نام پدر : صفرعلی
تاریخ تولد :1347/12/29
تاریخ شهادت : 1366/05/07
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد فرشاد آزادي­خواه*

 

نام پدر: صفرعلي

«صفرعلي و فانوس» در سال 1347 چشم به راه تولد فرزندي بودند که نامش را «فرشاد» نهادند؛ نوزادي برخاسته از طبيعيت زيباي «دو هزار ميانكوه» از توابع تنكابن.

دوره ابتدائي فرشاد در روستاي «آغوزكله» طي شد. سپس به دليل مهاجرت خانواده به تنكابن، تحصيلات راهنمايي را تا پايه سوّم اين مقطع در خرّم­آبام سپري كرد. فرشاد با اتمام اين دوره، راهي جبهه شد و پايه اوّل متوسطه را در حين رزمندگي به پايان رساند.

مادر از تقيّدات ديني فرزندش مي­گويد: «زماني كه او سیزده ساله بود، همراه پدر و همسرم به زيارت امام‌رضا(ع) رفتيم. فرشاد بدون ما وضو مي­گرفت و خود را به صحن حرم مي­رساند و ساعت­ها به زيارت مشغول مي­شد. او خود را روز به روز با ارزش­هاي اسلام تطبيق مي­داد. علاوه بر آن، نسبت به اداي نماز اوّل وقت و جماعت نيز اهتمامي خاص داشت.»

در بيان اوصاف اخلاقي اين فرزند نيك‌سيرت بايد چنين گفت كه فردي بود خوشرو و رئوف، و در رفتار با بزرگان، مؤدب و موقّر. علاوه بر آن، نسبت به والدين احترام فراواني قائل بود و هرگز با صداي بلند در مقابل­شان سخن نمي­راند.

«مریم» در بیان اوصاف برادرش می‌گوید: «هر گاه با نامحرمی صحبت می‌کرد. چشم به زمین می‌دوخت. در انجام واجبات و ترک محرمات می‌کوشید. گشاده‌رو و مهربان بود و در برخورد با دیگران، همیشه لبخند بر لب داشت. حافظ اسرار دیگران بود و با غیبت میانه خوبی نداشت. ما را به حفظ حجاب و نماز اول وقت سفارش می‌کرد و می‌گفت: الگوی شما باید حضرت زهرا باشد.»

فرشاد علي­رغم بهره­مندي از سنّ كم در ايّام انقلاب، در صفوف تظاهرات­كنندگان قرار داشت و به توزيع اعلاميه امام‌خميني مي­پرداخت.

او بعد از طي دوره آموزش 45 روزه در پادگان گهرباران ساري، از طريق بسيج دانش­آموزي به مدّت سه ماه به كردستان عزيمت كرد.

در 24/8/1363 نيز راهي جنوب شد.

فرشاد در 26/5/1365 با عضويت پاسدار افتخاري، به عنوان نيروي عملياتي، به گردان عاشورا راه يافت.

آوردگاه عمليات­هاي كربلاي 4 و 5، از جمله ميادين حضور او به شمار مي­رود.

ناگفته نماند كه فرشاد در كِسوت تك­تيرانداز و مربي سلاح سنگين نيز، خدمات ارزشمندي از خود به يادگار گذاشت.

پدرش می‌گوید: «من شش ماه در مریوان به عنوان آشپز مشغول خدمت بودم. در این مدت، دنبال فرصتی بودم تا فرشاد را ببینم. تا این‌که یک روز خودش به دیدن من آمد. گفتم: پسرم من این‌جا هستم. تو برگرد و درست را بخوان! گفت: پدر قول می‌دهم اگر شهید نشدم، به درسم ادامه بدهم.» 

و در نهايت، فرشاد در 20 فروردين 1366، طي عمليات كربلاي 8 در شلمچه، جامه سرخ شهادت را به تن كرد و پيكر پاكش نيز با تشييع اهالي قدرشناس تنكابن، در «امام­زاده شيرعلي» خرّم­آباد به خاك آرميد. 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید فرشاد آزادیخواه*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام او که عرش بقطره ها ی اشک او بلرزه در آید وبه یاد آنکه عشقش قلب عاشقان را بیفزاید

والذین کفرو وکذبو با یاتنا فاولئک لهم عذاب مهین والذین هاجرو فی سبیل الله بم قتلو ماتو البرز فمنهم رزقنا حسنا الله لهو خیرالرازقین

وآنانکه کافر شدند وتکذیب آیات خدا کردند انها را عذاب وخواری وذلت است و آنانکه در راه خدا از وطن خود حجرت گزیدند ودر این راه کشته شدند ومرگشان فرا رسیده البته خدا رزق و روزی نیکوئی در بهشت ابدی نصیبشان می گرداند که همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است .

