نام پدر : کیومرث
تاریخ تولد :1336/02/01
تاریخ شهادت : 1362/07/30
محل شهادت : مریوان

زندگی نامه

شهید «عبدالله یزدانی»

نام پدر: کیومرث

در سال 1346، در روستای «آزادمون» محمودآباد، و در کاشانه «کیومرث و کریم» به دنیا آمد. پدر، کشاورز و مادر، خانه‌دار بود. تربیت «عبدالله» در یک خانواده مقیّد و متدیّن شکل گرفت.

او قبل از رفتن به مدرسه، پا به‌پای پدر، در کلاس‌های قرآنی و محافل مذهبی شرکت می‌کرد.

تمام مقاطع تحصیلی عبدالله، در آزادمون سپری شد.

او اکثر اوقات، در نماز جمعه و جماعت شرکت داشت. نماز شبش ترک نمی‌شد و به دوستانش نیز، انجام فرائض دینی را توصیه می‌کرد.

در خوش‌خلقی‌اش، همین بس که با اخلاق حسنه خود، همه را در اولین برخورد، جذب خودش می‌کرد. علاوه بر آن، احترام خاصی نسبت به والدین قائل بود و در همه امور، رضایت‌شان را مدنظر داشت.

«سیدحسن محمدپور»، در باب رعایت اصول اخلاقی هم‌رزمش می‌گوید: «من و عبدالله و یکی از دوستان، برای زیارت علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)، عازم مشهد شدیم. نیمه‌های شب که همه مسافرها خوابیده بودند، راننده، نوار غیر مجاز روشن کرد. عبدالله بلند شد و گفت: آقای راننده! لطفاً نوار را خاموش کن. راننده هم، از آن‌جا که ما سن زیادی نداشتیم، به حرف عبدالله توجه نکرد. گفت: روشن کردم که خوابم نبرد. عبدالله که دید گوش به حرفش نمی‌دهد، گفت: دستمال کاغذی بگیریم و داخل گوش‌مان بگذاریم تا صدای نوار را نشنویم.»

عبدالله در روزهای انقلاب با وجود سن کم، همراه خانواده‌اش در راهپیمائی‌ها شرکت فعال داشت و پا به‌پای مردم، فریاد دادخواهی سر می‌داد.

او بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل نهادهای انقلابی، با عضویت  در انجمن اسلامی  و پایگاه بسیج، فعالیت‌هایش را در این راستا از سر گرفت.

با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 به خرمشهر رفت و یک سال بعد، راهی مریوان شد.

سرانجام، عبدالله در 30 مهر 1362، در عملیات والفجر 4 در مریوان، که آخرین آوردگاهش بوده، به خیل هم‌سنگران شهیدش پیوست. پیکر مطهرش نیز، طی تشییع باشکوهی به‌وسیله اهالی روستای آزادمون، در گلزار شهدای این محل به خاک سپرده شد.   


وصیت نامه

                                          *وصیت نامه شهید عبدالله یزدانی*

 

 

                                                            بسم الله الرحمن الرحيم

اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقانِلونَ فِي سَبيله صَفاً كَاَنَّهُم بُنُيانٌ مَرصوص

به درستي كه خداوند كساني را كه در صف واحد چون كوهي استوار در راه او مي­جنگند، دوست مي­دارد.

سپاس بيكران خداوند يكتا را كه درِ رحمت جهاد با كفر را بر روي ما گشود و به ما هستي بخشيد تا نثار مكتب­مان كنيم. درود بر پيامبر بزرگ اسلام كه ما را به نور ايمان هدايت فرمود و چگونه زيستن را به ما آموخت. و درود بر اباعبدالله الحسين كه چگونه مردن را به ما آموخت و درود بر شهداي تاريخ اسلام كه براي استقرار مكتب تشيع سرخ علوي و تماميت ارضي خود جهاد كردند و تن به ذلت ندادند و با خون خود وضو ساختند. درود بر حضرت امام خميني، اين نور الهي تابيده بر زمين كه قيام پيامبرگونه خويش را به مهين اسلامي­مان بازگرداند و از اسارت چندين ساله طاغوت رهايي بخشيد.

