نام پدر : شعبان
تاریخ تولد :1337/07/16
تاریخ شهادت : 1360/06/07
محل شهادت : زاهدان

زندگی نامه

شهید «حسن یخکشی»

نام پدر: شعبان

سال 1337 صدای گریه نوزادی در کاشانه «شعبان و فاطمه» طنین­انداز شد؛ نورسیده­ای از روستای سرسبز «لمراسک» که در آغوش گرم خانواده­ای مذهبی رشد نمود. او پنجمین فرزند خانواده‌اش بود.

«حسن» بعد از اتمام دوره­ ابتدائی و راهنمایی، تحصیلاتش را در مقطع متوسطه در دبیرستان «دکتر شریعتی‌نژاد» تهران از سر گرفت و در همین مرحله نیز، به درسش خاتمه داد.

او علاوه بر تحصیل، در امرار معاش خانواده نیز، کمک­‌حال پدر و مادرش بود.

در  بیان اوصاف اخلاقی او، همین بس که به جهت خوش‌خلقی و عطوفت با خانواده و دیگر افراد، از محبوبیت خاصی نزد آنان برخوردار بود. علاوه بر آن، احترام زیادی به والدین می‌گذاشت و همواره، رضایت آن‌ها را مدنظر داشت.

حسن که در دامان خانواده‌ای دیندار رشد کرده بود، در ادای فرائض واجب، اهتمامی خاص داشت. او تا جایی‌که می‌توانست، مستحبات را نیز به‌جا می‌آورد. علاوه بر آن، با تامل در قرآن، در عمل به فرامین الهی هم کوشا بود.

زمانی‌که خورشید انقلاب طلوع کرد، پا در میدان مبارزه گذاشت و همگام با مردم کوچه و خیابان، در اعتراضات و راهپیمائی ضد رژیم، شرکت گسترده­ای داشت. او که از دانش­آموختگان مکتب خمینی کبیر بود، اندیشه­ها و عقاید ایشان را سرلوحه کارش قرار می­داد و در محافل سیاسی، انقلابی، فرهنگی و مذهبی شرکت می­کرد. تا جایی که در طول مدت حضورش در تظاهرات، به‌وسیله مزدوران شاه، مورد حمله قرار گرفت و دستگیر شد. او حتی، همراه چند تن از دوستانش، یک خانه تیمی را به آتش کشید. از این‌رو، در منزل خان اشرفی دستگیر شد و دوباره مورد ضرب و شتم قرار گرفت. با این‌حال، هیچ‌گاه از فعالیت­هایش دست نکشید و تسلیم نشد.

«محمدحسین تقی­پور» با ذکر خاطره­ای از دوستش می­گوید: «او همیشه در مبارزات قبل از انقلابی­اش در مورد امپریالیسم می­گفت: یک دانه­ای که کشاورز تولید می­کند، مساوی است با بمب­هایی که آمریکا می­سازد. دوست دارم زمانی را ببینم که کشاورزان، دست آمریکایی­ها را قطع می­کنند. او علیه آمریکا صحبت می­کرد و هدفش این بود که آمریکا را به مردم بشناساند.»

بعد از پیروزی انقلاب، حسن در مقابل گروهک­های ضد نظام نیز، به دفاع از مبانی و آرمان­های انقلابی پرداخت و به جدیّت با آن­ها مخالفت کرد.

او در سال 59، بنا به سنّت پیامبر، با «ماری نوری سراجی» ازدواج کرد که ماحصل آن، پسری به نام «علی­اکبر» است.

به گفته همسرش، «ما سه ماه با هم زندگی مشترک داشتیم. او برای خوشبخت‌کردنم خیلی زحمت می‌کشید. با این‌که مدیریت خانه با وی بود، اما بدون مشورت من کاری نمی‌کرد.»

با شروع جنگ تحمیلی، حسن به جمع سربازان اسلام در میدان رزم پیوست تا دست جنایتکاران را از خاک وطن کوتاه کند.

او در سال 60، لباس سبز پاسداری از وطن را زیور تن خود ساخت و سلاح به دست، عزم جبهه کرد.

و سرانجام، حسن در 7/6/60 در استان زاهدان، طی درگیری با اشرار و منافقین به درجه­ رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش بعد از تشییع و وداع، در «امام­زاده احمد» زادگاهش خاکسپاری شد.

و اما روایتی دیگر، از محمدحسین تقی‌پور؛ «شب آخر که داشت می‌رفت، به او گفتم: آیا وصیت‌نامه هم نوشتی؟ جواب داد: شهادت من خودش یک نوع وصیت است. نیازی به کاغذ نیست.»   


