نام پدر : حسین
تاریخ تولد :49/11/25
تاریخ شهادت : 94/01/25
محل شهادت : سوریه

وصیت نامه

وصیت نامه شهید جاویدالاثر ، مدافع حرم حضرت زینب (س) مصطفی تاش موسی

که این بار هم مرا بخشید و رحم کرد و نگذاشت جا بماند و فقط خودش می داند چه بر من می گذشت. و اما سالها گذشت و بار دیگر بستری فراهم شد:

 

به نام خداوند مهربان

خداوند بخشنده ، خداوند رحیم

که این بار هم مرا بخشید و رحم کرد و نگذاشت جا بماند و فقط خودش می داند چه بر من می گذشت. و اما سالها گذشت و بار دیگر بستری فراهم شد.بنام مدافعان حرم، امیدوارم لیاقت مدافع حرم را  داشته باشم و به لطف خانم حضرت زینب (س) و خانم حضرت رقیه (س) محبتشان شامل حال این بنده سرپا تقصیر شده باشد و مزا جز سربازان خودش و حریمش قرار داده باشد و تنها چیزی که برایم مانده بود یعنی جانم را قبول کند و شفاعتم کند.

خداوند را شاکرم و خوشحالم که مرگم را اینگونه رقم زد و تنها خواسته من این بود و از خانواده ام می خواهد که نگران و ناراحت نباشند زیرا می دانم که اینگونه برایم بهتر است و خوشحال ترم، آنچه که در این دنیا نتوانستم برایتان انجام دهم در آن دنیا جبران میکنم و از همسرم که همیشه مرا تحمل نمود و سنگ صبورم بود تشکر کنم و میخواهم مرا ببخشد و حلالم کند و از تنها دارایی های زندگی من ، پسر و دختر عزیزم و بهتر از جانم دوست تان دارم و مطمئن باشند هستم و مرا حلال کنید. به خواسته ام احترام بگذارید که من اینگونه دوست داشتم و برایتان بهترین ها را آرزو می کنم.

و اما از دوستان و اقوام و آنهایی که کم و بیش مرا می شناسند از آنها هم میخواهم مرا ببخشند و حلالم کنند، من از مرگم راضی ام و خوشحالم، پس جای ناراحتی ، دعایم کنید که سرباز واقعی امام زمان (عج) باشم. و همه شما را به خدای بزرگ می سپارم. و از همه عاجزانه می خواهم دعایم کنید. بعضی از آدم ها خوب زندگی می کنند ولی خوب نمی میرند، امیدوارم خوب بمیرم.

در طی سال ها زندگی بهترین دوران را در سپاه داشتم و بهترین دوستان را در سپاه انتحاب کردم و بهترین آدم ها در روی زمین پاسداران می باشند و امیدوارم به جمع شهدای پاسداران قرار بگیرم. و افتخار می کنم که سربازی کوچک برای حرمین خانم حضرت زینب (س) و خانم حضرت رقیه (س) اگر قبول کنند باشم و از هیچ کسی دلخوری ندارم.

اما آنچه همیشه باعث رنج من می شد اینکه ای مسئولین، قدر مردم ایران زمین را بدانید که هر چه دارید و هستید از همین مردم می باشد و توصیه دوم اینکه رهبر پیر فرزانه را تنها نگذارید که این روزها می دانم که چه به او می گذرد و از خانواده ام می خواهم که هیچ زمان خدایی ناکرده حرفی به زبان نیاورند تا من یا کسی دلخور و رنجیده شود. قدر و منزلت خود را مثل همیشه بدانید که خداوند رحیم و بخشنده است.

من سواد چندانی ندارم ، آنچه را که نوشتم لحظات قبل از عملیات بوده و حس خوبی داشتم و آنچه که دلم گفت من نوشتم. بار دیگر عرض میکنم هر کسی بر مزارم آمده، جای آه و ناراحتی دعایم کند و اگر خانواده ام راضی و دوستان جایز می دانند در صورت امکان مرا زیر پای مادرم بخاک بسپارید. همه شما را بخدای بزرگ می سپارم و آرزو می کنم همیشه سلامت و خشنود کنار خانواده باشید و سربلند.

