نام پدر : قربان
تاریخ تولد :1370/12/25
تاریخ شهادت : 1392/06/16
محل شهادت : نقطه صفر مرزی کرمانشاه

وصیت نامه

                                          *توصیه نامه شهید رضا قربانی میانرودی*

 

 

توصیه می کنم شما را به عمل صالح و انجام دادن هرچه بهتر تکالیف دینی تان. همواره خداوند را در اعمال خود در نظر داشته باشید و در تحصیل علوم مختلف بکو شیدو سعی کنید با مسائل روز آشنائی کامل داشته باشید تا بتوانید پاسخگوی مردم باشید و در مراسمات مذهبی مثل اعتکاف، نماز جمعه،دعای کمیل و ... حضور فعالانه داشته باشید. باشد که در دنیا و آخرت رستگار شوید.


زندگی نامه

                             *زندگی نامه شهيد رضا قرباني ميان­رود*

 

نام پدر: قربان

از آن­جايي كه خانواده، او را نذر امام هشتم کرده بودند، «رضا» نام گرفت. نورسيده­اي كه در 25/12/1370 در «تنكابن»، قدم به كاشانه «قربان و آمنه» نهاد و شادي را براي­شان به ارمغان آورد.

پدر، پاسدار بود و مادر، امّا گرم خانه­داري و فرزندپروري.

تحصيلات رضا به مهندسي الكترونيك در دانشگاه آزاد «لاهيجان» ختم مي­شود. اگرچه دوباره وارد دانشگاه دولتي «دانش پويندگان» چالوس شده بود و در رشته مهندس تكنولوژي به تحصيل می­پرداخت.

در بيان تقيّدات ديني او، همین بس که ‌از كودكي، قاري و حافظ قرآن و مؤذن مسجد بود و در مجالس عزاداري اهل بیت، مدّاح. بزرگ­تر كه شد، در اداي فرائض واجب و مستحب، اهتمامي خاص داشت  و اغلب اوقات در صفوف نماز جماعت حضور مي­يافت.

خواهرش «زهرا» روایت می­کند: «هميشه از پدر و مادر قدرداني مي­كرد و عذرخواه بود كه نتوانسته محبّت آن­ها را جبران كند. علاوه بر آن، به من و برادرم كه از او كوچك­تر بوديم، احترام مي­گذاشت و هيچ­وقت ما را به اسم صدا نمي­زد، بلكه مي­گفت: آبجي و داداش.»

زهرا در ادامه چنین سخن می­راند: «یک سال قبل از شهادتش، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادی­اش به کمال رسید؛ به گونه­ای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ وابستگی­ای به دنیا نداشت. در پایگاه محل خدمتش، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش می­گفت: این، جای عکس من است. او همیشه به من می­گفت: حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده.»

به استناد گفته خانواده، «یک بار  پول عیدش را جمع کرد و برای یکی از دوستانش در دانشگاه لاهیجان که پدری کارگر داشت، لباس خرید.»

رضا بعد از پوشيدن جامه بسيجي و انجام فعاليت­هاي فرهنگي در اين راستا، به عضويت سپاه چالوس در آمد و به عنوان متصدّي عمليات تكاور، مشغول به خدمت شد. ناگفته نماند كه در هنگام شهادت، مسئول نظارت حوزه مقاومت بسيج هچيرود بود. علاوه بر آن، در زمینه فعالیت فرهنگی نیز، فعال بود. یک بار نیز به عنوان وبلاگ­نویس برتر، تقدیرنامه گرفت.

رضا که سرفرازی ایران عزیز را مرهون حماسه­ها و جان­فشانی­های سربازان خلف این مرز و بوم می­دانست، جهت پاسداشت یاد آنان و اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت، در برپایی مراسم یادبود شهدا تلاش چشمگیری داشت.

بنابر اذعان یکی از بستگانش به نام «علی­اکبر کاردل»، «رضا در بحث ولایت­پذیری سرآمد بود. او همواره تلاش می­کرد که جوانان را در مورد ولایت،آگاه کند و راه درست را به آن­ها نشان دهد. علاوه بر آن، همیشه سخنان رهبری را دنبال می­کرد. رضا که تفکری بسیجی و پاسداری داشت، بسیج و سپاه را پایه­های انقلاب می­دانست.»

به اذعان يكي از دوستانش، «رضا در سال 1391 به مقّر ما آمده بود تا به بچه­ها در انجام مأموريت كمك كند. يك روز صبح، قبل از سحر، من و او به اتفاق «ابوالفضل منصوركيا» براي بستن مرز، به راه افتاديم. بعد از دو ساعت كه در موقعيت بوديم، وقت نماز صبح شد. رضا با وجود سرماي هواي كرمانشاه، با آبي كه از قبل همراه خودش آورده بود، وضو گرفت و ما را هم براي خواندن نماز اوّل وقت فرا خواند.»

در نهايت، رضا در 16 شهريور 1392 در كرمانشاه، طي درگيري با قاچاقچيان، به فيض عظيم شهادت نائل آمد و يك روز بعد، با تشييع اهالي چالوس، در گلزار «يوسف­رضا»ی اين شهر به خاك سپرده شد.