*زندگی نامه شهيد رضا قرباني ميانرود*
نام پدر: قربان
از آنجايي كه خانواده، او را نذر امام هشتم کرده بودند، «رضا» نام گرفت. نورسيدهاي كه در 25/12/1370 در «تنكابن»، قدم به كاشانه «قربان و آمنه» نهاد و شادي را برايشان به ارمغان آورد.
پدر، پاسدار بود و مادر، امّا گرم خانهداري و فرزندپروري.
تحصيلات رضا به مهندسي الكترونيك در دانشگاه آزاد «لاهيجان» ختم ميشود. اگرچه دوباره وارد دانشگاه دولتي «دانش پويندگان» چالوس شده بود و در رشته مهندس تكنولوژي به تحصيل میپرداخت.
در بيان تقيّدات ديني او، همین بس که از كودكي، قاري و حافظ قرآن و مؤذن مسجد بود و در مجالس عزاداري اهل بیت، مدّاح. بزرگتر كه شد، در اداي فرائض واجب و مستحب، اهتمامي خاص داشت و اغلب اوقات در صفوف نماز جماعت حضور مييافت.
خواهرش «زهرا» روایت میکند: «هميشه از پدر و مادر قدرداني ميكرد و عذرخواه بود كه نتوانسته محبّت آنها را جبران كند. علاوه بر آن، به من و برادرم كه از او كوچكتر بوديم، احترام ميگذاشت و هيچوقت ما را به اسم صدا نميزد، بلكه ميگفت: آبجي و داداش.»
زهرا در ادامه چنین سخن میراند: «یک سال قبل از شهادتش، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادیاش به کمال رسید؛ به گونهای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ وابستگیای به دنیا نداشت. در پایگاه محل خدمتش، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش میگفت: این، جای عکس من است. او همیشه به من میگفت: حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده.»
به استناد گفته خانواده، «یک بار پول عیدش را جمع کرد و برای یکی از دوستانش در دانشگاه لاهیجان که پدری کارگر داشت، لباس خرید.»
رضا بعد از پوشيدن جامه بسيجي و انجام فعاليتهاي فرهنگي در اين راستا، به عضويت سپاه چالوس در آمد و به عنوان متصدّي عمليات تكاور، مشغول به خدمت شد. ناگفته نماند كه در هنگام شهادت، مسئول نظارت حوزه مقاومت بسيج هچيرود بود. علاوه بر آن، در زمینه فعالیت فرهنگی نیز، فعال بود. یک بار نیز به عنوان وبلاگنویس برتر، تقدیرنامه گرفت.
رضا که سرفرازی ایران عزیز را مرهون حماسهها و جانفشانیهای سربازان خلف این مرز و بوم میدانست، جهت پاسداشت یاد آنان و اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت، در برپایی مراسم یادبود شهدا تلاش چشمگیری داشت.
بنابر اذعان یکی از بستگانش به نام «علیاکبر کاردل»، «رضا در بحث ولایتپذیری سرآمد بود. او همواره تلاش میکرد که جوانان را در مورد ولایت،آگاه کند و راه درست را به آنها نشان دهد. علاوه بر آن، همیشه سخنان رهبری را دنبال میکرد. رضا که تفکری بسیجی و پاسداری داشت، بسیج و سپاه را پایههای انقلاب میدانست.»
به اذعان يكي از دوستانش، «رضا در سال 1391 به مقّر ما آمده بود تا به بچهها در انجام مأموريت كمك كند. يك روز صبح، قبل از سحر، من و او به اتفاق «ابوالفضل منصوركيا» براي بستن مرز، به راه افتاديم. بعد از دو ساعت كه در موقعيت بوديم، وقت نماز صبح شد. رضا با وجود سرماي هواي كرمانشاه، با آبي كه از قبل همراه خودش آورده بود، وضو گرفت و ما را هم براي خواندن نماز اوّل وقت فرا خواند.»
در نهايت، رضا در 16 شهريور 1392 در كرمانشاه، طي درگيري با قاچاقچيان، به فيض عظيم شهادت نائل آمد و يك روز بعد، با تشييع اهالي چالوس، در گلزار «يوسفرضا»ی اين شهر به خاك سپرده شد.