نام پدر : باب الله
تاریخ تولد :1345/04/21
تاریخ شهادت : 1365/11/04
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

                                  *زندگی نامه شهيد خسرو (مهدی) آقاجان­پور*

 

نام پدر: باب­الله

«خدايا! همين­قدر مرا بس كه با سربازان هستم و همين­قدر در توانم هست كه در ميدان نبرد، مشك آبي به لبان رزمندگان راه تو برسانم.

يا قريب­الفتح! اي نزديك­كننده پيروزي! پس من اميدوار باشم كه پيروزي­ام، يعني بازگشتم به سوي تو نزديك است.»

با فرازي از مناجات شهید «خسرو آقاجان­پور»، گذري به تقويم زندگاني‌اش می‌زنیم. آن‌گاه كه با قدومش در سال 1345، كاشانه «باب­الله و عمّه­خاتون» را گرمايي دگر بخشيد؛ نورسيده­اي كه علي­رغم نام شناسنامه­اش، اغلب «مهدي» صدايش مي­زدند.

كودكانه­هايش در كوي و برزن «افراتخت» از توابع بابلسر خاطره شد.

در هفت سالگي به دبستان زادگاهش راه يافت. سپس با طي مقطع راهنمايي در همين محل، موفق به اخذ ديپلم تجربي از دبيرستان «عاشورا» در بابلسر شد.

بنابر استناد گفته­ خانواده، «به دليل رفتار و منش خوب در برخورد با خانواده و ديگران، از محبوبيت خاصي بهره­مند بود. نسبت به پدر و مادر نيز، نهايت ادب و احترام را رعايت مي­كرد.»

خسرو در 1/4/1361 در كِسوت بسيج ويژه، در جبهه­ها مشغول به خدمت شد.

در 22/12/1363 الي 15/6/1364 در پايگاه مريوان به سَر بُرد.

حضور او در جبهه كردستان به عنوان تك­تيرانداز، منجر به جراحتش شد.

آوردگاه عملياتي كربلاي 4 نيز، از ديگر ميادين حضور او به شمار مي­رود. ناگفته نماند كه در اين عمليات آسيب ديد و به بيمارستان انتقال يافت.

خسرو در طول مدت حضورش در سال­هاي دفاع مقدس، در گردان­هاي عمّار و امام‌محمدباقر(ع)، خدمات ارزشمندي از خود به يادگار گذاشت.

و در نهايت، او در 4/11/1365، طي عمليات كربلاي 5، جامه سرخ شهادت را به تن كرد و سپس، با تشييع پر شور اهالي بابلسر، تا بوستان شهداي زادگاهش بدرقه شد.

و امّا روايت آخرين ديدار، در كلام مادر؛‌ «بار آخر به او گفتم: چند بار به جبهه رفتی؛ بس است ديگر! او با همه احترامي كه به من داشت، گفت: اسلام الان به ما احتياج دارد. من هم راضي شدم و او را با دعا، از زير قرآن رَد كردم. بعد از شهادتش، خودم او را غسل دادم و در قبر گذاشتم.» 


وصیت نامه

                                     * وصیت نامه شهید خسرو آقاجانپور*

 

                                                          «بسم الله الرحمن الرحیم»

«الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ* الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ* إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ* اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ* صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ»

«الم* ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین* الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقنا هم ینفقون* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ* أُوْلَـئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام و درود به حضرت مهدی(عج) و سلام و درود به رزمندگان جبهه های نبرد. من سخنانی را آغاز می کنم تا بعد از شهادتم، تا بعد از مرگم، بعد از گذشتنم از این دنیا، به جهان آخرت به آن عمل کنید. چند وصیتی را که به این مردم دارم تا بشنوند و بدانند که چه چیزی در دل این نوجوان بوده است. من عاشقی بوده ام که در پی عشق خویش جان عزیز خویش را باخته ام تا شما بشنوید و به آن عمل کنید.