 و درود بر امت شهيدپرور و غيور كه به زودي وارثان زمين شده و مدال افتخار و سرافرازي را از دستان مبارك حضرت مهدي (عج) دريافت خواهند داشت. پروردگارا! تو مي­داني كه من در رفتن به جبهه هدفي جز رضايت تو را در نظر نداشتم. من چيزي ندارم در مقابل عظمت تو، جز يك جان ناقابل و آن را هم حاضرم در راه تو فدا كنم و اگر صد جان داشتم، در راه تو فدا مي­كردم. بار الها! اميدوارم شهادتم را كه در راه احياء دين تو مي­باشد، قبول فرمايي.

پيام براي ملت شهيدپرور، برادران! مگر در روز عاشورا نمي­گفتيد اي كاش ما در كربلا بوديم و ياري امام حسين (ع) مي­كرديم. امروز جبهه­هاي غرب و جنوب كشورمان كربلاست و هر روز عاشورا است. امروز دشمنان اسلام درصدد نابودي اسلام برآمدند، دين خدا را ياري كنيد و بدانيد كه خداي­تان با شماست. «اِن تَنصُرُ الله يَنصُركُم» امروز روز پس دادن آزمايش الهي است. با رفتن به جبهه­ها از امتحان خداوندي پيروز بيرون آييد.

 برادران و خواهران! تنها از خط امام كه همان خط رسول­الله هست، پيروي نماييد تا رستگار شويد. دفاع از انقلاب اسلامي نماييد و هميشه در صحنه باشيد و نگذاريد به مقدسات شما جسارت كنند.

اما پدر و مادر عزيزم! از شما مي­خواهم كه بعد از شنيدن شهادتم صبر را پيشه كنيد و مقاوم باشيد و برايم گريه نكنيد. من به آرزوي خودم رسيده­ام. پدر بزرگوارم! سختي و مرارت شما در مدّ نظرم هست و آن سختي­هاي شما در درگاه خداوند در تربيت فرزندي اين­چنين ثبت است و ضامن سعادت و رستگاري شما در آخرت خواهد بود. مادر گرامي­ام! تشكر مي­كنم در قبال آن همه زحماتي كه برايم متحمل شديد، اميدوارم كه حلالم فرماييد.

برادران و خواهرانم! تنها در خط اسلام و امام باشيد و به هر طريقي كه مي­توانيد راه شهدا را ادامه دهيد و پيروي از احكام اسلام نماييد.

 پدر و مادر بزرگوارم! بعد از شهادتم پيام مرا به گوش مردم برسانيد. به مردم بگوييد كه من فقط براي خدا و اسلام به جبهه رفتم. خداوند شما را اجر و ثوابي بزرگ عنايت فرمايد.

از تمامي دوستان، فاميلان، محلي­ها طلب عفو و بخشش مي­كنم و تقاضا دارم كه لفظ «جوان ناكام» را درباره من به كار نبريد؛ چون من به كام خودم رسيده­ام و به تنها آرزويم دست يافته­ام.

در پايان باز يادآوري مي­كنم كه امروز جبهه­ها نياز دارد. به جبهه­ها رويد و راه شهيدان دلباخته مكتب امام حسين (ع) را ادامه دهيد و نگذاريد دشمن پيش از اين به جنايات خود ادامه دهد.

دوست دارم شمع باشم در دل شب­ها بسوزم                 روشني بخشم به جمعي، خود تنها بسوزم

رفته­ام تا نهضت عدل و شرف برپا كنم             بهترين برنامه­ام را كربلا اجرا كنم

رفته­ام كز خون خود بحري بسازم موج خيز                  خويشتن را كشتي دامان اين دريا كنم

كاخ استبداد ظلم چون­كه از بن بركنم                          تشنه­لب جان مي­دهم تا كاخ دين برپا كنم

خداوندا! شهد شهادت را بر من بچشان و در لحظه شهادت تنهايم مگذار.

خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.

                                                                                           والسلام عليكم و رحمة­الله و بركاته.