شهید «میثم یحییزاده نیمچاهی»
نام پدر: رحمان
در سال 1339، روستای «نیمچاه» شهرستان نکا، شاهد تولد نوزادی بود که «رحمان و کبری»، نامش را «میثم» نهادند. پدر، کشاورز بود و به غیر از او، چهار دختر و چهار پسر دیگر نیز داشت. مادر نیز، همچون دیگر زنان روستایی، همراه با همسرش، به کشت و زرع و کاشت و داشت محصول میپرداخت.
فضای مذهبی خانه و دل پر امید و الهی این زن و شوهر، دلیلی بود تا بارقههای دینی در کودکانشان روشن شود.
میثم که آن روزها نگاهش به دست پینهبسته پدر بود، از آن لحظهای که پدر دست بر سرش میکشید و نگاهی پدرانه و از سر اخلاص به او میانداخت، شاد میشد.
میثم با آنکه در روستا زندگی میکرد، اما از تحصیل روی بر نگرداند و با همت خانوادهاش، وارد مدرسه شد. او دوران ابتدائی را در همان روستای محل سکونتش گذارند.
پدر از آنجایی که به روحانیت علاقه داشت، فرزندش را به محضر «آیتالله محمدی لائینی» برد تا از محضر او کسب فیض کند؛ و این، آغاز دوران دوازده ساله زندگی طلبگی این فرزند نیکسیرت بود. میثم بنا به صلاحدید آیتالله محمدی لائینی، دو سال از دوره طلبگیاش را در تهران، و شش ماه را نیز در قم گذراند.
میثم همزمان با انقلاب، به صف انقلابیون پیوست. حتی زمانی که در حوزه عملیه قم به سر میبرد، به فعالیتهای انقلابیاش ادامه داد. تا اینکه به مدت شش روز، بهوسیله ساواک بازداشت شد.
بعد از پیروزی انقلاب، او به بسیج پیوست تا فعالیتهایش را در راستای امر تبلیغ و تشکیل کلاس قرآن، جهت ترغیب جوانان به حضور در محافل دینی ادامه دهد.
همگام با آغازین روزهای جنگ تحمیلی و یورش ناجوانمردانه دشمن به خاک وطن، مردان با غیرت ایرانی نتوانستند در مقابل این تجاوز سکوت اختیار کنند؛ پس، عازم جبهه حق علیه باطل شدند.
میثم نیز، که بهانه میدانهای نبرد و دفاع از آرمانهای رهبر و میهنش را داشت، ابتدا در 22 بهمن 1360، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. سپس یکماه بعد، به عنوان فرمانده دسته، در جبهه جنوب قدم گذاشته، در عملیاتهای آفندی شرکت کرد.
او از جوانان دلیر مازندرانی بود که بیپروا دل به دریای خطر میزد.
میثم در 10/2/1361 در عملیات فتحالمبین شرکت کرد.
و سرانجام، او به عنوان پاسدارگردان امام محمدباقر(ع) لشکر 25 کربلا، با حضور در عملیات بیتالمقدس در منطقه فارسیاب جنوب در سال 1361، به لقای پروردگارش دست یافت؛ اگرچه، پیکر مطهرش همچنان به خانه بازنگشت و مادر و پدرش را در انتظار نشانهای چشم به راه گذاشت.