شهید «موسی باقری»
نام پدر: شعبانعلی
«زمان تولد دختر اولم، او اصلا در خانه نبود. بعد از یک ماه که به جبهه برگشت، بچه را نشناخت. وقتی او را در آغوش گرفت، روی خود را از من برگرداند و شروع به اشک ریختن کرد. من آن لحظه به رویش نیاوردم، ولی سه روز بعد، از او پرسیدم: چرا آن روز گریه کردی؟ گفت: وقتی بچه را در بغلم گرفتم، یک آن دلتنگ همرزمان شهیدم شدم و بچههای آنها که هرگز پدرانشان را نمیبینند.
زمانی که دخترم به کلاس اول رفت و نوشتن یاد گرفت، برای پدرش نامه نوشت که جایت در خانه، خیلی خالی است؛ و «موسی» در جوابش میگفت: میدانم برای شما سخت است، ولی ما در اینجا مبارزه میکنیم که شما و دیگر خانوادهها راحت باشید. من هم اگر در نبودش مشکلی داشتم، زیاد از لحاظ روحی به وی فشار نمیآوردم. همیشه میگفت: اگر روزی شهید شوم، اجری هم به تو میرسد.»
به بهانه دلتنگیهای بانو «حوا دانشور»، دیوان زندگانی همسرش را چنین میگشاییم:
همگام با طلوع آذر 1334، چونان آفتاب در تقویم «شعبانعلی و مهتاب» تابیدن گرفت؛ نورسیدهای برخاسته از طبیعت بِکر «کاله» از توابع «عربخیل» بابلسر.
دوره ابتدائیاش در روستا طی شد. سپس با گذر از مقطع راهنمایی، تحصیلاتش را با اخذ مدرک دیپلم پایان داد.
او که هماره خود را به زیور فضائل نیک میآراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعتپذیری از آنان، پیشتاز. گذشته از آن، به سبب گشادهروئی و صدق گفتار در نزد دیگران، از محبوبیتی فراوان بهره داشت.
او که پرورشیافته یک تربیت دینی بود، پیوسته در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی دیگرگونه به خرج میداد و از انجام محرمات امتناع میورزید. قرآن، این مصحف نورانی را نیز همواره به گوش جان میسپرد و در عمل به فرامین آن میکوشید.
موسی گرم کشاورزی در مزارع و اشتغال به پیشه کاشیکاری بود که جهت خدمت دوران سربازی، راهی تهران شد. زمزمههای انقلاب که از گوشه و کنار کشور به گوش رسید، او نیز همپای دیگر مردم کوچه و خیابان، با حضور در تظاهرات، ندای آزادی سر داد و خواستار برقراری عدالت شد. توزیع اعلامیه و گوش دادن به سخنرانی امام خمینی با هدف بیداری فکری جوانان در راستای افشای ماهیت پلید حکومت منحط طاغوت، از دیگر فعالیتهای وی به شمار میرود.
موسی همزمان با آغاز دوره پاسداری در 01/11/1358، جهت طی دوره آموزش عمومی پاسداری، راهی پادگان امام حسین در تهران شد. سپس در 17 اسفند همین سال در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه محمودآباد به ادای تکلیف پرداخت.
او یک ماه بعد از پایان دوره آموزشی تخصصی زرهی در آذر 1359 در قم، به عنوان تکتیرانداز گردان امام علی(ع)، راهی مناطق عملیاتی شد.
در بهمن 1359 نیز، به سمت مسئول پاسگاه بابل انتصاب یافت.
در 05/06/1360 مسئولیت بسیج فریدونکنار را بر عهده گرفت و بیش از پیش به انجام وظیفه همت گماشت.
وی در سال 1361 نیز، در کسوت مسئول یگان حفاظت سپاه بابلسر و مسئول دسته در گردان مکانیزه تیپ 30 زرهی، خدمات شایانی از خود ارائه نمود.
موسی با حضور در عملیات غرورآفرین بیتالمقدس، به عنوان بیسیمچی، دچار جراحت شده، در بیمارستان تبریز بستری گشت.
او در سالهای 1365 تا 1366 نیز، در سمت نیروی ستادی در شلمچه، و معاون ستاد در ماووت، به ادای تکلیف پرداخت.
و سرانجام، موسی در آذر 1368 در کسوت فرماندهی گروهان، طی نبرد با اشرار در زاهدان، به مقام شامخ شهادت نائل آمد. جسم مطهرش نیز با وداع یادگارانش «محمد جواد، حسین، حسن، فاطمه و فهیمه»، در بوستان شهدای زادگاهش آرام گرفت.
همسرش در ادامه سخنان خود میگوید: «همیشه در امور مالی، دستگیر دیگران بود. بعد از شهادتش، خانوادهای به نزدم آمدند و گفتند: هر وقت که او به منزلمان میآمد، مبلغی را در گوشهای از اتاق میگذاشت و میرفت.»