ای مردم، شما می دانید که آمریکا، شوروی، اسراییل، فرانسه و دیگران دست در دست همدیگر گذاشته اند و بر علیه ما بسیج شده اند و می خواهند نیروهای ما را از بین ببرند. می خواهند اسلام را از بین ببرند. می خواهند آگاهی شما را از بین ببرند.

مردم بیایید دست در دست همدیگر داده و متعهد شوید و همه با هم صدا بزنیم و فریاد بزنیم. همه با هم یا الله را یا الله، یا الله بگوییم. این الله بود که ما را به پیروزی رسانید.

مردم شما رهبر خود را بشناسید، شما و ما نمی دانیم که امام کیست. اما آن سیاه پوستان آفریقا خوب این امام را درک کرده اند و می دانند او کیست و او را شناخته اند. آن رهبر وقتی تمام ابرقدرت ها بر روی او فشار می آورند و او تک و تنهاست، آن رهبر دلیر و شجاع، مدیر و مدبر، فریاد می زند، شما با این مردم چه کار دارید؟ خمینی اینجاست، بیایید با خمینی........ این کار را در سال 42 این رهبر می گوید.

و به آنها می گوید: ((سربازان من یا در بستر هستند و یا هنوز به دنیا نیامده اند و نطفه هایشان بهم نگرفته است.))

بله! ما سربازان رهبریم. آن هنگامی که او دستور دهد، جان خویش را می بازیم. رهبر ما با تمام وجودش سال ها در عراق، کویت، پاریس و دیگر جاهای جهان تبعید می شود، اما اسلام را زنده می کند.

بیایید، بیایید این رهبر را بشناسیم. تمام جهان بر علیه او متعهد شده اند. امام ب یک کلامش همه را از بین می برد. وقتی انقلاب اسلامی ایران با تمام ابعادش به پیروزی می رسد و با تمام اصلش و اصل مهمش، اصل نه شرقی، نه غربی به پیروزی می رسد و جهان خواران در صدد نابودی انقلاب هستند. و مسئله حمله نظامی به طبس را بوجود می آورند و مسئله توطئه و کودتای نوژه را بوجود می آورند و جریان منافقین و جنگ تحمیلی و هزاران کار دیگر. اما این رهبر، با تمامی ابعادش، با تمامی روشن فکری اش، تمام کارهای آنها را خنثی می کند و واقعاً این رهبر، رهبری پیامبر گونه است. چون کسی که او را بشناسد و او را درک کند و او را بفهمد، برای او می رود و برای او شهید می شود.

و من نمی توانم ادعا کنم که او را شناخته ام، اما در حد خود و در حد فکر خودم این رهبر را شناخته م و درک کرده ام. وقتی آمریکا و اسراییل مسئله و جریان منافقین را بوجود می آورند و بنی صدر را علم می کنند، رجوی و دیگران را زیر پرده نگه داشته اند و علم می کنند تا این رهبر با تمام وجودش در مقابلشان می ایستد و بنی صدری که همیشه ادعای یازده میلیون طرفدارش را می کرد، کجا رفت؟ و با یک حکم امام بنی صدر از فرماندهی کل قوا خلع می شود. و هیچ کس به طرفداری از بنی صدر بلند نشد و با یک حکم دیگر مجلس و امام، بنی صدر از ریاست جمهوری خلع می شود و کجا رفت یازده میلیونی آقای بنی صدر؟ با رویی گرفته و با ابروانی گرفته از ایران با فجیع ترین وضع فرار می کند و به دامن اربابان خود می شتابد.

اما بیایید مردم، شما را به خدا این پیام شهیدان است. این پیام دلیران است. و این پیام من است و من اگر هم اکنون در میان شما نیستم و شهید شده ام و رفتم، این پیام من است. این پیام خون من است. به دور این رهبر حلقه بزنید و او را تنها نگذارید. مردم بیایید دست در دست همدیگر داده و متعهد شوید تا آمریکا و اسراییل را از پای درآورید. آمریکا و شوروی هر دو از شما می ترسند. ما از (سوپر اتانداردهای) فرانسه نمی ترسیم، از (آواکس) ناوگان های جنگی آمریکا نمی ترسیم. از هیچ چیز آنها نمی ترسیم. ما سلاحی بزرگتر از سلاح های آنها داریم. ما سلاح «الله اکبر» داریم.

