نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1344/01/02
تاریخ شهادت : 1365/12/09
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

                                *زندگی نامه شهيد كريم آقاپور كاظمي*

 

نام پدر: حسين

«حسين و آمنه­ خاتون» در فروردين 1344 در تب و تاب تولد نوزادي بودند که نامش را «كريم» نهادند. كودكانه­ هايش در دامان گرم خانواده و شهر زيباي «بابلسر» سپری شد.

به سبب عزيمت به ميدان رزم، تحصيلاتش به پايه دوم راهنمايي در مدرسه «شهيد هاشمي­ نژاد» زادگاهش ختم گردید. 

علي­رغم سنّ كم او در ايّام پرشكوه انقلاب، به جرگه تظاهرات‌كنندگان پيوست و هم‌نوا با آنان، فرياد تظلم سر داد.

با گفته­ هاي برادرش «رحيم»، مي­توان از خلق‌وخوی كريم اين­طور ياد كرد: «در حُسن ظن و خلق نيكو زبانزد بود و به سبب بهره­ مندي از تواضع، هرگز خودش را برتر از ديگران نمي­دانست. علاوه بر آن، در رفتار با پدر و مادر نيز، نهايت ادب و احترام را رعايت مي‌كرد.»

با گفته­ هاي «ام­ البنين قاضياني» گذري به خاطرات آن روزهاي همسرش می‌زنیم: «هر وقت به خانه مي‌آمد، در شستن ظروف، طبخ غذا و نگهداري بچه­ ها كمك مي‌كرد. دوست نداشت كه من كار كنم و او در جايي بنشيند. مي­گفتم: تو خسته­ اي، بنشين و استراحت كن. مي­گفت: نه! با هم استراحت مي‌كنيم.»

با تشكيل جهاد، فعاليت­هايش را در قالب كمك به روستائيان، جهت ساخت‌وساز و رفع نيازهاي زندگي آنان تحقق بخشيد.

كريم در 21/6/1360 به مدت سه ماه، در پايگاه مريوان به‌سر برد.

در 19/4/1361 به عنوان بسيج ويژه، مشغول به خدمت شد. البته، هم‌زمان به سِمَت مربي آموزش نظامي نيز، انتصاب يافت.

او در عمليات­هاي فتح­ المبين و بيت­ المقدس، در كسوت كمك آرپي‌جي­زن، رشادت­ها از خود خلق كرد.

با حضور در عمليات والفجر 6، مسئوليت دسته را به عهده گرفت.

بعد از پوشيدن جامه پاسداري در سال 1363، به عنوان جانشين گردان در يگان دريايي، و جانشيني و فرماندهي گروهان، خدمات بي­شائبه­اي از خود به يادگار نهاد.

او با حضور در عمليات پيروزمندانه والفجر 8 در فاو، دچار جراحت شد.

کریم در تشكيل سپاه محمودآباد، همراه «حميدرضا نوبخت»[1] نقش قابل توجهي ايفا كرد.

«فاطمه» از برادرش این‌گونه روایت می‌کند: «هميشه از استقامت و دفاع رزمندگان مي­گفت. اين‌كه آن‌قدر توان دارند كه حاضر هستند جان­شان را بدهند، امّا به خانه برنگردند تا مملكت­شان دست بيگانگان نيفتد. مي­گفت: هدف، فقط حفظ حرمت خانم­ها، اسلام و پابرجايي قرآن است.»

برادرش «علي­ اصغر» نيز در اين‌خصوص، چنين مي­گويد: «به پدر و مادر و همسر و فرزندانش سفارش مي­كرد كه ناراحت نباشيد. وظيفه ما بود كه برويم و رفتيم. انقلاب اسلامي به اين خون­ها نياز دارد تا به بار بنشيند.»

و عاقبت، کریم در 9/12/1365 در شلمچه، به لقاي معبود شتافت. سپس، با وداع يادگارانش «حمزه و فاطمه»، در «امام­زاده ابراهيم» بابلسر آرام گرفت.



[1] . شهید.