بنام خدا بیاد مهدی عزیز و بیاد کربلا ی ایران

خداوندا بارالها شرمم  می آید که بگویم شهادت را نصیب من کن خجالت می کشم این حرف را از دهان خود بیرون آورم خدایا پروردگارا معبودا من عاشق نیستم و عاشقان درگاهت را دوست دارم خداوندا مخلص نیستم ولی مخلصان درگاهت را دوست دارم خداوندا در راهت سوخته ام ولی سوختگان درگاهت را دوست دارم .

الهی! این بدن خاکی مال توست ملک توست انشاء الله که عبد توست با آن هرچه می خواهی معامله کن اگر می خواهی آن را بسوزانی بسوزان اگر می خواهی ان را تکه تکه کنی اگر می خواهی همچون حسین (ع) کنی بکن اگر می خواهی این پیکر را مانند مولایم ابا عبدالله لگد مال ستوران کنی چنین کن واگر می خواهی مانند عباس عموی تشنگان حسین بدن را بی دست وپا کنی چنین کن ولی از تو می خواهم تو را به عزت زهراء فاطمه با این بدن ضعیف قهر مکن دوری مکن که اگر بدانم تو از عذابم لذت می بری بسم الله اگر بدانم تو با بدن سوخته ام آماده می شوی بسم الله کور باد آن چشم ها که غیر تورا ببیند وبرای غیر تو ببیند کر باد آن گوش که برای غیر تو بشنود وکلام تورا بشنود بریده باد آن دستی که برای غیر تو حرکت کند بریده باد آن پائی که برای غیر تورود .

خداوندا! پروردگارا تورا سپاس که دستم را گرفتی و به طرف خود کشاندی خدایا تورا شکر که با پایم خلخال زدی و به سوی خود رهنمون نمودی خدایا تورا شکر که به گوشم فرمان دادی که غیر ازکلام تو را نشنوم .

خداوندا! پروردگارا شاید بتوانم به جرأت البته آن جرآتی که آنرا هم تو به من دادی بیان کنم که هیچ را خود نتوانستم بشناسم الا آنکه تو آنرا به من شناساندی  اگر تو نبودی هرگز هیچ چیز را نمی شناختم در واقع هم نمی توانم بشناسم از خدای تو گرفته تا پیامبرانت .

پدر ومادر عزیز وبرادران وخواهران گرامی! شما را به آن چیزی وصیت می کنم که علی بن ابی طالب هنگام مرگ چنین وصیت نمود اوصیکم بتقوا الله نعلم امرکم

تقوا پیشه کنید تا خیلی از از حجابها از پیش شما برداشته شود .

وصیت به برادرانم وخواهرانم این است که بعد از مرگ من اشک نریزید ولباس سیاه برتن نپوشانید بر سرو کله خود نزنند اگر اشکی به خاطر من ریخته شود راضی نیستم واگرهم اشکی را که هم از چشمان شما جاری می شود به خاطر حسین و به خاطر خودتان پایین بریزید دشمن در همه جا هست حتی در منزل آنان دشمنان با گریه کردن شما خیلی خوشحال می شوند ونگذارید وکاری نکنید که دشمن ما شاد شود ودر ضمن وصیت من به خواهرانم این است که حجاب اسلامی را به خوبی رعایت کنند ومی توانند با این حجاب نگه داشتن خود مشت محکمی به دهان یاوه گویان شرق وغرب یک مشت ضد انقلابی بزنند خدا از من یک قطعه شعری را که خیلی مهم است و نمی توانم در دل خود نگه دارم این است ای خواهرم به تو از فاطمه این گونه خطاب است که ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است .

وخواهرم! سیاهی چادر تو کوبنده تر از سرخی خون من است حجاب را کاملاً رعایت کن بدینوسیله به عرض تمام بازماندگان خود می رسانم که اولاً ازیک یک آنها التماس دعا دارم ثانیاً طلب عفو .

نکته ای که لازم می دانم تذکر دهم این است که من این راه را با شناخت کامل انتخاب کرده ام وهیچ زور واجباری در انتخاب این راه در کار نبوده است لذا از تمامی دوستانم به خصوص پدر ومادر عزیز وبرادران وخواهران خواهشمندم که مرا ببخشید وچنانکه از من رنج وناراحتی به آنها رسیده است آنرا به بزرگی خودتان ببخشید .

وصیتی که به برادرانم دارم این است که امام عزیزمان را تنها نگذارید وقدر این نائب امام زمان را بدانید واگر خدمتش مشرف شدید سلام من حقیر را به اوبرسانید وهرگز فریب این منافقین وابر قدرت ها را نخورید .

در ضمن این بنده حقیر را در گلزار روستای حسین آباد دفن کنید .