نام پدر : رضا
تاریخ تولد :1346/01/01
تاریخ شهادت : 1367/01/11
محل شهادت : حلبچه

وصیت نامه

*شهید الیاس یوسفی وله موزویی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

با درود و فراوان بر یگانه منجی عالم بشریت کشتی نجات بخش انسانهای مظلوم از بندها ناخدائی که کشتی را از وسط دریا بسوی ساحل حقیقت هدایت می کند. و سلام بر خمینی کبیر این مجاهد فی سبیل الله و چریک پیر و در هم کوبنده کاخ ستمگران و سلام بر رزمندگان جان بر کف اسلام که لباس رزم به تن پوشیدند و به میدان نبرد رفتند. و سلام بر خانواده های شهدا که چشم و چراغ این ملت هستند.

 ما همه پاسداریم و برای شهادت آمده ایم و در راه رضای خدا بزرگ هر مصیبتی را می پذیریم و با زبونی و ضعف از معرکه خطر نمی گریزیم، ما آمده ایم که پرچم پرافتخار انقلاب اسلامی ایران را برافزایم ما آمده ایم که جانبازی اصحاب حسین (ع) را زنده کنیم، شهادت در راه خدا افتخار ماست و آرزو کنیم که با کفن خونین در بارگاه خدای بزرگ حاضر شویم.

 پدر و مادرم!  اگر شهید شدن نصیب من حقیر شده برای من گریه نکنید برای سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) گریه کنید، چون که تمامی برادران عشق به حسین پیدا کردند و برای حسین (ع) به شهادت می رسند تا قبر شش گوشه این سرور شهیدان را زیارت  کنند.

مادرم! مبادا دلبستگی به من تو را از یاد خداوند متعال غافل کند. پدرم می دانم که چه زحمتهائی کشیده اید و برای من شبها بیداری کشیده اید و این رنجها را تحمل کرده اید و مرا بزرگ کردی که تا در آینده بتوانم عصای دست شما باشم، اما خداوند ما را به مهمانی خودش دعوت کرده است و انشاء الله امانتی که خداوند به شما داده است به خود خداوند بدهید.

مادرم! می دانم پسر خاله ام شهید شده و شما خیلی ناراحت هستید اما چه  باید کرد باید از وطن اسلامی خودمان دفاع کنیم تا این وطن اسلامی ما به دست خودمان باشد، و نگذاریم دست این آمریکائیها بر سر ما باشد. باید این صدام را نابود کنیم و انشاء الله به کربلای حسین برسیم.

پدرم و مادرم! اگر بدی از من دیده اید مرا حلال کنید و همچنین از امت حزب الله و برادرم و خواهرانم می خواهم که مرا حلال کنند. آخرین صحبت من با پدر و مادر می کنم. مادرم مثل کوه

استوار باش و مقاومت کن.

پدر و مادرم! در نمازهایتان امام را دعا کنید دیگر وقت شما را نمی گیرم و شما را به خدای متعال سپارم.

در ضمن نمازم را حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدصابر جباری بخواند. و همچنین مرا در کنار قبر پسر خاله ام رمضان دفن کنید چون تمام عمرم خودمان را با هم بودیم حالا هم باید در کنار هم باشیم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

الیاس یوسفی وله موزویی

2- تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/1/1346 در روستای ولمازو، شهرستان گلوگاه

3- نام و شغل پدر :

رضا، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

فضه براری، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

ـــــــــــ، فرزند اول

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

مادرش می گوید: بعد از آمدن از مدرسه فوراً وضو می گرفت و برای نماز به مسجد می رفت. می گفت: انسان باید نماز بخواند و نماز انسان را به خدا نزدیک می کند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ـــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان : ـــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی شهید یونسی روستای قلعه پایان شهرستان گلوگاه

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در کارهای کشاورزی و خانه به خانواده کمک می کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

سوم راهنمایی، به علت مشکلات اقتصادی کسب علم را رها کرد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

از تاریخ 30/7/65 تا 11/1/67 از سپاه بهشهر تیپ 75 ظفر با مسئولیت تک تیرانداز به منطقه حلبچه اعزام که به علت شهادت از ادامه خدمت باز ماند.

ت ) ازدواج :

1- وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

بین پدر و مادرش هیچ فرقی نمی گذاشت هر دو را به یک اندازه دوست داشت.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ـــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــ

3- زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

عشق و علاقه اش به امامت و ولایت در تغییر و تحول او بسیار تاثیرگذار بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ـــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد : ـــــــــــ

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : تک تیر انداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

مورخ 11/1/67 در منطقه غرب - حلبچه اصابت تیر به شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

حدود 20 روز بعد شهادت، در گلزار شهدای روستای ولمازو شهرستان گلوگاه به خاک سپرده شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید می گوید: وقتی از جبهه برای مرخصی به خانه می آمد می گفت: موقعی که خدمت من تمام شد کار می کنم و مشکل اقتصادی مرا برطرف می کنم و نمی گذارم شما این قدر در سختی باشید. یکی از خاطراتی که الیاس برای ما تعریف کرد مسلمان کردن یک مرد عراقی بود که اسیر شده بود. بعد از این که الیاس با او ارتباط برقرار کرده بود باعث شده بود که آن مرد عراقی مسلمان شود و بعد از مسلمان شدن در کردستان ساکن شد.

خواهر شهید- ملیحه - می گوید: بسیار محبوب، فهمیده و شوخ طبع بود به اندازه ای که ما با دیدن او تمام غصه های خود را فراموش می کردیم. ما به خاطر مشکلات مالی که داشتیم خیلی کم برنج درست می کردیم مادرم بیشتر اوقات آش درست می کرد یک روز مادرم بی نهایت هوس برنج کرده بود الیاس گفت: مادر به من در جبهه حقوق می دهند سه ماه حقوقم را می گیرم و سه ماه دیگر را از دوستان قرض می کنم برنج می خرم الیاس پول شش ماه خود را گرفت و برنج خرید و در کنار هم نوش جان کردیم. بسیار زحمت کش و مهربان بود یا زمانی که از جبهه به مرخصی می آمد همراه دامادش به شالیزار می رفت و به او کمک می کرد. و دامادم به خاطر کمکش به او یک کیسه شالی می داد. و او این یک کیسه شالی را برنج می کرد و به مادرش می داد.