 


وصیت نامه

* وصیت نامه شهیدکریم آقاپور کاظمی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لاتنصرون»

با درود فراوان به یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود و نایب بر حقش امام خمینی و امت شهیدپرور حزب الله. در این لحظه که در جبهه حق علیه باطل می باشم، فرصتی بدست آمده تا بتوانم چند کلامی از حرف دلم را بر روی کاغذ آورم... ای خدا، ای رحمان، ای رحیم، ای پناه بی پناهان، من تو را آنگونه که سزاوار آنی نمی توانم ستایش کنم. تو را شکر می کنم تا نیکبخت شوم و با شهدایی که در راه رضا و خشنودی تو در خانه نیستی را کوفتند تا هست شوند. هم خانه شوم. خدایا من بنده ای محتاج و ذلیلم و به امید فضل تو روی به درگاه تو آورده ام و پیشانی شرمساری سر خاک نهادم تا به تو بپیوندم که بزرگترین آرزویم را نصیبم گردانی. این آرزو شهادت می باشد.

و چند کلامی با پدر و مادر عزیز و مهربان و خوب من:

سلام بر شما پدر و مادر عزیز، امیدوارم که حال شما خوب بوده باشد. پدر و مادر، همانطوری که خداوند بزرگ می فرماید: ((فرزند هر چقدر خدمت به پدر و مادر کند. نمی تواند زحمات آنها را جبران کند. فقط یک راه وجود دارد و آن هم به شهادت رسیدن خود فرزند می باشد که از پدر و مادر شفاعت خواهی بکند.))

پدر و مادر! من همیشه به شما و برادرانم می گفتم که ما هفت برادریم ولی یک نفر به شهادت نرسیدیم. من که داخل شهرم قدم می زدم، خجالت می کشیدم. خدایا آن کس که تو را شناخت جان را چه کند، فرزند و عیال و خانمان را چه کند.

و پیامی به همسر مهربانم که چند سال با من ازدواج کردی و همیشه از شما دور بودم و یا نبودم. خیلی سختی کشیدید و به من خیلی علاقمند بودی. من همیشه به شما می گفتم، همسرم با قرآن آشنا شو و بجز خداوند به کسی دیگر دل مبند، چون ما رفتنی هستیم و این خداست که ماندنی است. بدان خط امام خمینی خطی می باشد، هرگز از خدا و اسلام جدا نیست و پشتیبان ولایت فقیه باش تا به اسلام آسیبی نرسد و فرزندم، حمزه عزیز و دوست داشتنی را در این راه یاری کن تا یار امام و امت و سرباز اسلام باشد انشاءالله.

پیامی به برادران و خواهران عزیز من، من به عنوان برادر حقیر از شما می خواهم که برای سلامتی مام امت به درگاه خداوند باریتعالی متوسل شوید و از او بخواهید که تا ظهور دولت یار او را برای ما نگه دارد. برادرانم و خواهرانم، با نیت پاک و صادقی که شما دارید، بکوشید تا حق بر باطل پیروز شود. تا بتوانیم دوباره اسلام و قانون او را به جهان برگردانیم و امیدوارم که راه مرا ادامه بدهید، انشاءالله.

پیامی بر امت حزب الله: امت محمد(ص) و مردم فداکار و صبور و ایثارگر که قدم به قدم با امام خود راه پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی را پیمودید و اسلام را طلب کردید و قرآن را وسیله قرب خدا قرار دادید. درود خداوند بزرگ بر شما مردم حزب الله بابلسر.

و پیامی به هم لباسی هایم، امیدوارم که خداوند بزرگ همه شما را جزء سربازان امام قرار بدهد. برادران، امروز تکلیف می باشد باید در جبهه حضور داشته باشیم نه 3 ماه، نه 6 ماه، بلکه تا خون در رگ های بدنمان هست باید در سنگر باشیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله»

به پیش ای یاوران دین و قرآن

به پیش ای یاوران دین و قرآن                           به پیش ای رهروان عشق و ایمان

بــه پیش ای شیر مردان دلاور                            بـه پیش ای یاوران حـــی داور

به زیــر پرچم عشق و شهــادت                         خـــدا داده -------- سعــادت

کمـــر بندید اندر جبهــه جنگ                         که تا میـدان شود بر دشمنان تنگ

رهـا سازید قـدس و کــربلا را                           روان ســازید خـــون بعثیان را

شما جان برکفان ای پاسداران                           شما دشمن شکاران جان نثاران

الا ای پاســدار پابند اسلام                                            فـــرو ریزید کاخ ظلم صــدام

شمــا ای تیز چنگان دلاور                                            شمــا ای دین حق را یار و یاور

ز جا خیزید اکنون وقت جنگ است                  که دشمن زین شبیخون عرصه تنگ است

***********************************************