مصطفی تاش موسی ، شب 22 بهمن ماه 94


زندگی نامه

زندگی‌نامه:

مصطفی تاش­موسی فرزند حسین در سحرگاه 25 بهمن 1349 در روستای «لتر» از توابع روستای «گالش محله» ی رامسر به دنیا آمد. والدین شهید با فعالیت در امر کشاورزی و دامداری، اِمرار معیشت می‌کرد.

مصطفی فرزند ارشد خانواده‌ی 8 نفره­ی حسین، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چند کیلومتری محل سکونت خود در روستای دیگری به نام «گانکسر» گذراند؛ و این در حالی بود که رفت و آمد در راه مدرسه و منزل، با وجود شرایط جغرافیـایی، بسیـار سخـت و دشـوار بود. در ادامـه تحصیـل، مصطفـی دوران تحصیلات خود را تا اول راهنمایی در روستای «لیماک» گذراند و سپس ترک تحصیل کرد.

هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که به ندای خمینی کبیـر(ره) لبیـک گفت و به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شتافت. دوره‌های آموزشی تخصصی (ش.م.ر) را با معدل و کیفیت عالی گذراند تا به آن حد که در این حوزه خبره شد.

در سال 1368 با دختری از خانواده‌ی کریمی ازدواج کرد که حاصل آن، دو فرزند به نام‌های زهرا و مجتبی است. طی روزهای حضورش در میادین جنگ در تاریخ 15/12/65 در عملیات کربلای 10 در اثر ترکش نارنجک از ناحیه دست چپ و پای چپ مجروح شد و به درجه‌ی جانبازی 10 درصد نائل آمد. به‌صورت تقریبی 50 ماه حضور در جبهه و مناطق مأموریتی سپاه، در کارنامه‌ی حماسه و ایثار مصطفی ثبت و درج است.

در تاریخ 16/7/67 به عضویت سپاه درآمد تا بتواند خدمتش را در راه دفاع از انقلاب و نظام، عمق بیشتری دهد. مصطفی تاش موسی، چند سال از خدمتش باقی‌مانده بود که در سال 1376 درحالی‌که مشغول خدمت در تیپ چالوس لشکر 25 کربلا بود، مُتقاضی خروج از سازمان شد تا در فعالیت‌های دیگر اعم از اقتصادی و کشاورزی ایفای نقش کند. در همین راستا، سازمان با تقاضای بازخرید او موافقت کرد.

 درحالی‌که شاید بسیاری از دوستان مصطفی بر این تصور بودند که ورود مصطفی در کارزار اقتصادی، مانع از حضورش در میادین و معرکه‌های دفاع از انقلاب خواهد شد، به ندای امام زمانِ خود لبیک گفت و لباس رزم بر تن پوشید و در معیّت دیگر دوستان، راهی شام بلا (سوریه) شد تا بر این گمان، مُهر باطل زند که آنچه که شایسته‌ی مسلمان مؤمن نیست، دل‌زدگی به مادیات و معیشت است و اگر این تعلق نباشد، می‌توان سبک‌بار و سبک‌بال بر هرچه مادیات است، دست ردّ زد و وارد کارزار جهاد و شهادت شد.

در تاریخ 18/11/94 از سوی قرارگاه قدس تهران – درحالی‌که دو ماه بیشتر به تولد «باران» - نوه‌ی دختری‌اش - باقی نمانده بود و چشم انتظار آمدنش بود- به‌سوی جنوب استان حلبِ سوریه اعزام شد.

مصطفی سرانجام در مدت 14 روز حضور در جبهه مقاومت، طی عملیات امام علی(ع)، درحالی‌که هنوز جوان بود و تنها 45 بهار از عمر خود را پشت سر گذاشته بود، در جنوب حلب به شهادت رسید و افتخار اولین شهید مدافع حرم رامسر را نصیب خود کرد. در بهمن سال 1394 به مدت سه ماه به‌طور متناقض، خبرهایی از شهادتش در میان خانواده پیچیدن گرفت و درنهایت در ۱۵ فروردین سال 1395 امام‌جمعه شهر، به‌طور رسمی، خبر شهادتش را اعلام کرد.

در 18 فروردين 1395، به‌واسطه‌ی فقدان دسترسی به بدن شهید، تشییع نمادینِ پیکر جاویدالاثر شهید مصطفی تاش­موسی، با حضور مردم دلداده‌ی اهل‌بیت (س) در رامسر برگزار شد.