بیایید متعهد شویم. بیایید دست در دست همدیگر بدهیم. بیایید به پیش برویم و دشمن زبون را از پای در آوریم. اگر می بینید کمبودی است، اگر می بینید چیزی نداریم و کمی گرانی است، بسازید.

ای مردم! اگر برای قند و برنج و گوشت و دیگر چیزها قیام کردید، پس بروید که آمریکا و شوروی و دیگر ابرقدرت ها، آنها را برایتان می آورند و اگر برای ناموستان، برای اسلام و برای حیثیت تان، برای ---------- و برای اینکه به دنیا بگویید که ما جوانمردیم، پس دست به اسلحه بگیرید و این ندای قرآن را که می گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِرُوا جَمیعاً» لبیک بگویید و بروید جلو و خط حسین را دنبال کنید. بروید و به پیش بتازید و بروید تا کربلای حسین را فتح کنید. ما عاشقانی بوده ایم که در پی عشق به کربلا رفته ایم و از کربلا به قدس می رویم و در آنجا پیروز خواهیم شد و از حضرت علی (ع) نقل کرده اند و حدیثی در این باره است که: ((سپاهی از ایران و عراق به سوی اسراییل خواهند شتافت و تمام یهودیان را از پای در خواهند آورد.)) بله ما قدس را آزاد خواهیم کرد.

ای عاشقان حسین، ای کسانی که ادعا می کنید که حسینی و طرفدار حسین هستید. ای کسانی که ادعای طرفداری از اسلام می کنید، چرا ساکت هستید؟ هم اکنون حسین به صحرای نبرد آمده و شمشیر بران خویش را برگرفته و داد می زند (هل من ناصر ینصرنی)، پس فریاد بزن، به خدا داد بزن و بگو لبیک، لبیک.

وقتی حسین داد می زند (هیهات من الذله)، وقتی حسین داد می زند من زیر بار ذلت نمی روم، پس تو ای برادر، تو و تو، باید قیام کنی. تو ای زن، تو ای مرد، تو ای کودک، تو ای نوجوان، همه و همه باید دست در دست همدیگر دهیم و به پیش بتازیم. بیایید، بیایید همه به پیش بتازیم تا اسلام بماند. ما برویم اسلام بماند. ما کشته شویم، اسلام بماند. زن بماند، ---- بماند، اسلام بماند و خودمان کشته شویم، اسلام بماند، همه چیز ما برود اسلام بماند، در سختی باشیم، اسلام بماند. در ناراحتی باشیم، اسلام بماند و همه سختی ها را تحمل کنیم، اما اسلام بماند.

این اسلام است که ما را زنده کرده است، این اسلام است. این اسلام است که دین، حیثیت، شرافت، مردانگی، رشادت و دلیری را به ما داده است.

برادر و خواهر من، ای دلیران و ای شجاعان و ای خانواده های شهدا، ای عزیزان و ای مسئولان مملکتی، همه و همه ما او را درک کرده ایم و برای او رفته ایم و در این راه کشته شده ایم. پس ای برادر من و ای خواهر من، ای برادر و خواهر، بیا تو با حجابت و تو برادر با اسلحه ات. هر دو با هم به پیش بتازیم و سینه دشمن را بشکافیم و سینه ضد انقلابیون کافر را پاره پاره کنیم و نگذارید آنه اظهار وجود در مقابل طوفان دریای طوفان شما را بکنند.

