نام پدر : قربان
تاریخ تولد :1337/02/02
تاریخ شهادت : 1362/08/01
محل شهادت : مریوان

خاطرات

خاطره ای از برادر شهید ـ محمد ابراهیم ـ که می گوید : او در کودکی و نوجوانی رنج فراوانی دید به طوری که روزها و شبها  به سرکار می رفت .چون اوضاع مالی ما خوب نبود . در خانواده ای ضعیف و مستضعف زندگی می کردیم او در تمام روزها در کوره های آجر پزی کار می کرد و در آخر ماه من و او به همراه دوستان به مشهد می رفتیم و یا به شهرهای تاریخی یا زیارتی کشور سفر می کردیم .

خاطره ای دیگر از برادرش این بود که : او در سال 62 اسم من را در سپاه برای اعزام به جبهه نوشت و به من گفت که نام شما را در سپاه برای اعزام به جبهه نوشتم و شما باید در روز شنبه 12روز بعد از عید به جبهه بروید و او تمام مخارج زندگی ام را پرداخت و از همسر و مادرم سرپرستی کرد و بعد از 45 روز که من از جبهه آمدم او از کنارم بدون خداحافظی کردن رد شد و راهی جبهه بود . او حتی حاضر نبود بعد از پیروزی ازدواج کند و بعد از چندین بار به جبهه رفتن سرانجام در تاریخ 62/8/1 در مریوان به شهادت رسید .

و یک خاطره ای از انقلاب او داریم که به این شرح بود : دوران انقلاب مردم از شهرهای دور و نزدیک و روستاهای حومه به مسجد سعادت مهرآباد می آمدند و چندین روحانی در آن جا زندگی می کردند . مردم ناآشنا را با شاه ظالم انقلاب و اسلام عزیز آشنا می کردند . در این هنگام وقتی ساواکی های شاه به درون مسجد می رفتند شهید برق را خاموش می کرد و نوار صدای آن روحانی را روشن می کرد و روحانی را از در پشتی از مسجد خارج می کرد وقتی که ساواک برق را روشن می کردند می دیدند روحانیون فرار کرده اند و دیگر دیر شده است . در ضمن او در مراسم های مسجد سخنرانی و مرثیه خوانی می کرد با بیان زیبایی که داشت . بلبل انقلاب بود و شعارها را او می گفت .