نام پدر : صفر علی
تاریخ تولد :1348/01/22
تاریخ شهادت : 1367/01/29
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

 

*وصیت نامه شهید شعبان علی آقابابایی*

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اِنَّ الله اشْتَري مِنَ المؤمنينَ اَنفُسَهُم وَاموالَهُم بِان لَهُم الجَنة

با درود و سلام فراوان بر رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران، امام خميني و با درود بر روان پاك شهداي اسلام از كربلاي حسين تا كربلاي ايران و با سلام و درود به شما بندگان مخلص خداوند (كُلُّ نَفسٍ ذائِقَة الموت) وقتي كه مردن حق است تمام نفوس خواهند مرد چرا ما بهترين مردن را كه همان شهادت در راه خدا باشد انتخاب نكنيم. امروز، روزي است كه قيام پيامبر اسلام و حسين (ع) تجديد گشته است. امروز اين جنگ نشان مي­دهد كه عاشقان حرم حسين (ع) چه كساني هستند. ما عاشق حسينيم و به سوي حرم او پيش مي­رويم ولو اين­كه اين راه فراز و نشيب­هايي را به دنبال داشته باشد و اگر چنانچه براي اسلام عزيز كه انسانيت و عزت و شرف را براي ما انسان­ها به ارمغان آورده است، قرباني شوند جا دارد. از ملت شهيدپرور مي­خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشند و از رهبري پيامبرگونه­شان نهايت استفاده را نموده تا اين­كه ملت و اسلام عزيز براي هميشه از گزند تمامي توطئه­ها و وسوسه­هاي شيطاني مصون بماند. و امّا پيام به خانواده­ام اين است كه با شهادت من خيلي ساده برخورد نماييد و از خود ناراحتي نشان ندهيد زيرا منافقين هميشه در كمين هستند. براي من نگرييد زيرا كسي نبود براي امام حسين (ع) بگريد. بدن مرا غسل ندهيد زيرا كسي نبود بدن حسينم را غسل بدهد. به خدا قسم اگر بدنم را تكه تكه بكنند، بدن تكه تكه شده­ام را بسوزانند و خاكستر بدنم را در دريا بريزند در ميان امواج خروشان ندا مي­دهم كه اسلام پيروز است و ظلم نابود است.

خدايا! بگذار تا گستاخانه و بي­پروا در ميدان شهادت بتازم. بگذار غرور و تكبير را با آب خلوص صدر شست­وشو دهم و با خون خود ننگ هزار و اندي ساله تاريخ را بشويم. قبول شهادت مرا آزاد كرده است و من آزادي را به هيچ قيمتي حتي به حيات خود نمي­فروشم. و امّا دنيا! مرگ بر تو كه ديگر تحمل اين همه جنايت را ندارم. اسلحه­ام را به دستم دهيد تا بر كفر و شرك بتازم. اي دنيا! تو براي چون حضرت محمد (ص) خوبي نكردي، ممكن است براي من خوبي كني؟ پس هيچ چيز در دنيا نيست كه لب تشنه مرا بتواند سيراب كند جز شهادت در راه خدا. خداحافظ اي دنيايي كه حضرت علي (ع) سه طلاقه­ات كرده بود. خداحافظ اي دنياي فاني. خداحافظ اي دنياي خاكي.

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم               موجيم كه آسودگي ما عدم ماست

خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي،خميني را نگهدار

پيام خون شهدا: «جنگ جنگ تا پيروزي»

والسلام.

 برادر كوچك­تان شعبان­علي آقابابايي  2/1/67


زندگی نامه

شهيد شعبان­علي آقابابايي مقدم

فرزند: صفرعلي

بهار سال 1348 به بيست­ودوّمين طلوع خود رسيده بود كه چونان آفتاب در تقدير «صفرعلي و ام­البنين» درخشيد. زوج فداكار و زحمتكش كه با پيشه كشاورزي، روزگار مي­گذراندند. «شعبان­علي»، سوّمين ثمره زندگي آن­ها بود كه از همان اَوان خردسالي با تربيت ديني­شان رشد كرده بود.

روزهاي ابتدايي شعبان­علي در دبستان «شهيد دلاور» زادگاهش، «كوركلا» (شهيد محله فعلي)، طي شد. سپس با گذر از مقطع راهنمايي در مدرسه «شهيد دستغيب» عباس­آباد، تحصيلات خود را تا سال دوم دبيرستان ادامه داد.

 15/5/1364، اولين اعزام وي به مناطق جنگي بود كه به عنوان سكّان­دار يگان دريايي و در كِسوت بسيجي انجام شد.

شعبان­علي در 11/10/1366 به عضويت سپاه درآمد و چندين بار ديگر نيز، به جبهه­هاي نبرد عزيمت كرد. يك بار نيز از ناحيه سر مجروح شد.

«شهربانو» از برادر شهيدش مي­گويد: «چون سنّ­ام از او كمتر بود، به او گفتم: برادر! پدر و برادرهاي ديگرمان در جبهه هستند. تو مرا ترك نكن. گفت: هركس جاي خودش مي­رود. من فرداي قيامت پيش حضرت زهرا (س) شرمنده مي­شوم.»

و امّا حكايت آن روزهاي فرزند به روايت مادر:

«هنگام رفتن به جبهه خيلي خوشحال بود. از بدرقه كردن من جلوگيري مي­كرد و مي­گفت: شايد بعضي از بچه­ها مادر نداشته باشند و ناراحت بشوند.»

شهيد مقدم، عاقبت در 29/1/1367 در فاو به جمع همسنگران شهيدش پيوست و در چهارم ارديبهشت همين سال در بوستان شهداي «زيارتور» عباس­آباد به خاك آرميد.