بیا ای برادر، ببین که چگونه حزب ها و تمامی افراد ضد انقلاب سرکوب می شوند. به خدا به کمک شما مردم است. به خدا قسم اگر شم مردم نبودید و خداوند بزرگ پشتیبان این انقلاب نبود، این انقلاب شکست می خورد. صد در صد شکست می خورد. محاصره اقتصادی از یک طرف و موشک های نه متری شوروی از یک طرف دیگر و توپ های سنگین دشمن از طرف دیگر و تمامی این مشکلات بود بر جمهوری اسلامی ایران. شما خیال می کنید جریان به شهادت رسیدن رئیس جمهور و نخست وزیر در یک کشور، چگونه است؟ و جریان به شهادت رسیدن شهید بهشتی و هفتاد و دو نفر از بزرگترین مسئولان مملکتی چگونه است؟ وقتی کشته می شوند و مردم می گویند ما کشته دادیم ولی اسلام بماند. بهشتی رفت، اسلام بماند، رجایی رفت، اسلام بماند. همه رفتند اسلام بماند. حضرت علی رفت ، اسلام بماند. حضرت محمد رفت، اسلام بماند. همه و همه رفتند تا اسلام بماند.

اما ای دشمنان انقلاب، ای آنانی که دست در دست همدیگر داده اید تا بر علیه انقلاب بجنگید. به خدا قسم آن هنگامی که وارد حجله شوم و آن هنگامی که دست عروس خود را بگیرم و او بخواهد هدیه الهی خود را به من هدیه کند، در آن هنگام اگر رهبرم ندا در دهد که جبهه به شما احتیاج دارد باید بروید، به خدا قسم و به روح مهدی قسم و به جان مهدی قسم، در آن هنگام به عروسم خواهم گفت: تو دامادت را به رهبرت هدیه کن. قبل از اینکه هدیه ات را به داماد بدهی. بیا تو ای دشمن، تو نمی دانی که خمینی این روح بزرگ اسلام در کجای قلب ما جوانان جا دارد. آنچنان روح در ما دمیده که دیگر هیچ نیرویی و هیچ قوتی و هیچ اسلحه ای نمی تواند آن نیرو را از قلب ما بیرون کند. پس تو ای دشمن! تو ای آمریکا! تو ای شوروی! و شما ای دشمنان! بدانید که ما همه جا پیروزیم و سربلند و دلیر و شجاع هستیم. جنگ ما جنگ عزت و شرف است. جنگ ما جنگ جوانمردی است. جنگی بقول امام: ((ظاهرش را فکر کنیم یک کشت و کشتار است اما در باطنش در روحش، در جلوه اش یک ارزش جلوه گر ارزشی انسان است. ))

و اگر این جنگ نبود، بعضی از مسائل روی کار نمی آمد و بعضی از افراد چهره شان شناخته نمی شد. این جنگ یک نعمت الهی است و این جنگ را یک نعمت می دانیم. آقایان و کشورهای منطقه همه باید بدانید که جمهوری اسلامی شکست نخواهد خورد. علتش این است که من یک جوان با تمام آرزوهایی که دارم، تمام آرزوهای دنیا را زیر پا می گذارم و اما وصیت نامه می نویسم و وصیت می کنم و پیام می دهم و پیامم را با خونم امضاء می کنم که دور رهبرم حلقه بزنید، این علتش است.

آن کودکی که در بغل مادر ایرانی است و سینه مادر ایرانی را می مکد و آن طفلی که در مدرسه است و آن پیرزن و پیرمردی که در خانه است و آن نوجوانی که در مدرسه است و دیگران و دیگران و همه و همه متعهدیم بر علیه شما و شما را نابود می کنیم. شم دشمنان مشترکی هستید و به ما فهماندید که چه کسانی هستید.

ای ایرانیان عزیز! ای برادر و خواهر ایرانی! شما قدر و منزلت خود را بدانید، شما قبل از ظهور اسلام و بعد از ظهور اسلام تا کنون و همیشه و همیشه سربلند و جاوید بودید و دوست و دشمن شما اعتراف می کرد که ایرانیان مردمانی سربلند هستند و هم اکنون که در قرن بیستم که یک تحول عجیب در سطح جهان بوجود آورده اید و حکومت دو هزار و پانصد ساله کشور را از بین برده اید و حکومت دو هزار و پانصد ساله ظلم و ستم و جور و استعمار و استکبار را از بین برده اید و بزرگترین قدرت منطقه را از بین برده اید و خود بزرگترین قدرت منطقه شده اید.

