نام پدر : رضا
تاریخ تولد :1335/08/08
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

زندگی نامه

در هشتم آبان سال 1335 در روستای « تُرا » از توابع لاریجان آمل از پدری به نام رضا و مادری به نام شهربانو فرزند پسری به دنیا آمد. نام او را براساس خوابی که مادر در دوران بارداری دیده بود، مادر خواب دیده بود که بانویی سیده فرزند قنداقه ای به او می دهد و می گوید: « این فرزند، پسر است و علی اکبر نام دارد. » خانواده علی اکبر انتخاب کردند تا همانند او در رکاب رهبر خویش باشد.
علی اکبر در خانواده ای مذهبی و سنّتی رشد و نمو کرد و پس از رسیدن به سن مدرسه ، به فراگیری علم پرداخت. دوران ابتدایی را در مدرسه ی روستای دینان گذراند و دوره ی راهنمایی را به خاطر عزیمت خانواده به تهران در آن جا سپری کرد. پس از آن مجدداً به آمل مراجعت و دوران دبیرستان را در آمل با موفقیت گذراند.
وی از بدو تولد تا سن 12 سالگی در زادگاهش سکونت داشت . سپس به مدت 3 سال در تهران زندگی کرد. بعد از آن به آمل بازگشت و تا 25 سالگی در آمل ماند. از سن 26 سالگی تا زمان شهادت را با خانواده اش در نوشهر زندگی کرد. پس از پایان تحصیلات، 2 سال خدمت سربازی اش را در زیراب گذراند.
علی اکبر همانند برادران و خواهران نماز خواندن و انجام واجبات را از مادرش آموخت . او از همان کودکی نماز می خواند و روزه می گرفت و می توانست قرآن تلاوت کند. مادرش می گوید: « علی اکبر به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار اهمیت می داد. در طول گرمای تابستان ، در بدترین شرایط روزه اش را می گرفت. نماز جمعه و جماعت برایش بسیار با اهمیت بود. او به ائمه به ویژه حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) علاقه ی ویژه ای داشت. جمعه ها مرا هم با خودش به نماز جمعه می برد. »
آنقدر به درس خواندن اهمیت می داد که بدون حمایت خانواده تکالیفش را به موقع انجام می داد؛ طوری که معلم هایش از او راضی بودند.
خوش اخلاقی، خوش زبانی، مهربانی، نماز اول وقت خواندن، کمک به دیگران و احترام به بزرگ ترها به ویژه پدر و مادر و شرکت در نمازهای جمعه و جماعت از خصلت های بارز علی اکبر بود.
او در ایام تعطیل کار می کرد تا کمک خرج خانواده در مخارج خانواده باشد. اوقات فراغتش را با ورزش کردن می گذراند. آویش قبل از انقلاب فعالیت های انقلابی داشت. او نوارهای حضرت امام (ره) را به منزل می برد و مخفیانه سخنرانی امام را گوش می کرد و به دوستانش انتقال می داد. آنقدر از رژیم پهلوی بیزار بود که هر جا صحبت از طاغوت و یا حمایت از آنان بود ، سریع راحت می شد و عکس العمل نشان می داد. او از دیدن تلویزیون به خاطر پخش برنامه های طاغوتی پرهیز می کرد.
در روز فرار شاه از ایران، در شهر شیرینی پخش می کرد و به همه می گفت: « ایران دیگر روشن و آفتابی شد. »
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، در تمام برنامه های فرهنگی و مذهبی ، تظاهرات ، راهپیمایی ها و سخنرانی ها شرکت می کرد.
لباس سبز سپاه برای او بسیار مقدس و با ارزش بود. برای همین پس از تشکیل سپاه عضو رسمی آن و پاسدار شد.  31 شهریور سال 1359 جنگ تحمیلی آغاز شد و علی اکبر مانند دیگر مردان تاریخ ایران راهی جبهه های نبرد شد.
او زمانی که به مرخصی می آمد، به خانواده های شهدا، جانبازان و اُسرا سرکشی می کرد و پای صحبت و مشکلات آنان می نشست.
علی اکبر ذوب در شخصیت امام (ره) بود. مادرش می گوید: « یک بار علی اکبر مجروح شد. پس از مداوای اولیه در بیمارستان منطقه، او را به بیمارستان 17 شهریور آمل آوردند. وقتی از این حادثه مطلع شدم، با دسته گل به ملاقاتش رفتم. پس از حال و احوال مختصر، سریع گفت: « چرا گل آوردی؟ چرا عکس امام را برایم نیاوردی؟ »
بسیار به مطالعه علاقه داشت. برادر شهید در این خصوص می گوید: « برادرم در اوقات فراغت یا به بچه ها در منزل درس می داد و یا این که خودش کتاب های مذهبی و دینی را مطالعه می کرد. او نسبت به دنیا بی اهمیت بود و به همه می گفت: « فکر دنیا نباشید، فکر آخرت باشید؛ زیرا دنیا ارزش ندارد. »
علی اکبر نسبت به تربیت فرزندانش حساس بود. همسرش در خصوص سفارش علی اکبر به او در مورد فرزندان می گوید: « به من سفارش می کرد که بچه های مرا زینب گونه و فاطمه گونه تربیت کن تا راه مرا ادامه دهند. بچه های من باید درس بخوانند و دانشگاه بروند و مثل حضرت زینب (س) رفتار کنند. »
او در نامه هایی که برای خانواده ارسال کرده بود، می نوشت: « الان بزرگ ترین مشکل مملکت، جنگ است. ما باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم و بدانیم که جنگ کار اصلی ماست. »
علی اکبر آویش به مدت 27 ماه به عنوان نیروی عملیات در بابلسر خدمت کرد. سپس به عنوان فرمانده عملیات در پایگاه آمل حضور داشت و بعد از آن به منطقه 5 پایگاه نوشهر رفت.
این سردار شهید اسلام تا سال 63 به عنوان فرمانده واحد عملیات در سپاه بندرترکن، نوشهر و آمل خدمت کرد. سپس از سال 63 تا سال 65 ، به سمت جانشین و فرمانده گردان مالک اشتر لشکر 25 کربلا منصوب شد. علی اکبر آویش در تاریخ 4/10/65 در عملیات کربلای 4 در ام الرصاص هدیه ی سرخ الهی را پذیرفت و به علت اصابت تیر مستقیم به شکم به شهادت رسید و افتخار دومین شهید خانواده را به خود اختصاص داد. پیکرش در همان منطقه مفقودالاثر شد تا این که 6 سال بعد توسط گروه تفحص شناسایی و در امام زاده ابراهیم آمل به خاک سپرده شد.

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید علی اکبر آویش*

 

توصیه من به شما برادرانم این است که پیرو ولایت فقیه و مدافع اسلام باشید، نماز جمعه و جماعات را فراموش نکنید و امانتدار خوبی باشید. واز خواهرانم می خواهم که حجاب خودرا حفظ کنند که حجاب آنان با ارزشتر و کوبنده تر از خون شهید است ودر نهایت از خدا می خواهم که دیگر نگذارد غم عزیزان هم رزمم را ببینم و من حقیر را نیز درجمع آنان قرار دهد.