نام پدر : نبی الله
تاریخ تولد :1361/11/05
تاریخ شهادت : 1385/09/06
محل شهادت : فرودگاه مهرآباد

زندگی نامه

شهید «محمدرضا يخكشي»

نام پدر: نبي‌الله

طلوعش در پنجم بهمن 1361، نويد بهاري زودهنگام براي «نبي‌الله و حليمه‌خاتون» بود. كودكي‌اش در طبيعت سرسبز «لمراسك»، و در دامان خانواده‌اي مومن و خدادوست سپري شد.

«محمدرضا» كه حبّ و ارادت به اهل‌بيت(ع) را، از تربيت ديني پدر و مادر در دل داشت، از همان سنين كودكي، در مراسم عزاداري سيدالشهدا(ع) شركت مي‌كرد. با قرآن، اين كتاب حكمت و معرفت، اُلفتي ديگر داشت. هر روز براي برادرش قرآن تلاوت مي‌كرد تا او، هم ياد بگيرد و هم در مسير حق‌تعالي قدم بردارد.

از ويژگي‌هاي بارز شخصيت محمدرضا، مي‌توان به ساده‌زيستي، خوش‌خوئي و احترام به والدين اشاره كرد. علاقه و احترامش نسبت به والدين، به گونه‌اي بود كه اگر خواسته‌اي از او داشتند، در جهت رفع آن تلاش مي‌كرد.

«معصومه» در بیان بُعد دیگری از تعهدات اخلاقی برادرش سخن می‌راند: «یکی از خصوصیت‌های بارزش، دوری از غیبت بود. می‌گفت: اگر از کسی بدی دیدید، چرا پشت سرش صحبت می‌کنید؟ با خودش حرف بزنید و عیبش را به او بگویید.»

مقطع ابتدائي و راهنمایي محمدرضا در لمراسك، و مقطع متوسطه‌اش در «خليل‌محله» با موفقيت سپري شد. بعد از گزينش در دانشكده علوم و فنون نوسا در چالوس، مشغول به تحصيل در رشته ناوبري و شناوري شد و سپس، با موفقيت فارغ‌التحصيل گرديد. او دوره آموزشي عمومي پايه خلباني را با معدل عالي، در مجتمع دانشگاهي هوافضاي عاشورا تمام كرد؛ و سرانجام، در سال 1384 با درجه ستوان‌دومی، در نیروی هوایی سپاه پاسداران، در قسمت آموزش و فنون خدمات هوايي استخدام شد. او همچنين مقطع فوق‌ديپلم ناوبري نيروي دريایي را با موفقيت سپري كرد.

محمدرضا، علي‌رغم تحصيل و اشتغال، در ايام مرخصي به مزرعه مي‌رفت و با كار در زمين كشاورزي، كمك‌حال پدر و مادرش بود. پدر در این باره می‌گوید: «زمانی که در اصفهان یا بندرعباس بود، به من زنگ می‌زد و می‌گفت: بابا چه موقع کار شالیزاری را شروع می‌کنی تا من برای آن موقع مرخصی بگیرم و کمکت کنم؟ ما هم به خاطر او صبر می‌کردیم تا بیاید. محمدرضا از همان ابتدا رفتار دیگری داشت و بیشتر از سنش فکر می‌کرد. یادم نمی‌آید چیزی از او خواسته باشم و سر باز زده باشد.»

مادر ياد فرزند را با بيان اين خاطره، در دلش اين‌گونه زنده مي‌كند: «به او گفتم:‌ از كار خسته شدم. حالا كه خلبان هستي، كي مرا به كربلا و مكه مي‌بري؟ به شوخي گفت: مادر! من كه شهيد هستم. معلوم نيست چه وقت آمريكا مرا در دريا بيندازد و خوراك ماهي‌ها شوم؛ طوري كه نتواني پيدايم كني.»

و سرانجام، محمدرضا در 6 آبان 1385 در فرودگاه مهرآباد، بر اثر سقوط هواپيما، به درجه رفيع شهادت نائل آمد و پيكر پاكش در گلزار شهداي زادگاهش خاكسپاري شد.

و اما روایتی دیگر از حلیمه‌خاتون در باب دردانه‌اش؛ «شبی که داشت می‌رفت، او را تا بیرون در بدرقه کردم. همیشه هنگام رفتن، پدر، برادر و خواهرهایش را بغل می‌کرد؛ اما آن شب فقط مرا در آغوش گرفت. بعد سه بار صدقه را طرف صندوق برد، ولی هر بار صدقه به زمین افتاد. گفت: انگار خدا نمی‌خواهد این صدقه را از من قبول کند.»

 


وصیت نامه

*توصیه نامه شهید محمدرضا یخکشی*

 

سفارش من به شما عزیزان این است که تقوی الهی پیشه کرده و در زندگی ساده زیست باشید واز مادیات دوری کنید.در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا باشید. سعی کنید طوری زندگی کنید که الگوی خوبی برای دیگران باشید. گوش به فرمان رهبر زمان خود باشید و از غیبت دوری کنید. دربه جا آوردن نماز اول وقت بخصوص به جماعت اهتمام ورزید. سیره ائمه اطهار را در زندگی الگوی خود قرار دهید.