پس ای برادر و خواهر ایرانی، عظمت ایرانی بودنت را بدان، عظمت رهبرت را بدان. همان رهبری که در حسینیه جماران است. او که با یک کلامش همه جهان را می لرزاند. کلامش قوی تر از (سوپر اتاندارد فرانسه) کلامش بزرگتر از (ناوهای جنگنده -------) و دیگر سلاح های منطقه است.

از معصوم نقل شده است که هر کسی در راه خدا کشته شود او را با امامش محشور خواهیم کرد. پس مرا با امام معصوم محشور کن نه با امم ظالمم. پس خدایا! امام من معصوم است. مرا با امام معصومم محشور کن. مرا شهید راهت کن. این عشقی است که من دارم. این شوری است که من دارم. این وجدی است که من دارم و این چیزی است که من دارم و این چیزی است که من بخاطرش به پیش می روم و هدفی است که من دارم.

و انسان باید نسبت به چیزی شناخت داشته باشد و ایمان در پی شناخت پیدا کند. من به شما شناخت دارم یا الله من در سطح فکر خودم به شما شناخت دارم و من به اندازه فکر کوچکم، فکر ضعیفم، آن شناخت را نسبت به شما یا الله دارم و شما را شناختم. البته، البته تو بزرگتر از آن هستی که تو را بشناسم. اما در سطح فکر ضعیفم یک چیزهایی از شما لمس می کنم و می بینم که این نعمت های توست.

پس خدایا یک نعمت دیگری به من عطا کن تا در راهت و خطی را که به من دادی، که به من گفتی در این خط بروم و من رفتم و می روم تا شهید شوم تا به آرزویم برسم.

خدایا آن هنگامی که پیامبر تو فریاد زد، لبیک گفتم. خدایا آن هنگامی که خلیفه تو در زمین فریاد زد، لبیک گفتم و اگر شاهد می خواهی اینها همه شاهد هستند که من لبیک گفتم. پس خدایا ما را از آتش جهنم دور کن و مرا با امامم، مرا با رهبرم و مرا با پیشوایم محشور بگردان.

پس خدایا، بارالها، شهادت در راه خودت، که شهادت در راه تو بزرگترین افتخار ماست و این افتخار را نصیب من بگردان.

یا الله، یا الله، برای تو می روم، برای تو می کشم و برای تو کشته می شوم. برای تو شب ها نمی خوابم، برای تو ماشه مسلسلم را می چکانم. برای تو سینه دشمن را می شکافم. برای تو از ناموسم دفاع می کنم. برای تو از مملکتم دفاع می کنم. برای تو از دینت دفاع می کنم و برای تو از رهبرم دفاع می کنم.

پس یا الله، تنها یک آرزو دارم، آن شهادت است. این شهادت را نصیب من بگردان. و بی اختیار وقتی که شهادت را می گویم، انگار یک چیزی است که آن را گم کرده ام. پس خدایا آن چیز گم کرده را به این انسان مجنون شده، مفهوم کن و مرا به آن درجه برسان که شهید شوم و مرا به آن درجه برسان که لیاقت پیدا کنم که با حسین محشور شوم. لیاقت پیدا کنم که در راه حسین کشته شوم و در خط حسین باشم.

پس خدایا من که در آرزوی عشق به کربلا، من که در آرزوی عشق به شهادت، من که در آرزوی عشق به حسین، من که در آرزوی عشق به قدس، من که در آرزوی عشق به پیامبرم کشته شده ام. پس خدایا مرا با شهدا کربلا محشور کن. خدایا هر چند که لیاقت ندارم که این حرف ها را بزنم و اما تو رحیمی، تو رحمانی، تو رئوفی، تو به من نعمت دادی من خیانت کردم. تو به من احسان کردی من خیانت کردم. تو به من مهربانی کردی من خیانت کردم. خدایا نمی دانم چه جوری جواب تو را بدهم. خدایا تو به من نعمت های بزرگی دادی، من خیانت کردم.

