا پزشکي تهران شاغل به تحصيل شد.
او فردي بود که به خانواده خود دلبستگي فراوان داشت در تعطيلات ترم نزد نزد پدر و مادر مي آمد و همراه پدرش که شغلش رانندگي بود به شهراهاي مختلف ايران سفر مي کرد او به عنوان کمک راننده نزد پدر کار مي کرد تا معاش خانواده را بهتر تأمين نمايد.
او فردي شايسته و دوست داشتني براي تمام افراد فاميل و خانواده بود آنقدر با محبت بود که همه مشتاق ديدار او بودند .او حامي ديگر اعضاي خانواده بود و آنها را در مسائل آموزشي و ديني راهنما بود .
او خوبي و پيشرفت ديگران را مي خواست و خود مجدانه به متأهل زندگي مي پرداخت در جلسات قرآني و مسائل ديني که در منازل خانواده هاي شهدا و در مساجد گذاشته مي شد همواره شرکت مي نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بسمه رب الشهدا و الصديقين 
به نام خداي بزرگ و توانا شهيد والا مقام مجتبي احمد نژاد در تاريخ 25/3/1343 در بابل در محله گلشن متولد شد روز تولد ايشان در ماهي که امام حسن مجتتبي (ع)* به شهادت رسيدند و به اين خاطر نام ايشان را مجتبي گذاشتند شهيد مجتبي در خانواده اي که پدر و مادر با ايماني داشت به دنيا آمد در 5 سالگي به کلاس آمادگي و در 6 سالگي به کلاس اول دبستان طاهري بابل رفت و در تمام سنوات تحصيلي شاگرد ممتاز بود در روزنامه چاپ مي کردند در سال 1355 به دوره دبيرستان را در دبيرستان شهيد دکتر مفتح گذرانيد .در سال 8/1362 به خدمت سربازي رفت و به ژاندارمري مشهد منتقل شد .در تاريخ 9/1362 در کنکور پذيرفته شد و ترخيص او را از ژاندارمري مشهد گرفته و در دانشکده مجتمع علوم پيرا پزشکي تهران ثبت نام کردند و مشغول درس خواندن شدند .شهيد مجتبي فردي بود که به خانواده خود  دلبستگي فراوان داشت و وقتي در تعطيلات ترم دانشکده با بابل مي رفت همراه پدرش که شغلش رانندگي بود و به شهراهاي مختلف ايران مي رفت و در *کار پدرش شريک بود که آيا روزي مي تواند جوابگوي اين همه زحمت و محبت پدر  در کنکور پذيرفته مي شوم و به دانشگاه مي رم امام زمان فرمودند که بلي ولي به آن چيزي که مي خواهي نمي رسي شهيد مجتبي در مورد جمهوري اسلامي از امام زمان (عج)استدلال کردند .امام زمان فرمودند(عج)فرمودند که جمهوري اسلامي بر حق است ولي عده زيادي شهيد مي شوند سپس ناهار را که خورشت قورمه سبزي بود ميل کردند و خداحافظي دو غيب شدند . ظهر فرداي آن روز که شهيد مجتبي که از بيرون به خانه بازگشتند از مادرشان سوال کردند که ناهار چي داريم ؟مادرشان گفتند خورشت قورمه سبزي .شهيد مجتبي فرياد زدند که من شب قبل خواب امام زمان را ديدم و ناهار را در منزل ما صرف کردند و ناهار خورشت قورمه سبزي بوده است.....
بعد از امتحانات ترم دانشکده شهيد مجتبي احمد نژاد تصميم مي گيرد کهجهت امداد مجروحين جنگي همراه ديگر دانشجويان به جبهه بروند و به خانواده خود مي گويند که براي خاطر خدا جهت کمک به مجروحين جنگي مي روم .چون آنها کسي را ندارند .و عجله داشتند که هر چه زودتر به جبهه بروند و 45 روز خدمت خود را به مجروحين بکند و زود به کلاس دانشکده  که شروع مي شد برسند وقتي که 2 روز اعزام آنها به تءخير افتاد به انجمن اسلامي دانشکده اعتراض کرد که چرا زودتر آنها را اعزام نمي کنند .و اعزام آنها به تأخير افتاد و بالاخره به جبهه اعزام مي شدند .و به انديشمک مي رفتند و از آنجا به شهر اهواز منتقل مي شدند.و از اهواز به خط مقدم جبهه به بيمارستان صحرايي در اروند رود منتقل مي شدند .شهيد مجتبي احمد نژاد در آن حمله شديد والفجر 8 در بيمارستان دوستش گفته بود که که ما رفتيم و من شهيد مي شوم و خداحافظ .
سپس قرآني از جيب خود که هميشه به همراه داشت در آورد  و شروع به خواند قرآن مجيد نمود و آنقدر عميق در حال خواندن قرآن بود که همه چيز و همه کس را جزء خدا را فراموش کرده بود بگفته دوستانش تا 2 ساعت مشغول قرآن خواندن بوود .و همانموقع ياداشتي جهت خانواده خود نوشت و داخل قرآن گذاشت خلاصه نامه اين چنين بود که از پدر و مادرش جهت زحمات زيادي که براي او کشيده بودند تشکر کرد ودر نامه ذکر نمودند که به خاطر مي آوريد خوابي را که من 2 سال پيش ديدم و امام زمان (عج) چه فرمودند .حالا مي فهمم که منظور ايشان از اينکه عده زيادي شهيد مي شوند چه بوده است .در اين لحظه شهيد مجتبي به علت تجربه و مهارت پزشکي که داشته همراه مجروح غواصي که ترکش خمپاره به ريه او اصابت کرده بود و در حال مرگ بود و دستگاه ساکشن به ريه او وصل بود به بيمارستان اهواز مي رود .شهيد مجتبي احمد نژاد با مجروح جنگي و راننده آمبولانس به بيمارستان اهواز مراجعه کردند به گفته دوستانش که اطلاع صحيحي ندارند شهيد مجتبي احمد نژاد مجروح را به بيمارستان مي رسانند و شب را در بيمارستان مي مانند سپس به بيمارستان صحرائي اروند رود مراجعه مي کنند در تاريخ 22/11 64 در اروند رود که مشغول انجام وظيفه بود توسط ترکش راکت هواپيماي مزدور عراقي که پشت سرو پشت ماهيچه ساق خورده بود و جابه جا شهيد مي شوند . دوستان  دانشجو همراه او ديگر خبري از او ندارند وقتي که به تهران مراجعه مي کنند خبر شهادت دوست عزيزشان امي شنوند . شهيد مظلوم مجتبي احمد نژاد در روز ...............ُ