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید حسن یخکشی*

 

بسمه تعالی

بنام خدای بخشنده و مهربان بنام خدای درهم کوبنده ستمگران سلام بر امام امت خمینی کبیر سلام بر امت قهرمان ایران برادران عزیزم و مادر مهربانم این وصیتنامه قبل از شهادت است قبل از اینکه این شهادت نصیبم گردد شروع کردم امیدوارم با یک پیروزی کامل و یا جزئی برای خدا و اسلام جان بی ارزشم را به الله آفریننده تمامی موجودات جهان هستی تسلیم کنم. مادر جان هر موقع بیاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه در سر قبر فرزندت بروی ان لحظه بفکر کربلای حسین باش، و ای برادران من بفکر سخنان پر محتوای اولین امام شیعیان علی (ع) باشید، که فرمود طوری رفتار کنید که دیگران در عمل به قران به شما پیش نگیرند. مادرم وقتی خواستی برای من گریه کنی برای زینب اشک جاری کنید که چگونه بر سر قبر برادر غرقه بخون خود حسین (ع) رفت.

و تو ای برادران عزیزم! درود من بر شما باد که در حقم همچون پدری بودید که مثل ابراهیم فرزند خویش را بفرمان خدای باری تعالی به قربانگاه فرستاد. برادرانم اگاه باشید که اسماعیل شما هرگز از فرمان خدا باز نمیگردد و مرگ را در راه خدا جزء سعادت نمی داند و شهادت را بزرگترین نعمتهای خداوندی می داند.

ارزو دارم نمیرم تا دشمن را به لرزه بیاندازم تا بفهمد اسلام راستین فقط در پیروزی از خط خمینی کبیر می باشد و بس ارزو دارم هنگامی که شهید می شوم ضربه ای به دشمن مزدور وارد کرده باشم. ضربه ای محکم و قراموش نشدنی دشمن بداند عاشقان شهادتو پیروان خط خمینی کبیر باشم. تا دمار از روزگار مزدوران امریکایی و اطرافیانش در نیاوردند ساکت نخواهند نشست ولی این دشمن خونخوار بداند که تا زمانیکه سپاه ارتش کمیته و بسیج مستضعفین و دیگر ارگانهای انقلابی در کشور اسلامی ما وجود دارند هیچگونه اجنبی و هیچ خائنی نمی تواند یک وجب از خاک ایران اسلامی را تصرف کند و به ان تجاوز نماید.

و شما ای برادر پاسداران اسلام با عزمی راسخ بر قلب دشمن مزدور حمله برید و انها را شکست دهید چون در انها روحیه خدایی نیست بکشید پیروز می شوید و کشته شوید پیروزی از ان شماست (امام خمینی)

ولی ای همسرم بیدار باش و اگاه و ان نصیحتهایم را هرگز از یاد نبرید اگرچه من شهید مرده باشم شما هم به امید خدای بزرگ شهید زنده باشید، درود خدا بر شما باد که بدون اینکه هیچگونه عکس العملی به اینجانب نشان بدهی مرا روانه جبهه کردی نمیدانم با چه بیانی و با چه قلمی از شما تشکر کنم ولی شما را بخدا می سپارم. در اخر از شما ای مادرم و ای برادرانم، و ای خواهرانم، و ای همسر عزیزم، از شما خواهم مرا ببخشید.

برقرار باد جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی بت شکن زمان به امید پیروزی نهایی بر کفار منافقین اگر جهان مادی را بدرود گفتم مرا هنگام غروب افتاب چهار نفر که بتواند جنازه مرا حمل کند به مزارم بفرستید و اگر چنانچه عکسی از من در هر کجا مشاهده کردید پاره کنید نگذارید نامی از من باقی بماند چون در راه خدا قدم گذاشتن ابراز عقیده کردن نیست و تنها چیزی که مرا رنج می دهد این است که هنوز هم یک عده حالیشان نیست که امام کیست و انقلاب اسلامی چیست؟

امت اسلامی بدانید هرچه قدر ابر قدرتهای شرق و غرب و منافقین داخلی کوشش کنند تا بتوانند ضربه ای به انقلاب اسلامی ما بزنند ما مردن را بالاتر می دانیم از سازش با انها به خدا قسم انقلاب اسلامی ما ضربه پذیر نیست اگر اندکی بخود ائید و حرکت

کنید چون تمامی ملت ها ما با هم هستیم از بچه پنج ساله تا مزدوران پیر انها هرچه سپاهیان ما را سر از بدن جدا کنند و طفل سه ساله ما را بکشند و در بدن مرده ما بمب گذاری کنند و بالاترین افکار ما را با بمب امریکایی خود از بین ببرند بدانید ملت ما قویتر از قبل شده و صفهایشان استوار تر و قلبهایشان نزدیکتر می گردد، انها فکر می کنند از سیم های برقشان هراسی داریم انها تصور می کنند ما از قابلامه های پر از روغن ترسی داریم، خیر، به خدا قسم اگر مرا تکه تکه کنند دست از راهی که می روم بر نمی دارم