خدایا (ظلمت نفس، ظلمت نفسی). خدایا من به نفس خود ظلم کرده ام. پس خدایا هم اکنون در درگاهت توبه می کنم. دست دعا بسوی تو بلند می کنم. در این اول محرم سال 1362 تو را قسم به حسین، تو را قسم به اصغر، تو را قسم به اکبر، خدایا مرا ببخش و شهادت را نصیب من بگردان. ای کسانی که شهادت را می خواهید، بروید در خط خمینی، آن خمینی که جهان با کلامش تکان می خورد. آن خمینی که نایب مهدی است. من او را دوست دارم، من او را پیشوای خودم قرار می دهم و برای او کشته می شوم و برای او می روم که می دانم سعادت در این است و این آخرین سخنان و آخرین کلمات من است به مردم، به کسانی که در راه خمینی و در خط خمینی و در ایران اسلامی هستند، یک وصیت دارم. قدر اسلام را بدانید. قدر این رهبر را بدانید. ای مادر، بعد از شهادتم نگذار به تو تسلیت بگویند و از همه بخواه که به تو تبریک بگویند چون شهادت تنها آرزویم هست.

و اما مسئله دیگری را که باید به شما مسئولین امر بگویم.

شما مسئولین مملکتی، شمایی که در رأس امور هستید، شمایی که همه کارهای مملکت در دست شماست و شما همه اجیر شده ملت هستید و خدمتگزار ملت.

و اما صریحاً به شما تأکید می کنم که شما به این محرومین برسید نه به فکر جیب خودتان، شما که در بالا نشسته اید از رئیس جمهور گرفته، وزرا و رئیس مجلس و دیگران، همه اجیر شده و خدمتگزار ملت هستید. ای مسئولان مملکتی به این ملت ظلم و ستم و خیانت روا ندارید. کارهایتان برای اسلام باشد نه برای شیطان.

و اگر بدانم که شما در خط رهبر نیستید، آن اسلحه ای را که بسوی دشمنان اسلام گرفتم، بسوی شما می گرفتم و شما را نابود می کردیم. مگر شما در زمان بنی صدر ندیدید که بنی صدر از خط رهبر به در رفت و مشت های گره کرده ما بسوی او بلند شد و ندای مرگ بر بنی صدر را بلند کردیم.

ای رئیس جمهور، ای نخست وزیر و وزرا، ای رئیس مجلس و ای ائمه جمعه ها و دیگران، اگر مردم به شما احترام می گذارند، بخاطر اسلام است. اگر مردم به شما احترام می گذارند، بخاطر رهبر است. و اگر کوچکترین تخلفی کنید و از خط رهبر نزول کنید و بر ضد خط رهبر قیام کنید و اگر اسلام را پشت پا بزنید و این درود ها بر می گردد و یک پارچه مرگ می شود و همه شما را یکجا می سوزاند.

و شما اجیر شده ملت هستید، پس شما وظیفه دارید برای محرومین کار کنید و خون شهیدان را پایمال نکنید. و شما، شما ای رئیس جمهور، با آن دهقانی که در مزرعه است و کار می کند، هیچ فرقی ندارید و شما ای وزرا، با آن کشاورز هیچ فرقی ندارید و از این بابت که آن دهقان مسئولیتش کمتر و شما مسئولیت تان بیشتر است. تنها فرق شما در این است.

و امیدوارم که این وصیت مورد قبول واقع شود و به آن عمل کنند. دیگر عرایضم را به پایان می رسانم و فقط تنها آرزو را دارم که دور امام حلقه بزنید و امام را تنها نگذارید و شعار جنگ، جنگ، تا پیروزی و خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی را نگه دار. خمینی را نگه دار و همیشه یادتان باشد که جنگ ما تمام شدنی نیست تا بطور کلی که حضرت مهدی ظهور کند. دیگر عرضی ندارم، جز سلامتی امام امت.

                                                                                                       «و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

                                        «خسرو (مهدی) آقاجانپور، اول محرم سال1362»

************************************************